ازدواج اجباری part 10
(ویو ا. ت)
راهی شدیم به سمت مهمونی توی ماشین هیچ حرفی بینمون رد و بدل نشد که یهو جیمین گفت
_ ا. ت ببین تو اونجا باید بامن راحت حرف بزنی
+ منظورت اینه که هرجور دلم خواست حرف بزنم
_ نه. ببین درسته بدم میاد جیمینا صدام کنی ولی باید جیمینا صدام کنی خب و یه چیزه دیگه. از جفتم جم نمیخوری فهمیدی
+اوهوم
بعدش رسیدیم و جیمین پیاده شد میخواستم خودم در رو باز کنم که جیمین اومد و در رو برام باز کرد دستش رو دراز کرد و منم دستم رو گذاشتم توی دستش و از ماشین اومدم بیرون و جیمین در رو بست و دستم رو گرفت و رفتیم به داخل عمارتی که مهمونی برگزار میشد و وقتی من و جیمین وارد شدیم همه تعضیم کردن و خوش آمد گفتن منم متقابلا همین کار رو کردم و بعدش همراه جیمین رفتیم سمت یه میزی که شیش نفر دورش بودن دو نفرشون رو دیده بودم ولی بقیشون رو نمیشناختم رفتیم دور میز وایسادیم و اونا هم همه شون سلام کردن
همه: سلام
من و جیمین: سلام
یهو یکیشون گفت
~ جیمین نمیخوای معرفی کنی
_ اوه... یادم رفت بچه ها این ا. ت هست همسرم
+خوشبختم
همه: ماهم خوشبختیم
_ ا. ت خب بزار معرفیشون کنم
جیهوپ: مگه ما خودمون زبون نداریم
_ اوف
+...
جیهوپ: خب من جانگ هوسوک هستم که معمولا جیهوپ یا هوپی صدام میکنن فک کنم منو دیده باشی
+ آره تو رو دیدم خوشبختم
~خب منم جونگکوک هستم که کوک یا کوکی صدام میکنن
ته: منم کیم تهیونگ هستم که معمولا تهیونگ یا ته و یا وی صدام میکنن
جین: منم کیم سوک جین که بقیه منو ورلد واید هندسام یا جین صدا میزنن
شوگا: منم مین یونگی هستم که یونگی یا شوگا صدام میزنن
نامجون: منم کیم نامجون هستم که آرام یا نامی یا نامجون صدام میزنن
+خوشبختم
بعدش گارسون اومد سفارش هارو بگیره همشون ویسکی ۸۰درصد سفارش دادن منم گفتم یه شراب برام بیارن چون ظرفیتم کم بود زود مست میشدم بعد از چند دقیقه سفارش هارو آوردن و شروع کردیم به خوردنشون همینطور گرم حرف زدن بودم که یهو یه چیز گرمی رو بین پاهام احساس کردم شت کیوی تو این زندگی پر* یود شدم سریع به جیمین گفتم باید برم دستشویی اونم گفت باشه و باهام اومد و من رفتم دستشویی شانس آوردم لباسم کثیف نشده بود وگرنه لالاانت خیلی خیلی خجالت میکشیدم به جیمین بگم ولی مجبور بودم واسه همین گفتم
+ جیمینا... یه لحظه بیا
بعدش اومد وگفت
_ چیشده
+ جیمینا..... من.... من.....
