عشق اجباری
عشق اجباری
part 3
که یهو...........
یکی در زد:
ات: هقققق کیه؟
جین: ات منم
جین در رو باز کرد و اومد تو اتاق
ات: برای چی اومدی مگه بهت گفتم بیا فینن
جین: چرا گریه میکنی؟
ات: به تو ربطی نداره
جین: من شوهرتم پس حق دارم بدونم بگو چرا داری گریه میکنی
ات: گفتم به ت ربطی نداره برو بیروننن(داد)
جین:*میدونستم الان حالش خوب نیست پس تنهاش گذاشتم بعدا بیام باهاش حرف بزنم*
اوکی من میرم
و جین رفت*
ات: (گریه)
یک هفته بعد
ات و جین عروسی کردن و رفتن تو خونشون ولی باهم سرد رفتار میکردند البته ات اینطور بود ولی جین با خوبی با ات حرف میزد ولی ات اصلا از جین خوشش نمیومد (از خداشم باشه)
ویو ات:
قرار بود بعداز ظهر با لیا دوست صمیمیم بریم بیرون آماده شدم و رفتم که...........
جین: عزیزم کجا میری؟
ات:اولن صدبار بهت گفتم به من نگو عزیزم ازواج ما الکیه دومن به تو ربطی نداره
*بعد رفت بیرون*
ویو جین:
باز دلمو شکست
همیشه همینطوری باهام رفتار میکنه حتی با اینکه من باهاش مهربونم اگه یکی دیگه بود کتکش میزد و از این جور چیزا ولی من اینکارارو باهاش نمیکنم و حتی اینجوریه🥺 (خیر نبینی الهی دل بچمو شکوندی)
ویو ات:
با لیا رفتیم بیرون بعدش رفتیم بار کلی خوش گذشت ساعت ۱۲ بود برگشتیم که یهو..............
part 3
که یهو...........
یکی در زد:
ات: هقققق کیه؟
جین: ات منم
جین در رو باز کرد و اومد تو اتاق
ات: برای چی اومدی مگه بهت گفتم بیا فینن
جین: چرا گریه میکنی؟
ات: به تو ربطی نداره
جین: من شوهرتم پس حق دارم بدونم بگو چرا داری گریه میکنی
ات: گفتم به ت ربطی نداره برو بیروننن(داد)
جین:*میدونستم الان حالش خوب نیست پس تنهاش گذاشتم بعدا بیام باهاش حرف بزنم*
اوکی من میرم
و جین رفت*
ات: (گریه)
یک هفته بعد
ات و جین عروسی کردن و رفتن تو خونشون ولی باهم سرد رفتار میکردند البته ات اینطور بود ولی جین با خوبی با ات حرف میزد ولی ات اصلا از جین خوشش نمیومد (از خداشم باشه)
ویو ات:
قرار بود بعداز ظهر با لیا دوست صمیمیم بریم بیرون آماده شدم و رفتم که...........
جین: عزیزم کجا میری؟
ات:اولن صدبار بهت گفتم به من نگو عزیزم ازواج ما الکیه دومن به تو ربطی نداره
*بعد رفت بیرون*
ویو جین:
باز دلمو شکست
همیشه همینطوری باهام رفتار میکنه حتی با اینکه من باهاش مهربونم اگه یکی دیگه بود کتکش میزد و از این جور چیزا ولی من اینکارارو باهاش نمیکنم و حتی اینجوریه🥺 (خیر نبینی الهی دل بچمو شکوندی)
ویو ات:
با لیا رفتیم بیرون بعدش رفتیم بار کلی خوش گذشت ساعت ۱۲ بود برگشتیم که یهو..............
۶.۱k
۲۶ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.