my girl
part¹⁹
چه یونگ:کوک و ات که هستن
ات:عمرا ازدواج کنم
کوک:ادم باید سینگل بمیره
لینا:بخاطر پدراتون
هه سو:داداشی تورو خدا
جیمین:ات خواهر خوشگلم
جیسو:خواهر شوهر عزیزم تو رو خدا
ات و کوک:هیچ تاثیری نداره
جونگ ووک:پسر الدنگ چرا نمیخوای ازدواج کنی "عربده"
ات:اقای جئون اینجا شرکته نه خونه منم منشی هستم نه یه ادم معمولی پس لطفاً حرفتونو پس بگیرین شما به هیچ عنوان نمی توانین به رئیس بی احترامی کنین"مهربون"
یونگ سونگ:ات تو دیگه چرا نمیخوای ازدواج کنی دختر گلم"خنده"
ات:چون نمیخوام
یونگ سونگ:باید همون فرانسه به اون پسره میدادمت"داد"
ات:بابا......"میره عقب"
جیمین:ات خوبی
ات:مگه من چیکار کردم هق من نمیخوام هق ازدواج کنم هق دیگه داد هق واسه چیه هق"گریه"
کوک:جکسون ببرش بیرون
ات:نچ جکسون نمیخواد من خودم میرم میخوام برم بمیرم "کنترل گریه"
کوک:بچه کوچولو بیا اینجا
ات:هوم تو دیگه چیکار داری"کنترل گریه"
کوک:چرا بخاطر یه اجبار سر منشی من داد میزنین
یونگ سونگ:چون دختر خودمه
کوک:پس اگر دختر تو هست چرا موقعی که اومدین فرانسه هرچقدر بهش گفتین بیاد پیشتون نیومد حتی حاظر بود بالا پله ها مثل چوب وایسه تا نیاد پیش شما
جیسو:اون قبلاً با پدر و مادرش مهربون بود
جیمین:جیسو اون موقع کسی سرش داد نمیزد یا بهش زور نمیگفت
چه یونگ:جیمین راست میگه ما بهش زور میگیم دخترم ما رو ببخش
ات:جکسون لیسا اومده کره؟"تعجب"
جیسو:من میرم بیرون
جیمین:منم میام
"رفتن"
یونگ سونگ :ات مارو ببخش نمیخواستیم بهت زور بگیم انتخابش با تو هست که ازدواج کنی یا نه من دیگه نمیخوام اینقدر از ما دوری کنی
ات:اقا خرگوشه به حرفشون گوش کنیم"اروم"
کوک:منم میگم گوش کنیم شاید پدرو مادر من یه عوضی باشن ولی مامان بابای تو میخوان خوشحال باشی نمیخوان اذیتت کنن"اروم"
ات:بابا میدونستی اگر من قبول کنم تو با جونگ ووک معامله نکردی
یونگ سونگ:چی؟
ات:خب ببین تمام دارایی اون شرکت مال هه سو هست و خرگوش میلیاردر هست
چه یونگ : دیگه مهم نیست
ات:من قبول میکنم
کوک:منم همینطور
چه یونگ:واقعا؟
یونگ سونگ: دختر گلم قربونت برم من"اتو بغل میکنه"
ات:بابا خفه شدم
چه یونگ:شماها چی تو کلتونه
ات و کوک:کسب حواسش به بم هست یا نه
جکسون:خانم پارک بیاین بریم لیسا اومده
ات:باشه
"ات درو باز میکنه"
همه:مبارکه"ذوق"
ات:یا جد سادات شماها از کی اینجایین
لیسا:جیمین و جیسو به همه ما گفتن تو ناراحتی ماهم اومدیم میخواستیم درو باز کنیم که فهمیدیم شماها قبول کردین بعد به جکسون گفتیم که باهات بیاد دم در تو درو باز کنی و ماهم تبریک گفتیم
ات:چقدر پر رو حتی نیومدن تو نچ نچ اِ وایسا این ویانا نیست
ویانا:سلام من از بابا اجازه گرفتم و با لیسا اومدم کره
ات: لایک یادت نره
چه یونگ:کوک و ات که هستن
