وقتی پریودی اما اون خوابه...
#سناریو #استری_کیدز #فلیکس
از شدت درد چشماتو باز کردی،هوا هنوز تاریک بود از روی گوشیت ساعتو دیدی،۳ صبح رو نشون میداد. به چهره غرق در خواب فلیکس که روبروت بود نگاهی کردی و لبخند زدی که چند ثانیه بعد به خاطر درد شدیدت لبخندت محو شد؛با اینکه روز چهارم پریودیت بود دردت از همیشه بیشتر بود.
آروم از روی تخت بلند شدی و به کمک دیوار خودتو به آشپزخونه رسوندی تا قرص بخوری بلکه از دردت کم شه. سرگیجه کوچیکت باعث شده بود نتونی درست ببینی و یهو زمین خوردی.
با صدایی که از افتادنت اومد فلیکس از خواب بیدار شد و وقتی دید کنار نیستی نگران اطراف رو نگاه کرد
-ات؟عزیزم؟کجایی؟
وقتی صدایی از طرف تو نشنید بلند شد و از اتاق بیرون اومد. جسم بی جونت که روی زمین افتاده بود بدجوری نگرانش کرد و سمتت هجوم آورد و سرتو روی پاش گذاشت
-عشقم؟حالت خوبه؟ات؟...
آهسته و بریده جواب دادی
+فل..فلیکس
-جونم عشقم؟
چشمای پسر به خاطر حالی که داشتی پر از اشک شده بود و بغض از توی صداش مشخص بود
+د..درد...دا..رم
براید استایل بغلت کرد و همینطور که قطره های اشک از گوشه چشمش میریخت تورو به سمت تخت برد
-خوب میشی عزیزکم،یکم تحمل کن الان برات دارو و کیسه آبگرم میارم
بعد از اینکه روی تخت گذاشتت سریع داروهاتو آورد و با آرامش و دل نگرانش به خوردت داد
+ممنونم لیکسی
آروم گفتی که دستاتو گرفت و بوسه ای روشون زد و با لبخند بهت نگاه کرد. روی تخت اومد و کیسه آب گرم رو روی شکمت گذاشت و خودش هم آروم برات ماساژ میداد.
+عشقم نیازی به ماساژ نیست
سرشو بالا آورد که اشکاشو دیدی و نگران نگاهش کردی
-چرا میگی لازم نیست؟اصلا سلامتیت برات مهم هست؟من برات مهمم؟چرا مراقب خودت نیستی ات چرااا؟*با اشک و صدای کمی لرزون*
لبخند کوتاهی زدی و دستتو روی گونش کشیدی
+معلومه که برام مهمی عزیزم،تو همه چیز منی اما...
یکم صداشو بالا برد اما همچنان گریه میکرد
-اما چی ات؟چرا بهم نمیگی که درد داری تا ازت مراقبت کنم؟
گریه هاش شدت گرفت،هیچوقت ندیده بودی فلیکس انقدر گریه کنه سرشو به سینت فشردی و موهاشو نوازش کردی
+من معذرت میخوام فلیکس،واقعا معذرت میخوام.
سرشو جدا کردی و به چشمای اشکیش نگاهی کردی
+لطفا گریه نکن عشقم باشه؟ببین الان بهترم،وقتی گریه میکنی منم گریم میگیره
در حال پاک کردن اشکاش بودی که محکم بغلت کرد
-خیلی دوست دارم ات
موهاشو نوازش کردی
+منم دوست دارم عشقم
و در همون حال خوابتون برد...
از شدت درد چشماتو باز کردی،هوا هنوز تاریک بود از روی گوشیت ساعتو دیدی،۳ صبح رو نشون میداد. به چهره غرق در خواب فلیکس که روبروت بود نگاهی کردی و لبخند زدی که چند ثانیه بعد به خاطر درد شدیدت لبخندت محو شد؛با اینکه روز چهارم پریودیت بود دردت از همیشه بیشتر بود.
آروم از روی تخت بلند شدی و به کمک دیوار خودتو به آشپزخونه رسوندی تا قرص بخوری بلکه از دردت کم شه. سرگیجه کوچیکت باعث شده بود نتونی درست ببینی و یهو زمین خوردی.
با صدایی که از افتادنت اومد فلیکس از خواب بیدار شد و وقتی دید کنار نیستی نگران اطراف رو نگاه کرد
-ات؟عزیزم؟کجایی؟
وقتی صدایی از طرف تو نشنید بلند شد و از اتاق بیرون اومد. جسم بی جونت که روی زمین افتاده بود بدجوری نگرانش کرد و سمتت هجوم آورد و سرتو روی پاش گذاشت
-عشقم؟حالت خوبه؟ات؟...
آهسته و بریده جواب دادی
+فل..فلیکس
-جونم عشقم؟
چشمای پسر به خاطر حالی که داشتی پر از اشک شده بود و بغض از توی صداش مشخص بود
+د..درد...دا..رم
براید استایل بغلت کرد و همینطور که قطره های اشک از گوشه چشمش میریخت تورو به سمت تخت برد
-خوب میشی عزیزکم،یکم تحمل کن الان برات دارو و کیسه آبگرم میارم
بعد از اینکه روی تخت گذاشتت سریع داروهاتو آورد و با آرامش و دل نگرانش به خوردت داد
+ممنونم لیکسی
آروم گفتی که دستاتو گرفت و بوسه ای روشون زد و با لبخند بهت نگاه کرد. روی تخت اومد و کیسه آب گرم رو روی شکمت گذاشت و خودش هم آروم برات ماساژ میداد.
+عشقم نیازی به ماساژ نیست
سرشو بالا آورد که اشکاشو دیدی و نگران نگاهش کردی
-چرا میگی لازم نیست؟اصلا سلامتیت برات مهم هست؟من برات مهمم؟چرا مراقب خودت نیستی ات چرااا؟*با اشک و صدای کمی لرزون*
لبخند کوتاهی زدی و دستتو روی گونش کشیدی
+معلومه که برام مهمی عزیزم،تو همه چیز منی اما...
یکم صداشو بالا برد اما همچنان گریه میکرد
-اما چی ات؟چرا بهم نمیگی که درد داری تا ازت مراقبت کنم؟
گریه هاش شدت گرفت،هیچوقت ندیده بودی فلیکس انقدر گریه کنه سرشو به سینت فشردی و موهاشو نوازش کردی
+من معذرت میخوام فلیکس،واقعا معذرت میخوام.
سرشو جدا کردی و به چشمای اشکیش نگاهی کردی
+لطفا گریه نکن عشقم باشه؟ببین الان بهترم،وقتی گریه میکنی منم گریم میگیره
در حال پاک کردن اشکاش بودی که محکم بغلت کرد
-خیلی دوست دارم ات
موهاشو نوازش کردی
+منم دوست دارم عشقم
و در همون حال خوابتون برد...
۲۶.۶k
۰۸ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.