پارت 103
بابا به سمت در رفت و گفت:
بابای جیمین: پس تا شب.
جیمین: بای
بابا که رفت، شوگا گفت:
شوگا: فقط مونده محل رو با جزئیات کامل پیدا کنم و با نیروها بریم!
جیمین: خوبه.
شوگا و اون دو نفر توی اتاق شروع به کار کردن و بیسیم زد:
شوگا: جناب کیم
- بله فرمانده
شوگا:نیرو و تجهیزات رو آماده کن. قراره به بیرون شهر بریم.
- چشم
بیسیم رو قطع کرد و بلند شدیم، شوگا گفت:
شوگا:جیمین ساعت پنج عصرِ میتونی تا چند ساعت دیگه با ما باشی؟
محکم سر تکون دادم:
جیمین: معلومه که میتونم!
شوگا: اوکی پس با من بیا.
#راوی
چه آسان متوجه نشدند که یک فرد جاسوس در میانشان جای دارد. بعد
از رفتن جیمین و شوگا فرد وارد دستشویی شد و شماره سوجون را گرفت:
سوجون:بگو.
ــ قربان متاسفانه ردیابیتون کردن، دارن میان.
سوجون: لعنتی! باید الان خبر بدی؟
ــ شرمنده نشد.
سوجون:باشه ولی هر چی شد، زودتر بگو!
- حتما.ً
و قطع کرد.
سوجونرو به افرادش گفت:
سوجون: دارن میان همه جمع کنیم بریم.
بابای جیمین: پس تا شب.
جیمین: بای
بابا که رفت، شوگا گفت:
شوگا: فقط مونده محل رو با جزئیات کامل پیدا کنم و با نیروها بریم!
جیمین: خوبه.
شوگا و اون دو نفر توی اتاق شروع به کار کردن و بیسیم زد:
شوگا: جناب کیم
- بله فرمانده
شوگا:نیرو و تجهیزات رو آماده کن. قراره به بیرون شهر بریم.
- چشم
بیسیم رو قطع کرد و بلند شدیم، شوگا گفت:
شوگا:جیمین ساعت پنج عصرِ میتونی تا چند ساعت دیگه با ما باشی؟
محکم سر تکون دادم:
جیمین: معلومه که میتونم!
شوگا: اوکی پس با من بیا.
#راوی
چه آسان متوجه نشدند که یک فرد جاسوس در میانشان جای دارد. بعد
از رفتن جیمین و شوگا فرد وارد دستشویی شد و شماره سوجون را گرفت:
سوجون:بگو.
ــ قربان متاسفانه ردیابیتون کردن، دارن میان.
سوجون: لعنتی! باید الان خبر بدی؟
ــ شرمنده نشد.
سوجون:باشه ولی هر چی شد، زودتر بگو!
- حتما.ً
و قطع کرد.
سوجونرو به افرادش گفت:
سوجون: دارن میان همه جمع کنیم بریم.
۶.۲k
۰۴ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.