کینه ایی🎧
کینه ایی🎧
Part:¹⁵
محراب:ولش کن دیانا با اینا بحث کردنم حرامه برو تو اتاقتون ماهم بند و بساتمونو جمع میکنیم میایم برو
با حرف محراب سکوت کردم رفتم تو اتاق
ارسلان دراز کشیده بود
کنازش نشستم و گفتم:
_چرا انقدر حرص میخوری اصلا مهم نی ما یه روزی ازشون انتقام میگیریم
با حرفم بلند شدو نشست
حرفی نزد
تا خاست یه حرفی بزنه محراب و ممد اومدن داخل
_ولشون کن ارسلان تو که نقشه واسه انتقام داری حرص خوردن معنی نداره که بیا کارمونو انجام بدیم
ارسلان و ممد محراب در انجام کارشون بودن و منم با گوشیم ور میرفتم
_مهشادددددد
بعد از اینکه مهشادو صدا کردم سریع اومد
بهش گفتم برام قهوه بیاره
حصلم خیلی سر رفته بود
هی میخاستم بخابم ستاشون باهم دعوا میکردن و تو سرو کله هم میزدن که تو فکر بودم ارسلان گفت:
_دیانابرو پیش بچه ها
_ولش کن میخام بخابم نمیزاریننن
_خوب بخاب سرو صدا نمیکنیم
مهشاد که قهوه اورد یکم فیلم دیدم و قهوه رو خوردم و سرمو گذاشتم رو بالشت و خوابیدم
ارسلان:
دیانا خوابیده بود و ما کارمون تموم شده بود
_خوب ارسلان ما میریم باز شب میایم
_خوب چرا میخلیین برین که بیاین
_باید بریم تحقیق هایی که کردیمو تحویل بریم دیگه
_عا خوب شب بیاینا یه اتاق راست میکنم بمونین این روزا واسه انتقام گیری نیازتون دارم
..................................
یکم کم دادم چون حالم خوب نیست پارت بعدی شاید طولانی بود🤍
Part:¹⁵
محراب:ولش کن دیانا با اینا بحث کردنم حرامه برو تو اتاقتون ماهم بند و بساتمونو جمع میکنیم میایم برو
با حرف محراب سکوت کردم رفتم تو اتاق
ارسلان دراز کشیده بود
کنازش نشستم و گفتم:
_چرا انقدر حرص میخوری اصلا مهم نی ما یه روزی ازشون انتقام میگیریم
با حرفم بلند شدو نشست
حرفی نزد
تا خاست یه حرفی بزنه محراب و ممد اومدن داخل
_ولشون کن ارسلان تو که نقشه واسه انتقام داری حرص خوردن معنی نداره که بیا کارمونو انجام بدیم
ارسلان و ممد محراب در انجام کارشون بودن و منم با گوشیم ور میرفتم
_مهشادددددد
بعد از اینکه مهشادو صدا کردم سریع اومد
بهش گفتم برام قهوه بیاره
حصلم خیلی سر رفته بود
هی میخاستم بخابم ستاشون باهم دعوا میکردن و تو سرو کله هم میزدن که تو فکر بودم ارسلان گفت:
_دیانابرو پیش بچه ها
_ولش کن میخام بخابم نمیزاریننن
_خوب بخاب سرو صدا نمیکنیم
مهشاد که قهوه اورد یکم فیلم دیدم و قهوه رو خوردم و سرمو گذاشتم رو بالشت و خوابیدم
ارسلان:
دیانا خوابیده بود و ما کارمون تموم شده بود
_خوب ارسلان ما میریم باز شب میایم
_خوب چرا میخلیین برین که بیاین
_باید بریم تحقیق هایی که کردیمو تحویل بریم دیگه
_عا خوب شب بیاینا یه اتاق راست میکنم بمونین این روزا واسه انتقام گیری نیازتون دارم
..................................
یکم کم دادم چون حالم خوب نیست پارت بعدی شاید طولانی بود🤍
۱.۰k
۰۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.