افتاده ام از چشم تو
افتاده ام از چشم تو
وای اگر پای عشقی دگر در میان است
کوهم ولی درمانده ام
بی تو در سینه ی من چو آتشفشان است
نگاهم کن بی تو بی برگ و بارم
تورا من به دست خدا میسپارم
شهزاده ی بی عشق برده ای دیگر از یادم
همچو افسانه ای آخر میرسی تو به دادم
شهزاده ی بی عشق
چشم به راه تو میمانم
درد دوری نشست آخر
بی تو بر استخوانم
میگریم به حال ناخوشم
در قلبم تورا نمیکشم
من چون تو بی وفا نباشم
غمگینم چو فال حافظم
چون شمعی تو آتشم بزن
من از غمت رها نباشم
شهزاده ی بی عشق
برده ای دیگر از یادم
همچو افسانه ای آخر
میرسی تو به دادم
شهزاده ی بی عشق
چشم به راه تو میمانم
درد دوری نشست آخر
بی تو بر استخوانم
وای اگر پای عشقی دگر در میان است
کوهم ولی درمانده ام
بی تو در سینه ی من چو آتشفشان است
نگاهم کن بی تو بی برگ و بارم
تورا من به دست خدا میسپارم
شهزاده ی بی عشق برده ای دیگر از یادم
همچو افسانه ای آخر میرسی تو به دادم
شهزاده ی بی عشق
چشم به راه تو میمانم
درد دوری نشست آخر
بی تو بر استخوانم
میگریم به حال ناخوشم
در قلبم تورا نمیکشم
من چون تو بی وفا نباشم
غمگینم چو فال حافظم
چون شمعی تو آتشم بزن
من از غمت رها نباشم
شهزاده ی بی عشق
برده ای دیگر از یادم
همچو افسانه ای آخر
میرسی تو به دادم
شهزاده ی بی عشق
چشم به راه تو میمانم
درد دوری نشست آخر
بی تو بر استخوانم
۲.۲k
۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.