تو را در روزگاری دوست دارم که عشق را نمی شناسد...
کاش بودی و توی آغوشت ؛
خواب صدتا بهشت می دیدم
یا که از باغ داغِ لب هایت ؛
صد گل سرخِ بوسه می چیدم
کاش بودی ، کنارِ من ، حالا
چای از دست تو چه خوردن داشت
من کنارت چقدر من بود و ؛
شانه های تو تکیه دادن داشت
من کنارت ، عجیب ، من می شد
قاف را ، با تو فتح می کردم
کاش بودی که بی تو دنیا را ؛
با چه زجری ، دوام آوردم ...
من کنارت ، عجیب ، من می شد
من کنارت ، خودِ خودم بودم
با تو هرچه محال ، ممکن بود
بی تو هرچه زیاد ، کم بودم !
کاش بودی کنار من حالا
حال من بد گرفته می دانی ؟
بی تو من را زمین زدند اینها
تا رسیدم به مرز ویرانی ...
حال من بد گرفته بی انصاف
بغلم کن ، که رو به تخریبم
کاش بودی کمی پناه من
بی تو در امتدادِ آسیبم ...
بغلم کن که حال من خوش نیست
بد هوس کرده ام هوای تو را
کنج متروکه ای پر از آدم ؛
آرزو کرده ام صدای تو را ...
خواب صدتا بهشت می دیدم
یا که از باغ داغِ لب هایت ؛
صد گل سرخِ بوسه می چیدم
کاش بودی ، کنارِ من ، حالا
چای از دست تو چه خوردن داشت
من کنارت چقدر من بود و ؛
شانه های تو تکیه دادن داشت
من کنارت ، عجیب ، من می شد
قاف را ، با تو فتح می کردم
کاش بودی که بی تو دنیا را ؛
با چه زجری ، دوام آوردم ...
من کنارت ، عجیب ، من می شد
من کنارت ، خودِ خودم بودم
با تو هرچه محال ، ممکن بود
بی تو هرچه زیاد ، کم بودم !
کاش بودی کنار من حالا
حال من بد گرفته می دانی ؟
بی تو من را زمین زدند اینها
تا رسیدم به مرز ویرانی ...
حال من بد گرفته بی انصاف
بغلم کن ، که رو به تخریبم
کاش بودی کمی پناه من
بی تو در امتدادِ آسیبم ...
بغلم کن که حال من خوش نیست
بد هوس کرده ام هوای تو را
کنج متروکه ای پر از آدم ؛
آرزو کرده ام صدای تو را ...
۲۰.۷k
۰۷ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.