داداش گربه ای پارت ۳
داداش گربه ای پارت ۳
فیو: هر جور شده شکستت میدم
مایکی : جالب شدهههه ( خنده و هیجان)
چیفو : فیومی مطمئنی
فیو : چرا نباشم
گذر زمان یک هفته بعد
از دید فیو
اومده بدیم و آماده ی مبارزه بودیم
( تو ذهن باجی : باید عصبیش کنم )
باجی : تو صد سالم تمرین کنی نمیتونی منو شکست بدی
میخواد منو عصبی کنه هه
فیو : من با این چیزا عصبی نمیشم داداشی
( ذهن باجی : چیییی داداشی من کی شدم داداش یه این نه نه آروم باش )
از صورتش معلومه جواب داد حملمو شروع کردم ( قدرت فیو الان اندازه ی میتسوعه )
و با قوی ترین ضربه ای که تونستم شروع کردم ولی اشتباه حمله کردم و حمله ام به هدف نخورد
از دید باجی
اینقدر سریع حمله کرد که نتونستم تکون بخورم از بیخ گوشم گذشت واقعا قویه انتظارشو نداشتم
داشتیم مبارزه میکردیم و استقامت و دفاع خوبی داشت ولی یه لحظه پاش گیر کرد به یه چیزی و تعادلشو از دست داد همون موقع بهش ضربه زدم و و اون باخت
از دید فیو
به خشکه این این شانس داشتم خوب پیش میرفتم ( بغض ) دست باجی رو دیدم
باجی : پاشو
دستشو پس زدم بلند شدم و بدو بدو از اونجا رفتم ( شروع به گریه کردم ) یکم بعد روی یه نیمکت توی یه پارک نشستم تو خودم جمع شدم و گریه میکردم
یکم بعد
مایکی : چرا اینقدر ناراحتی ؟
فیو : چون ....فقط برای اینکه یه دخترم نمیتونم عضو گنگی که دوست دارم بشم
مایکی : چرا از بین این همه گنگ دوست داری عضو تومان بشی
فیو : چون به یکی یه قبولی دادم قول دادم هیچ وقت ازش عقب نمونم
مایکی : به تومان خوش اومدی
ها الان ...چی گفت
فیو: هر جور شده شکستت میدم
مایکی : جالب شدهههه ( خنده و هیجان)
چیفو : فیومی مطمئنی
فیو : چرا نباشم
گذر زمان یک هفته بعد
از دید فیو
اومده بدیم و آماده ی مبارزه بودیم
( تو ذهن باجی : باید عصبیش کنم )
باجی : تو صد سالم تمرین کنی نمیتونی منو شکست بدی
میخواد منو عصبی کنه هه
فیو : من با این چیزا عصبی نمیشم داداشی
( ذهن باجی : چیییی داداشی من کی شدم داداش یه این نه نه آروم باش )
از صورتش معلومه جواب داد حملمو شروع کردم ( قدرت فیو الان اندازه ی میتسوعه )
و با قوی ترین ضربه ای که تونستم شروع کردم ولی اشتباه حمله کردم و حمله ام به هدف نخورد
از دید باجی
اینقدر سریع حمله کرد که نتونستم تکون بخورم از بیخ گوشم گذشت واقعا قویه انتظارشو نداشتم
داشتیم مبارزه میکردیم و استقامت و دفاع خوبی داشت ولی یه لحظه پاش گیر کرد به یه چیزی و تعادلشو از دست داد همون موقع بهش ضربه زدم و و اون باخت
از دید فیو
به خشکه این این شانس داشتم خوب پیش میرفتم ( بغض ) دست باجی رو دیدم
باجی : پاشو
دستشو پس زدم بلند شدم و بدو بدو از اونجا رفتم ( شروع به گریه کردم ) یکم بعد روی یه نیمکت توی یه پارک نشستم تو خودم جمع شدم و گریه میکردم
یکم بعد
مایکی : چرا اینقدر ناراحتی ؟
فیو : چون ....فقط برای اینکه یه دخترم نمیتونم عضو گنگی که دوست دارم بشم
مایکی : چرا از بین این همه گنگ دوست داری عضو تومان بشی
فیو : چون به یکی یه قبولی دادم قول دادم هیچ وقت ازش عقب نمونم
مایکی : به تومان خوش اومدی
ها الان ...چی گفت
۴.۳k
۲۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.