عشق سخت
پارت.۳
جیمین: چرا نمیری سلام کنی همینجور مثل اسکل ها ایستادی نگاه میکنی
به خودم اومدم خودم رو جمع و جور کردم و بهشون سلام کردم اونا بهم سلام کردن
جیمین اومد سمتم
جیمین: نمیخوای تولدت رو شروع کنیم
ا/ت: آره آخجون *خر ذوق
یهویی بیش از حد ذوق کردم و تمشون زدن زیر خنده
ا/ت: ببخشید یخورده زیادی ذوق کردم
جیمین:*خنده* اشکال نداره برو بشین پشت میز
ا/ت: اوکی
رفتم پشت میز نشستم....
پرش زمانی به ظهر
کوک ویو
رو مبل نشسته بودم و سرم تو گوشی بود و داشتم که جیمین بهم زنگ زد
جواب دادم
گفت و گو جیمین و کوک
کوک: الو سلام جیمین
جیمین: سلام کوکی خوبی
کوک: مرسی
جیمین: کوک امروز تولد خواهرمه ا/ت هستش میخوام براش تولد بگیرم سوپرایزش کنم همیشه میخواست شما رو ببینه میخوام برای تولد ۲۵ سالگیش کاری کنم که بتونه شما رو ببینه میای
کوک: اوممم... اوکی موصلم هم سر رفته میام سرگرم میشم
جیمین: ممنون کوک راستی ا/ت تو رو خیلی دوست داره باهاش خوب رفتار کن
کوک: اوکی کاری نداری
جیمین: نه فعلا
پایان مکالمه
قبلا شنیده بودم که خواهر جیمین یعنی پارک ا/ت معروف ترین تیک تاکر کره هست اسمشو زدم تو گوگل و یه چند تا از ویدیو هاش رو دیدم خیلی بامزه و کیوت بود دوست داشتم ببینم از نزدیک چجوری هست
پرش زمانی به حال
کوک ویو
ا/ت تا ما رو دید اشک تو چشاش جمع شد از نزدیک خیلی بامزه تر و کیوت تر بود وای خدا چقدر نازه این اصلا این چیه من دارم میگم ا/ت رفت سر میز نشست جیمین شمع ها روشن کرد ا/ت شمع ها رو فوت کرد نمیدونم چرا نمیتونم چشام رو از روش بردارم
تولد تموم شد کیک رو خوردیم و مشغول حرف زدن شدیم و کم کم رفتیم خونه هامون به لطف جیمین تونستم یه خورده بشناسمش ولی هنوزم دلو میخواد بیشتر بشناسمش
رفتم خونه لباسام رو عوض کردم و کم کم رفتم که بخوابم تا موقعی که خواب میرفتم به اون فکر میکردم من چرا اینطوری شدم
ا/ت ویو
رفتم خونه لباسام رو کندم و پریدم رو تخت چرا و با خودم شروع کردم حرف زدن
وای خدا چرا این کوک اینقدر جذابه اخر از دست این مرد میمیرم اینقدر فکرای عجیب غریب کردم که خواب رفتم
روز بعد
.....
ادامه تو پارت بعد....
جیمین: چرا نمیری سلام کنی همینجور مثل اسکل ها ایستادی نگاه میکنی
به خودم اومدم خودم رو جمع و جور کردم و بهشون سلام کردم اونا بهم سلام کردن
جیمین اومد سمتم
جیمین: نمیخوای تولدت رو شروع کنیم
ا/ت: آره آخجون *خر ذوق
یهویی بیش از حد ذوق کردم و تمشون زدن زیر خنده
ا/ت: ببخشید یخورده زیادی ذوق کردم
جیمین:*خنده* اشکال نداره برو بشین پشت میز
ا/ت: اوکی
رفتم پشت میز نشستم....
پرش زمانی به ظهر
کوک ویو
رو مبل نشسته بودم و سرم تو گوشی بود و داشتم که جیمین بهم زنگ زد
جواب دادم
گفت و گو جیمین و کوک
کوک: الو سلام جیمین
جیمین: سلام کوکی خوبی
کوک: مرسی
جیمین: کوک امروز تولد خواهرمه ا/ت هستش میخوام براش تولد بگیرم سوپرایزش کنم همیشه میخواست شما رو ببینه میخوام برای تولد ۲۵ سالگیش کاری کنم که بتونه شما رو ببینه میای
کوک: اوممم... اوکی موصلم هم سر رفته میام سرگرم میشم
جیمین: ممنون کوک راستی ا/ت تو رو خیلی دوست داره باهاش خوب رفتار کن
کوک: اوکی کاری نداری
جیمین: نه فعلا
پایان مکالمه
قبلا شنیده بودم که خواهر جیمین یعنی پارک ا/ت معروف ترین تیک تاکر کره هست اسمشو زدم تو گوگل و یه چند تا از ویدیو هاش رو دیدم خیلی بامزه و کیوت بود دوست داشتم ببینم از نزدیک چجوری هست
پرش زمانی به حال
کوک ویو
ا/ت تا ما رو دید اشک تو چشاش جمع شد از نزدیک خیلی بامزه تر و کیوت تر بود وای خدا چقدر نازه این اصلا این چیه من دارم میگم ا/ت رفت سر میز نشست جیمین شمع ها روشن کرد ا/ت شمع ها رو فوت کرد نمیدونم چرا نمیتونم چشام رو از روش بردارم
تولد تموم شد کیک رو خوردیم و مشغول حرف زدن شدیم و کم کم رفتیم خونه هامون به لطف جیمین تونستم یه خورده بشناسمش ولی هنوزم دلو میخواد بیشتر بشناسمش
رفتم خونه لباسام رو عوض کردم و کم کم رفتم که بخوابم تا موقعی که خواب میرفتم به اون فکر میکردم من چرا اینطوری شدم
ا/ت ویو
رفتم خونه لباسام رو کندم و پریدم رو تخت چرا و با خودم شروع کردم حرف زدن
وای خدا چرا این کوک اینقدر جذابه اخر از دست این مرد میمیرم اینقدر فکرای عجیب غریب کردم که خواب رفتم
روز بعد
.....
ادامه تو پارت بعد....
۱.۵k
۱۲ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.