رمان عشق مثلث پارت ۴۷
جیمین دستمو گرفت و با خودش برد تو اتاق
+جیمین من
_تو گفتی من دوست پسرت نیستم آرع؟
+گفتم ولی نگفتم که دوست ندارم بهش گفتم عاشقتم لطفا بد برداشت نکن
_ولی اون رو تخت
+ارع خوابیده بود ولی ناخواسته این اتفاق افتاد
_کاری باهات که نکرده
+نه من خوبم
_باید یه فکری هم بکنیم
+چه کاری مثلا؟
_شب بهت میگم
+اوک
_خوب لباس بپوش میریم بیرون
+باش
خواستم لباسمو در بیارم
+جیمین...برو بیرون دیگه
_چرا؟
+میخوام لباس عوض کنما
_خوب عوض کن
+آخه تو
_من چی؟
+خوب پس پشت کن
_اوک
پشت کرد و بولیزم رو درآوردم یه لباس انتخاب کردم و پوشیدم(عکسشو میزارم) بهش گفتم برگرده برگشت و اومد سمتم
چشماش رو سینه هام قفل شد
+هوم چیه؟
_چرا اینو پوشیدی؟
+خوب این لباسو خیلی دوس دارم
_نمیشه یه چیز دیگه بپوشی؟
+نه بدو توهم لباستو عوض کن بریم
_باش ولی اگه رفتیم از پیشم تکون نمیخوریا
+باشه بدو برو
رفت و ده دیقه دیگه اومد
_بریم؟
+بریم
رفتیم پایین که همشون برگشتن و مارو دیدن
@واو کجا میرین انقدر خوشتیپ کردین خودتونو
_میخوام با عشقم بریم بیرون
@واو چه رمانتیک
_بل شما چیکار میکنین
تهیونگ به جیمین نزدیک شد و گفت
@نمیدونم چرا آنیتا ازم فاصله میگیره
+خوب اشکال نداره شاید خجالت میکشه کم کم بهش عادت میکنی
@امیدوارم
_خوب پس ما میریم
@اوک مواظب باشین
خواستیم بریم که
×اوووووو کجا کجا؟
+خوب میخوایم بریم بیرون
×چرا من خبر ندارم
_الان که خبر داری میزاری بریم یا نه؟
×اگه بگم نه؟
_باز چیزی عوض نمیشه
×مواظبش باشیا
+هیونگ مگه من بچم
_از این به بعد بیبی قبل منی هرجا رفتی باید از من اجازه بگیری
×البته از منم باید اجازه بگیری
+من خودم میدونم چیکار کنم
_ما رفتی
@×بای
از خونه خارج شدیم میخواستیم از حیاطم خارج بشیم که سوجون رو دیدیم داشت از ماشین پیاده میشد
_این اینجاچیکار میکنه هرروز میخواد بیاد اینجا؟
+نمیدونم ولش کن بیا بریم
☆کجا میرین
_باید از تو اجازه بگیریم؟
+جیمین
دیگه چیزی نگفت و رفتیم
_کجا میخوای بریم
+بریم...ام....
_ساحل
+واقعا؟
_اوهوم
+باش پس بریم
تو ماشینش نشستیم و حرکت کرد دوساعت تو راه بودیم
+پس کی میرسیم؟
_عجله نکن رسیدیم
واقعا خیلی جای قشنگی بود هیچ کس جز منو جیمین نبود
دستمو گرفت و طرف دریا برد
چند دیقه به دریا خیره بودیم که برگشت طرفم
_میشه بهم نگا کنی
+بله
_میخوام...یه چیزی بهت بگم
+بگو میشنوم
_من****
+چی؟
+جیمین من
_تو گفتی من دوست پسرت نیستم آرع؟
+گفتم ولی نگفتم که دوست ندارم بهش گفتم عاشقتم لطفا بد برداشت نکن
_ولی اون رو تخت
+ارع خوابیده بود ولی ناخواسته این اتفاق افتاد
_کاری باهات که نکرده
+نه من خوبم
_باید یه فکری هم بکنیم
+چه کاری مثلا؟
_شب بهت میگم
+اوک
_خوب لباس بپوش میریم بیرون
+باش
خواستم لباسمو در بیارم
+جیمین...برو بیرون دیگه
_چرا؟
+میخوام لباس عوض کنما
_خوب عوض کن
+آخه تو
_من چی؟
+خوب پس پشت کن
_اوک
پشت کرد و بولیزم رو درآوردم یه لباس انتخاب کردم و پوشیدم(عکسشو میزارم) بهش گفتم برگرده برگشت و اومد سمتم
چشماش رو سینه هام قفل شد
+هوم چیه؟
_چرا اینو پوشیدی؟
+خوب این لباسو خیلی دوس دارم
_نمیشه یه چیز دیگه بپوشی؟
+نه بدو توهم لباستو عوض کن بریم
_باش ولی اگه رفتیم از پیشم تکون نمیخوریا
+باشه بدو برو
رفت و ده دیقه دیگه اومد
_بریم؟
+بریم
رفتیم پایین که همشون برگشتن و مارو دیدن
@واو کجا میرین انقدر خوشتیپ کردین خودتونو
_میخوام با عشقم بریم بیرون
@واو چه رمانتیک
_بل شما چیکار میکنین
تهیونگ به جیمین نزدیک شد و گفت
@نمیدونم چرا آنیتا ازم فاصله میگیره
+خوب اشکال نداره شاید خجالت میکشه کم کم بهش عادت میکنی
@امیدوارم
_خوب پس ما میریم
@اوک مواظب باشین
خواستیم بریم که
×اوووووو کجا کجا؟
+خوب میخوایم بریم بیرون
×چرا من خبر ندارم
_الان که خبر داری میزاری بریم یا نه؟
×اگه بگم نه؟
_باز چیزی عوض نمیشه
×مواظبش باشیا
+هیونگ مگه من بچم
_از این به بعد بیبی قبل منی هرجا رفتی باید از من اجازه بگیری
×البته از منم باید اجازه بگیری
+من خودم میدونم چیکار کنم
_ما رفتی
@×بای
از خونه خارج شدیم میخواستیم از حیاطم خارج بشیم که سوجون رو دیدیم داشت از ماشین پیاده میشد
_این اینجاچیکار میکنه هرروز میخواد بیاد اینجا؟
+نمیدونم ولش کن بیا بریم
☆کجا میرین
_باید از تو اجازه بگیریم؟
+جیمین
دیگه چیزی نگفت و رفتیم
_کجا میخوای بریم
+بریم...ام....
_ساحل
+واقعا؟
_اوهوم
+باش پس بریم
تو ماشینش نشستیم و حرکت کرد دوساعت تو راه بودیم
+پس کی میرسیم؟
_عجله نکن رسیدیم
واقعا خیلی جای قشنگی بود هیچ کس جز منو جیمین نبود
دستمو گرفت و طرف دریا برد
چند دیقه به دریا خیره بودیم که برگشت طرفم
_میشه بهم نگا کنی
+بله
_میخوام...یه چیزی بهت بگم
+بگو میشنوم
_من****
+چی؟
۶.۱k
۲۱ دی ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.