شکارچیان شگفت انگیز
شکارچیان شگفت انگیز
پارت : 1
حدود دو سال از اولین حملشون گذشته حمله ی ادم فضایی ها وقتی 9 سالم بود جزو اولین نفرات پدر مادرم مردن و با برادرم و پسر عمم ایم دو سال رو تا علان گذرونده ایم فردا سالگرد مرگ پدر مادرمه و تصمیم دارم که به سفینه ی اونا حمله کنم درسته 11 سالمه ولی خیلی توانایی ها دارم
اسم شخصیت اصلی :هستی
من خودم رو جای شخصیت اصلی میزارم و جوری حرف میزنم امگلر من شخصیت اصلی عم
فردا صبح
امروز روزیه که باید به اونا حمله کنم
ساعت 2 و نیم بعد از ظهر وارد سفینشون شدم و دارم دنبال فرماندهان میگردم یه چند تا تیر بیهوشی هم با خودم اوردم
مرکز اصلی ی سفینه
تق تق تق تق
لعنتی صدای باهاشونه دارن میان
باید برم تو بخش سفینک ها قایم شم وارد یه سفینه ی کوچک شدمو رفتم داخل یهو در سفینه خود به خود بسته شد
صدای رباتیک
خوش امدین برای سفر به سیاره ی TG_54 اماده باشید تا 10 ثانیه دیگر شروع به حرکت خواهیم کرد
هستی :لعنتی باید از اینجا برم باید چیکار کنم :
اسم برادر هستی سرپ هست
ویو سرپ
دیدم سرو صدا هایی میاد دیدم خواهرم داره از مخفیگاه میره بیرون دنبالش کردم تا ببینم چی کار میکنه چند تا نارنجک دستی هم اورده بودم دیدن داره وارد یه سفینه میشه دنبال رفتم و دیدن چند تا ی دیگه دارن میان و هستی هم رفته داخل یه سفنک تعدادشون زیاد بود
سرپ :ابجی ابجی صدامو میشنوی نترس منم میرم داخل یکی از این سفینک ها و باهات میام
بعد سرپ وارد سفینک شد و از اون سفینه های کوچکی یه گازی بیرون امد که باعث شد بیهوش بشیمو با سرعت خیلی خیلی بالایی پرتاب شدیم
پارت : 1
حدود دو سال از اولین حملشون گذشته حمله ی ادم فضایی ها وقتی 9 سالم بود جزو اولین نفرات پدر مادرم مردن و با برادرم و پسر عمم ایم دو سال رو تا علان گذرونده ایم فردا سالگرد مرگ پدر مادرمه و تصمیم دارم که به سفینه ی اونا حمله کنم درسته 11 سالمه ولی خیلی توانایی ها دارم
اسم شخصیت اصلی :هستی
من خودم رو جای شخصیت اصلی میزارم و جوری حرف میزنم امگلر من شخصیت اصلی عم
فردا صبح
امروز روزیه که باید به اونا حمله کنم
ساعت 2 و نیم بعد از ظهر وارد سفینشون شدم و دارم دنبال فرماندهان میگردم یه چند تا تیر بیهوشی هم با خودم اوردم
مرکز اصلی ی سفینه
تق تق تق تق
لعنتی صدای باهاشونه دارن میان
باید برم تو بخش سفینک ها قایم شم وارد یه سفینه ی کوچک شدمو رفتم داخل یهو در سفینه خود به خود بسته شد
صدای رباتیک
خوش امدین برای سفر به سیاره ی TG_54 اماده باشید تا 10 ثانیه دیگر شروع به حرکت خواهیم کرد
هستی :لعنتی باید از اینجا برم باید چیکار کنم :
اسم برادر هستی سرپ هست
ویو سرپ
دیدم سرو صدا هایی میاد دیدم خواهرم داره از مخفیگاه میره بیرون دنبالش کردم تا ببینم چی کار میکنه چند تا نارنجک دستی هم اورده بودم دیدن داره وارد یه سفینه میشه دنبال رفتم و دیدن چند تا ی دیگه دارن میان و هستی هم رفته داخل یه سفنک تعدادشون زیاد بود
سرپ :ابجی ابجی صدامو میشنوی نترس منم میرم داخل یکی از این سفینک ها و باهات میام
بعد سرپ وارد سفینک شد و از اون سفینه های کوچکی یه گازی بیرون امد که باعث شد بیهوش بشیمو با سرعت خیلی خیلی بالایی پرتاب شدیم
۶۳۶
۰۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.