MY KILLER
P: 19
_ببخشید که وقتت رو گرفتم یونگی..
پسر بزرگتر دستش رو جلوی جیمین به نشانه سکوت نگه داشت
_اصلا مشکلی نیست هر وقت کاری داشتی بگو
جیمین به یونگی نگاه کرد. اون پسر از چیزی که نشون میداد مهربون تر بود
_خب.. درباره کوک و تهیونگ میخواستم صحبت کنم باهات..
یونگی آهی از کلافگی کشید. حدس میزد برای این باشه، به هرحال جیمین دوست صمیمی جونگ کوکه
_میشنوم
_خب ببین، من دیشب نتونستم بخوابم و داشتم شیفت شب کار میکردم تا پول گوشی تهیونگ رو جور کنم. فقط به تهیونگ بگو سه روز مهلت بده من میتونم..
یونگی با تعجب به پسر رو به روش خیره شد
_خدای من جیمین سرت به جایی خورده؟؟
جیمین با تعحب نگاهش رو به چشمای کشیده پسر داد و کمی نزدیک تر شد
_چطور؟
جیمین توجهش رو به اجزای صورت یونگی داد. تنها چیزی که خیلی نظرشو جلب کرد اون نگین گوشه لبش بود. درست مثل یه الماس درخشان، وسط تاریکی بود..
یونگی نفس عمیقی کشید
_جیمین میدونم نگران کوک شدی ولی تموم شد. تهیونگ دیگه قرار نیست پولی بگیره
_جان؟؟ پس من دیشب برای عمم شیفت اضافه برداشتم؟؟؟
یونگی خنده ای کرد و دستشو به سر جیمین زد
_چرا قبل اینکه از من بپرسی این کارو کردی بچه
به طرز عجیبی از بچه خطاب شدنش توسط یونگی خوشش اومد. شاید اگه فرد دیگه ای بود تخماشو میکند و توی دستاش میزاشت ولی الان، انگار بنظرش قشنگ میومد
_ممنون که این مسئله رو بهم گفتی. تایم استراحته، افتخار میدید باهاتون قهوه بخورم؟
جیمین خجالت زده با سر تایید کرد و پشت سر یونگی به سمت سالن غذاخوری حرکت کردن..
.
.
جیمین صندلی رو کشید و کنار کوک نشست
قهوه توی دستش رو گرفت و سعی کرد به نگاه متعجب کوک توجه نکنه
لبخند برادرانه ای زد و مشت ارومی تو بازوی ورزیده کوک زد.
جونگ کوک لبخندی زد و کمی از شیرقهوه توی لیوان رو به روش نوشید. نگاهی به چشم های پسر کنارش کرد
جیمین سعی کرد خندشو کنترل کنه اما موفق نشد و دوباره باهم شروع به خندیدن کردن. این برای کوک یه پیروزی بزرگ بود.. یعنی جیمین باهاش اشتی کرده بود..
_ببخشید که وقتت رو گرفتم یونگی..
پسر بزرگتر دستش رو جلوی جیمین به نشانه سکوت نگه داشت
_اصلا مشکلی نیست هر وقت کاری داشتی بگو
جیمین به یونگی نگاه کرد. اون پسر از چیزی که نشون میداد مهربون تر بود
_خب.. درباره کوک و تهیونگ میخواستم صحبت کنم باهات..
یونگی آهی از کلافگی کشید. حدس میزد برای این باشه، به هرحال جیمین دوست صمیمی جونگ کوکه
_میشنوم
_خب ببین، من دیشب نتونستم بخوابم و داشتم شیفت شب کار میکردم تا پول گوشی تهیونگ رو جور کنم. فقط به تهیونگ بگو سه روز مهلت بده من میتونم..
یونگی با تعجب به پسر رو به روش خیره شد
_خدای من جیمین سرت به جایی خورده؟؟
جیمین با تعحب نگاهش رو به چشمای کشیده پسر داد و کمی نزدیک تر شد
_چطور؟
جیمین توجهش رو به اجزای صورت یونگی داد. تنها چیزی که خیلی نظرشو جلب کرد اون نگین گوشه لبش بود. درست مثل یه الماس درخشان، وسط تاریکی بود..
یونگی نفس عمیقی کشید
_جیمین میدونم نگران کوک شدی ولی تموم شد. تهیونگ دیگه قرار نیست پولی بگیره
_جان؟؟ پس من دیشب برای عمم شیفت اضافه برداشتم؟؟؟
یونگی خنده ای کرد و دستشو به سر جیمین زد
_چرا قبل اینکه از من بپرسی این کارو کردی بچه
به طرز عجیبی از بچه خطاب شدنش توسط یونگی خوشش اومد. شاید اگه فرد دیگه ای بود تخماشو میکند و توی دستاش میزاشت ولی الان، انگار بنظرش قشنگ میومد
_ممنون که این مسئله رو بهم گفتی. تایم استراحته، افتخار میدید باهاتون قهوه بخورم؟
جیمین خجالت زده با سر تایید کرد و پشت سر یونگی به سمت سالن غذاخوری حرکت کردن..
.
.
جیمین صندلی رو کشید و کنار کوک نشست
قهوه توی دستش رو گرفت و سعی کرد به نگاه متعجب کوک توجه نکنه
لبخند برادرانه ای زد و مشت ارومی تو بازوی ورزیده کوک زد.
جونگ کوک لبخندی زد و کمی از شیرقهوه توی لیوان رو به روش نوشید. نگاهی به چشم های پسر کنارش کرد
جیمین سعی کرد خندشو کنترل کنه اما موفق نشد و دوباره باهم شروع به خندیدن کردن. این برای کوک یه پیروزی بزرگ بود.. یعنی جیمین باهاش اشتی کرده بود..
۱۰.۴k
۲۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.