ات:عمرا ازدواج کنم
کوک:ادم باید سینگل بمیره
لینا:بخاطر پدراتون
هه سو:داداشی تورو خدا
جیمین:ات خواهر خوشگلم
جیسو:خواهر شوهر عزیزم تو رو خدا
ات و کوک:هیچ تاثیری نداره
جونگ ووک:پسر الدنگ چرا نمیخوای ازدواج کنی "عربده"
ات:اقای جئون اینجا شرکته نه خونه منم منشی هستم نه یه ادم معمولی پس لطفاً حرفتونو پس بگیرین شما به هیچ عنوان نمی توانین به رئیس بی احترامی کنین"مهربون"
یونگ سونگ:ات تو دیگه چرا نمیخوای ازدواج کنی دختر گلم"خنده"
ات:چون نمیخوام
یونگ سونگ:باید همون فرانسه به اون پسره میدادمت"داد"
ات:بابا......"میره عقب"
جیمین:ات خوبی
ات:مگه من چیکار کردم هق من نمیخوام هق ازدواج کنم هق دیگه داد هق واسه چیه هق"گریه"
کوک:جکسون ببرش بیرون
ات:نچ جکسون نمیخواد من خودم میرم میخوام برم بمیرم "کنترل گریه"
کوک:بچه کوچولو بیا اینجا
ات:هوم تو دیگه چیکار داری"کنترل گریه"
کوک:چرا بخاطر یه اجبار سر منشی من داد میزنین
یونگ سونگ:چون دختر خودمه
کوک:پس اگر دختر تو هست چرا موقعی که اومدین فرانسه هرچقدر بهش گفتین بیاد پیشتون نیومد حتی حاظر بود بالا پله ها مثل چوب وایسه تا نیاد پیش شما
جیسو:اون قبلاً با پدر و مادرش مهربون بود
جیمین:جیسو اون موقع کسی سرش داد نمیزد یا بهش زور نمیگفت
چه یونگ:جیمین راست میگه ما بهش زور میگیم دخترم ما رو ببخش
ات:جکسون لیسا اومده کره؟"تعجب"
جیسو:من میرم بیرون
جیمین:منم میام
"رفتن"
یونگ سونگ :ات مارو ببخش نمیخواستیم بهت زور بگیم انتخابش با تو هست که ازدواج کنی یا نه من دیگه نمیخوام اینقدر از ما دوری کنی
ات:اقا خرگوشه به حرفشون گوش کنیم"اروم"
کوک:منم میگم گوش کنیم شاید پدرو مادر من یه عوضی باشن ولی مامان بابای تو میخوان خوشحال باشی نمیخوان اذیتت کنن"اروم"
ات:بابا میدونستی اگر من قبول کنم تو با جونگ ووک معامله نکردی
یونگ سونگ:چی؟
ات:خب ببین تمام دارایی اون شرکت مال هه سو هست و خرگوش میلیاردر هست
چه یونگ : دیگه مهم نیست
ات:من قبول میکنم
کوک:منم همینطور
چه یونگ:واقعا؟
یونگ سونگ: دختر گلم قربونت برم من"اتو بغل میکنه"
ات:بابا خفه شدم
چه یونگ:شماها چی تو کلتونه
ات و کوک:کسب حواسش به بم هست یا نه
جکسون:خانم پارک بیاین بریم لیسا اومده
ات:باشه
"ات درو باز میکنه"
همه:مبارکه"ذوق"
ات:یا جد سادات شماها از کی اینجایین
لیسا:جیمین و جیسو به همه ما گفتن تو ناراحتی ماهم اومدیم میخواستیم درو باز کنیم که فهمیدیم شماها قبول کردین بعد به جکسون گفتیم که باهات بیاد دم در تو درو باز کنی و ماهم تبریک گفتیم
ات:چقدر پر رو حتی نیومدن تو نچ نچ اِ وایسا این ویانا نیست
ویانا:سلام من از بابا اجازه گرفتم و با لیسا اومدم کره
ات: لایک یادت نره
۳.۲k
۱۶ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.