عشق من فصل۲ p16
*هفت ماه بعد*
ات:بچم به دنیا اومد..بعد از کلی حرف اسمشو گذاشتیم هانول...سوآ هم دو ماهه بارداره..
کوک:هانول بابا کیه..*بوس*..تویی*چندین بوس*
ات:کوک بیا کنار..بچه رو تف مالی کردی
کوک:من که از صبح تا شب خونه نیستم..هانول کلا کنار توئه...
ات:کی گفته من وقتم آزاده...من فردا باید برم رو صحنه..
کوک:خب...کی از هانول نگه داری میکنه؟
ات:اونم درستش کردم..
سوآ:سلاممممم
کوک:عااااااا...نگو که این میخواد از هانول مراقبت کنه
سوآ:مشکلیه؟...همین که مفتکی از بچت مراقب میکنم از خداتم باشه
کوک:من اصن نمیرم سرکار حواستم به هانوله
ات:تو غلط میکنی...بدو ببینم
................
+اما اقای کیم...
تهیونگ:ولم کننننن....میخوام بخوابم
سوآ:اوپا
تهیونگ:جانم..بیا بشین...مگه بهت نگفتم پرونده هارو زودتر بیار
+آقای کی...
تهیونگ:برو بیرون..
سوآ:زیاد بهشون سخت نگیر
تهیونگ:یعنی چی...میگه میخوام بخوابم..خجالتم نمیکشه
سوآ:ول کن...بیا برات غذا آوردم با هانول کوچولو
تهیونگ:هانول پیش تو چیکار میکنه
سوآ:ات باید میرفت سر صحنه...کوکی هم رفته شرکت
تهیونگ:جئون هانول..درسته؟
سوآ:ا.راه
تهیونگ:*تو چشاش زل زد*...دختره
سوآ:نه بابااااااا...من فکر کردم پسره
تهیونگ:تو خنگی دیگه
سوآ:چییی...تهیونگ...حالت خوبه
تهیونگ:اره*بیهوش شد*
سوآ:یاااااااااا
......
ات:بچم به دنیا اومد..بعد از کلی حرف اسمشو گذاشتیم هانول...سوآ هم دو ماهه بارداره..
کوک:هانول بابا کیه..*بوس*..تویی*چندین بوس*
ات:کوک بیا کنار..بچه رو تف مالی کردی
کوک:من که از صبح تا شب خونه نیستم..هانول کلا کنار توئه...
ات:کی گفته من وقتم آزاده...من فردا باید برم رو صحنه..
کوک:خب...کی از هانول نگه داری میکنه؟
ات:اونم درستش کردم..
سوآ:سلاممممم
کوک:عااااااا...نگو که این میخواد از هانول مراقبت کنه
سوآ:مشکلیه؟...همین که مفتکی از بچت مراقب میکنم از خداتم باشه
کوک:من اصن نمیرم سرکار حواستم به هانوله
ات:تو غلط میکنی...بدو ببینم
................
+اما اقای کیم...
تهیونگ:ولم کننننن....میخوام بخوابم
سوآ:اوپا
تهیونگ:جانم..بیا بشین...مگه بهت نگفتم پرونده هارو زودتر بیار
+آقای کی...
تهیونگ:برو بیرون..
سوآ:زیاد بهشون سخت نگیر
تهیونگ:یعنی چی...میگه میخوام بخوابم..خجالتم نمیکشه
سوآ:ول کن...بیا برات غذا آوردم با هانول کوچولو
تهیونگ:هانول پیش تو چیکار میکنه
سوآ:ات باید میرفت سر صحنه...کوکی هم رفته شرکت
تهیونگ:جئون هانول..درسته؟
سوآ:ا.راه
تهیونگ:*تو چشاش زل زد*...دختره
سوآ:نه بابااااااا...من فکر کردم پسره
تهیونگ:تو خنگی دیگه
سوآ:چییی...تهیونگ...حالت خوبه
تهیونگ:اره*بیهوش شد*
سوآ:یاااااااااا
......
۶.۱k
۱۴ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.