mafia-part 4
It's hard to be mafia
مهمونی داخل یه خونه بزرگ بود دیر نرسیده بودم داخل شدم و همون دوستم اومد دم در و بهم خوش آمد گفت
با اینکه زیاد توی روابط نبودیم ولی زمان دبیرستان یکی از بهترین دوستام بود به خاطر همین میدونست که من مافیام ، حقیقتا نمیدونستم خودشم چه کله گنده ایه که با مافیا های دیگه در ارتباط بود
وارد شدم و خدمتکار برام یه لیوان شراب قرمز آورد
میتونم بگم یه جورایی پارتی بود و همه وسط بودن در حال رقصیدن اما من چون از این کارا خوشم نمیومد یه گوشه وایساده بودم و و در حال نوشیدن شراب بودم که یه آقای قد بلند و خوشتیپ اومد نزدیکم بهم گفت
* انگار از اینجا خوشت نمیاد
-اونطوری هم نیست
* شنیدم رئیس بزرگترین باند مافیا هستی
-اوهوم
* بهت گفتم همدیگه رو میبینیم
-کِی ؟؟
*لبخند
- تازه دوزاریم افتاد که این چی میگه
- ازش پرسیدم تو اون نامه رو فرستادی؟؟
* شاید
- منظورت از اینکه بعد سالها قراره همو ببینیم چی بود ، من تورو میشناسم ؟؟
* تو نه ولی پدر مادرت آره
- لیوان شراب از دستم افتاد و شکست
مچ دستشو گرفتم و بردم داخل یه اتاق
- پدر و مادرم کجاااان ( با داد )
* هی هی لیدی زیاد هول نکن
- درو بست و شونه هامو گرفت چسبوند به دیوار ، یه دستشو گذاشت بغل سرم
* اگر میخوای پدر و مادرتو ببینی باید اول اون برگه رو امضا کنی ، اینم بزرگترش حالا مشکلی هست ؟؟
- یعتی انقدر من نفهم بودم که نفهمیدم ایننننن باید برداره همچین کاری کنه
* از همون اول زندگیت زیر نظرت داشتم
- چرا باهام اینکارو کردی
* دوست داشتم
- درست جوابمو بده ( با داد ) همین رو که گفتم از شدت بی حالی از دیوار سر خوردم و نشستم رو پاهام داشتم گریه میکردم
انگار جون از دست و پاهام رفته بود ، نمیتونستم خودمو تکون بدم
* نشستم رو به روش ، نمیدونستم چرا اینطوری شده شاید از همون شرابه
بی دلیل نگرانش شدم ، اصن کارم دست خودم نبود
یهو دیدم ریوجین از حال رفت
اسلاید ۲ تیپ جین برای مهمونی
مهمونی داخل یه خونه بزرگ بود دیر نرسیده بودم داخل شدم و همون دوستم اومد دم در و بهم خوش آمد گفت
با اینکه زیاد توی روابط نبودیم ولی زمان دبیرستان یکی از بهترین دوستام بود به خاطر همین میدونست که من مافیام ، حقیقتا نمیدونستم خودشم چه کله گنده ایه که با مافیا های دیگه در ارتباط بود
وارد شدم و خدمتکار برام یه لیوان شراب قرمز آورد
میتونم بگم یه جورایی پارتی بود و همه وسط بودن در حال رقصیدن اما من چون از این کارا خوشم نمیومد یه گوشه وایساده بودم و و در حال نوشیدن شراب بودم که یه آقای قد بلند و خوشتیپ اومد نزدیکم بهم گفت
* انگار از اینجا خوشت نمیاد
-اونطوری هم نیست
* شنیدم رئیس بزرگترین باند مافیا هستی
-اوهوم
* بهت گفتم همدیگه رو میبینیم
-کِی ؟؟
*لبخند
- تازه دوزاریم افتاد که این چی میگه
- ازش پرسیدم تو اون نامه رو فرستادی؟؟
* شاید
- منظورت از اینکه بعد سالها قراره همو ببینیم چی بود ، من تورو میشناسم ؟؟
* تو نه ولی پدر مادرت آره
- لیوان شراب از دستم افتاد و شکست
مچ دستشو گرفتم و بردم داخل یه اتاق
- پدر و مادرم کجاااان ( با داد )
* هی هی لیدی زیاد هول نکن
- درو بست و شونه هامو گرفت چسبوند به دیوار ، یه دستشو گذاشت بغل سرم
* اگر میخوای پدر و مادرتو ببینی باید اول اون برگه رو امضا کنی ، اینم بزرگترش حالا مشکلی هست ؟؟
- یعتی انقدر من نفهم بودم که نفهمیدم ایننننن باید برداره همچین کاری کنه
* از همون اول زندگیت زیر نظرت داشتم
- چرا باهام اینکارو کردی
* دوست داشتم
- درست جوابمو بده ( با داد ) همین رو که گفتم از شدت بی حالی از دیوار سر خوردم و نشستم رو پاهام داشتم گریه میکردم
انگار جون از دست و پاهام رفته بود ، نمیتونستم خودمو تکون بدم
* نشستم رو به روش ، نمیدونستم چرا اینطوری شده شاید از همون شرابه
بی دلیل نگرانش شدم ، اصن کارم دست خودم نبود
یهو دیدم ریوجین از حال رفت
اسلاید ۲ تیپ جین برای مهمونی
۳.۳k
۰۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.