هانی بال پارت دوم
جیمین ویو
× اوه نه من اونو دوسال پیش ازاد کردم ولی این پرونده ها پنج سال باز هستش.
جیا دوتا انگشت خودش رو روی شقیقش گذاشت و کلافه جوابمو داد
•میری یا گزارش بدم که دیوونه شدی و باید بری مرخصی اجباری؟
× ممنونم از علاقه خاصی که بهم داری باشه میرم
داشتم وسایلا و پرونده هایی که ضروری بودن رو به ترتیب مرتب میکردم میدونستم جیا نمیزاشت پرونده ای به خونه ببرم
پس حواسشو پرت کردم پی نخود سیاه و از این فرصت سه تا پرونده اخیر رو برداشتم و در رفتم مطمئنم پاره میکرد منو دختره وحشی
(چهار ساعت بعد)
ا.ت ویو
- خسته شدم اینم ۵۰۰امین پوستر از خودم . کم مونده بالا بیارم خودمو انقد میبینم
جک : خانم هنوز ۵۰ تا موندن بیارم خدمتون؟
- هممم ، جکی جون میشه جیم بزنیم از کار؟
جک : خیر خانم یه سلبریتی باید ..
- وظیفه شناس باشه بله میدونم! عایش ولی بعدش بریم شرکت داداشی
بعد این حرفم سریع پنجاه تا پوستر رو در عرض نیم ساعت امضا کردم.
بلند شدم و کیفم رو برداشتم و دستی به هودیم کشیدم و موهامو مرتب کردم
سوار ماشینم شدم و از اونجا خارج شدیم و رفتیم سمت شرکت بزرگ کوکی
حیلی دلم براش تنگ شده بود سه روزه خبرمو نگرفته میدونم چیکارش کنم.
(بعد از چند مین رسیدن)
از ماشین پیاده شدم و جاده رو نگاه کردم که ماشینی بهم نخوره
این چهار کله شق بادیگاردامم چسبیده بودن بهم که سپر بشن؟ خدایا
وقتی وارد شرکت شدم سریع رفتم سمت آسانسور و طبقه ۲۳ رو زدم و جلوی آینه اسانسور کمی با زیباییم ور رفتم و زیر لب اهنگ خوندم تا اینکه رسیدم
منشی : سلام خانم ا.ت خوشومدید
- ممنون ، جونگکوک هستن؟
منشی : بله توی دفترن میتونید برید
- اوه.. مرسی ،
میتونم؟ بایدم بتونم! ( توی دلش )
در شیشه ای مات رو باز کردم که دیدم بانی کوچولوم خوابه رفتم بالا سرش و موهاشو مرتب کردم که یهو..
( حوصلم سر رفته بود گفتم فیک بنویسم)
شرط ، ۱۵ تا لایک ۱۵ تا کامنت
فالو یادتون نره بی زحمت بشیم یه خانواده و کلی فیک بنویسیم 🐇
× اوه نه من اونو دوسال پیش ازاد کردم ولی این پرونده ها پنج سال باز هستش.
جیا دوتا انگشت خودش رو روی شقیقش گذاشت و کلافه جوابمو داد
•میری یا گزارش بدم که دیوونه شدی و باید بری مرخصی اجباری؟
× ممنونم از علاقه خاصی که بهم داری باشه میرم
داشتم وسایلا و پرونده هایی که ضروری بودن رو به ترتیب مرتب میکردم میدونستم جیا نمیزاشت پرونده ای به خونه ببرم
پس حواسشو پرت کردم پی نخود سیاه و از این فرصت سه تا پرونده اخیر رو برداشتم و در رفتم مطمئنم پاره میکرد منو دختره وحشی
(چهار ساعت بعد)
ا.ت ویو
- خسته شدم اینم ۵۰۰امین پوستر از خودم . کم مونده بالا بیارم خودمو انقد میبینم
جک : خانم هنوز ۵۰ تا موندن بیارم خدمتون؟
- هممم ، جکی جون میشه جیم بزنیم از کار؟
جک : خیر خانم یه سلبریتی باید ..
- وظیفه شناس باشه بله میدونم! عایش ولی بعدش بریم شرکت داداشی
بعد این حرفم سریع پنجاه تا پوستر رو در عرض نیم ساعت امضا کردم.
بلند شدم و کیفم رو برداشتم و دستی به هودیم کشیدم و موهامو مرتب کردم
سوار ماشینم شدم و از اونجا خارج شدیم و رفتیم سمت شرکت بزرگ کوکی
حیلی دلم براش تنگ شده بود سه روزه خبرمو نگرفته میدونم چیکارش کنم.
(بعد از چند مین رسیدن)
از ماشین پیاده شدم و جاده رو نگاه کردم که ماشینی بهم نخوره
این چهار کله شق بادیگاردامم چسبیده بودن بهم که سپر بشن؟ خدایا
وقتی وارد شرکت شدم سریع رفتم سمت آسانسور و طبقه ۲۳ رو زدم و جلوی آینه اسانسور کمی با زیباییم ور رفتم و زیر لب اهنگ خوندم تا اینکه رسیدم
منشی : سلام خانم ا.ت خوشومدید
- ممنون ، جونگکوک هستن؟
منشی : بله توی دفترن میتونید برید
- اوه.. مرسی ،
میتونم؟ بایدم بتونم! ( توی دلش )
در شیشه ای مات رو باز کردم که دیدم بانی کوچولوم خوابه رفتم بالا سرش و موهاشو مرتب کردم که یهو..
( حوصلم سر رفته بود گفتم فیک بنویسم)
شرط ، ۱۵ تا لایک ۱۵ تا کامنت
فالو یادتون نره بی زحمت بشیم یه خانواده و کلی فیک بنویسیم 🐇
۱۲.۳k
۰۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.