_ تو چی
+ من... پر*یود شدم.... پد نیاز دارم
_... الان من چه خاکی تو سرم بریزم
+ برو واسم بخر دیگه از سوپر مارکت
_ خیله خب باشه وایسا... الان میام
(ویو جیمین)
از عمارت زدم بیرون رفتم به یه سوپر مارکتی که نزدیکم بود رفتم و یواشکی یه چند تایی برداشتم و حصاب کردم و سریع رفتم به سمت عمارت و سریع رفتم دستشویی به ا.ت دادمش و ازم تشکر کرد و بعد از چند دقیقه اومد بیرون بهش گفتم
_ بهتری؟
+ اوهوم... ولی دلم خیلی درد میکنه
_ پس بیا بریم خونه
+ اذیت نمیشی
_ نه اصلا
(ویو ا. ت)
کفشم پشته پام رو زخم کرده بود نمیتونستم راه برم که یهو جیمین متوجه شد و بغلم کرد منم تعجب کرده بودم ولی بغل جیمین خیلی گرم و نرم بود بعدش منو از بین اون جمعیت رد کرد و بردم گذاشتم توی ماشین و در ماشین رو بست و خودشم اومد تو ماشین و در سمت خودشم بست و رفتیم خونه نفهمیدم کی خوابم برد
راهی شدیم به سمت مهمونی توی ماشین هیچ حرفی بینمون رد و بدل نشد که یهو جیمین گفت
_ ا. ت ببین تو اونجا باید بامن راحت حرف بزنی
+ منظورت اینه که هرجور دلم خواست حرف بزنم
_ نه. ببین درسته بدم میاد جیمینا صدام کنی ولی باید جیمینا صدام کنی خب و یه چیزه دیگه. از جفتم جم نمیخوری فهمیدی
+اوهوم
بعدش رسیدیم و جیمین پیاده شد میخواستم خودم در رو باز کنم که جیمین اومد و در رو برام باز کرد دستش رو دراز کرد و منم دستم رو گذاشتم توی دستش و از ماشین اومدم بیرون و جیمین در رو بست و دستم رو گرفت و رفتیم به داخل عمارتی که مهمونی برگزار میشد و وقتی من و جیمین وارد شدیم همه تعضیم کردن و خوش آمد گفتن منم متقابلا همین کار رو کردم و بعدش همراه جیمین رفتیم سمت یه میزی که شیش نفر دورش بودن دو نفرشون رو دیده بودم ولی بقیشون رو نمیشناختم رفتیم دور میز وایسادیم و اونا هم همه شون سلام کردن
همه: سلام
من و جیمین: سلام
یهو یکیشون گفت
~ جیمین نمیخوای معرفی کنی
_ اوه... یادم رفت بچه ها این ا. ت هست همسرم
+خوشبختم
همه: ماهم خوشبختیم
_ ا. ت خب بزار معرفیشون کنم
جیهوپ: مگه ما خودمون زبون نداریم
_ اوف
+...
جیهوپ: خب من جانگ هوسوک هستم که معمولا جیهوپ یا هوپی صدام میکنن فک کنم منو دیده باشی
+ آره تو رو دیدم خوشبختم
~خب منم جونگکوک هستم که کوک یا کوکی صدام میکنن
ته: منم کیم تهیونگ هستم که معمولا تهیونگ یا ته و یا وی صدام میکنن
جین: منم کیم سوک جین که بقیه منو ورلد واید هندسام یا جین صدا میزنن
شوگا: منم مین یونگی هستم که یونگی یا شوگا صدام میزنن
نامجون: منم کیم نامجون هستم که آرام یا نامی یا نامجون صدام میزنن
+خوشبختم
بعدش گارسون اومد سفارش هارو بگیره همشون ویسکی ۸۰درصد سفارش دادن منم گفتم یه شراب برام بیارن چون ظرفیتم کم بود زود مست میشدم بعد از چند دقیقه سفارش هارو آوردن و شروع کردیم به خوردنشون همینطور گرم حرف زدن بودم که یهو یه چیز گرمی رو بین پاهام احساس کردم شت کیوی تو این زندگی پر* یود شدم سریع به جیمین گفتم باید برم دستشویی اونم گفت باشه و باهام اومد و من رفتم دستشویی شانس آوردم لباسم کثیف نشده بود وگرنه لالاانت خیلی خیلی خجالت میکشیدم به جیمین بگم ولی مجبور بودم واسه همین گفتم
+ جیمینا... یه لحظه بیا
بعدش اومد وگفت
_ چیشده
+ جیمینا..... من.... من.....
_ تو چی
+ من... پر*یود شدم.... پد نیاز دارم
_... الان من چه خاکی تو سرم بریزم
+ برو واسم بخر دیگه از سوپر مارکت
_ خیله خب باشه وایسا... الان میام
(ویو جیمین)
از عمارت زدم بیرون رفتم به یه سوپر مارکتی که نزدیکم بود رفتم و یواشکی یه چند تایی برداشتم و حصاب کردم و سریع رفتم به سمت عمارت و سریع رفتم دستشویی به ا.ت دادمش و ازم تشکر کرد و بعد از چند دقیقه اومد بیرون بهش گفتم
_ بهتری؟
+ اوهوم... ولی دلم خیلی درد میکنه
_ پس بیا بریم خونه
+ اذیت نمیشی
_ نه اصلا
(ویو ا. ت)
کفشم پشته پام رو زخم کرده بود نمیتونستم راه برم که یهو جیمین متوجه شد و بغلم کرد منم تعجب کرده بودم ولی بغل جیمین خیلی گرم و نرم بود بعدش منو از بین اون جمعیت رد کرد و بردم گذاشتم توی ماشین و در ماشین رو بست و خودشم اومد تو ماشین و در سمت خودشم بست و رفتیم خونه نفهمیدم کی خوابم برد
۸.۸k
۰۹ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.