من و او
من و او
p4
یونگی: حموم چرا!؟
ات: میخوام عوض کنم دیگه
یونگی: همینجا عوض کن
ات: نه نمیشه
یونگی: یا عوض میکنی یا تنبیهت میکنم خانم مین ات
ات:من مین نیستم
یونگی: میشی حالا زود عوض کن پایین منتظرم خانم مین
ات: باشه
با رفتنش نفسی راحت کشیدم چون راحت میتونستم لباسمو عوض کنم خب نمتونستم جلوس یه مرد غریبه لباسمو در بیارم که
لباسام رو عوض کردم رفتم پایین دیدم یونگی نشسته بود تا منو دید گفت
برو گمشو بابا 😂😂😂
شوخی کردم برگردیم سر داستان
تا منو دید گفت
یونگی: بیا بشین
رفتم روی صندلی بشینم که گفت اونجا نه اینجا (به پا//ش اشاره کرد)
با خجالت رفتم کنارش در گوشش گفتم
ات: من خجالت میکشم
یونگی: همه مرخصید
همه ی خدمتکار ها رفتن بیرون
یونگی: حالا بیا بشین
ات: با.. باشه(خجالت)
نشستم رو پاش لقمه ای اورد تا بده بخورم گذاشت توی دهنم خیلی خجالت میکشیدم
یونگی:خجالت میکشی!؟
ات: اهوم(اروم)
یونگی: اشکال نداره از امشب دیگه خحالت نمیکشی
ات: چ... چرا؟
یونگی: نترس دختر کاری باهات ندارم
ات: پس چی؟
یونگی: شب خودت میفهمی حالا بیا بخور
بعد چند مین که خوردم (صبحانه رو میگه 😂) داستم لیز میخورم از روی پاهاش که متوجه شد و منو یه دفعه بالا کشید
که محکم به هم خوردیم
چیز سف////تی زی////رم احساس کردم
ات.....
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دوبارع خمارییییی😂
شرایط:
۱۰لایک
۵کامنت
گایز مدرسه ها باز شده و سعی میکنم زود پارت بزارم
شماهم حمایت کنید کامنت بزارید تا منم انرژی بگیرم
p4
یونگی: حموم چرا!؟
ات: میخوام عوض کنم دیگه
یونگی: همینجا عوض کن
ات: نه نمیشه
یونگی: یا عوض میکنی یا تنبیهت میکنم خانم مین ات
ات:من مین نیستم
یونگی: میشی حالا زود عوض کن پایین منتظرم خانم مین
ات: باشه
با رفتنش نفسی راحت کشیدم چون راحت میتونستم لباسمو عوض کنم خب نمتونستم جلوس یه مرد غریبه لباسمو در بیارم که
لباسام رو عوض کردم رفتم پایین دیدم یونگی نشسته بود تا منو دید گفت
برو گمشو بابا 😂😂😂
شوخی کردم برگردیم سر داستان
تا منو دید گفت
یونگی: بیا بشین
رفتم روی صندلی بشینم که گفت اونجا نه اینجا (به پا//ش اشاره کرد)
با خجالت رفتم کنارش در گوشش گفتم
ات: من خجالت میکشم
یونگی: همه مرخصید
همه ی خدمتکار ها رفتن بیرون
یونگی: حالا بیا بشین
ات: با.. باشه(خجالت)
نشستم رو پاش لقمه ای اورد تا بده بخورم گذاشت توی دهنم خیلی خجالت میکشیدم
یونگی:خجالت میکشی!؟
ات: اهوم(اروم)
یونگی: اشکال نداره از امشب دیگه خحالت نمیکشی
ات: چ... چرا؟
یونگی: نترس دختر کاری باهات ندارم
ات: پس چی؟
یونگی: شب خودت میفهمی حالا بیا بخور
بعد چند مین که خوردم (صبحانه رو میگه 😂) داستم لیز میخورم از روی پاهاش که متوجه شد و منو یه دفعه بالا کشید
که محکم به هم خوردیم
چیز سف////تی زی////رم احساس کردم
ات.....
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دوبارع خمارییییی😂
شرایط:
۱۰لایک
۵کامنت
گایز مدرسه ها باز شده و سعی میکنم زود پارت بزارم
شماهم حمایت کنید کامنت بزارید تا منم انرژی بگیرم
۱۰.۵k
۱۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.