روزی روزگاری عشق ... part 13
همین جوری داشتن با هم به بحثشون ادامه میدادن که یهو بابای جانگ می با ماشین پیچید جلوشون
تهیونگ جانگ می را گزاشت رو زمین و سوار ماشینش کرد می خواست خودشم سوار شه که جانگ می درو بست و شیشه را داد پایین
جانگ می : خب دیگه آقای کیم سلامت برید خونتون ... بابای راه بیوفت
اما باباش راه نیوفتاد و تهیونگ هم هنگ کرده داشت به جانگ می نگاه میکرد
جانگ می : بابا چرا راه نمیوفتی؟
باباش : چون باید تهیونگم سوار کنیم
جانگ می: چرا ؟
باباش : چون باید بیاد خونمون * مهربون
جانگ می : خب چرا ؟
باباش : وقت توصیح ندارم ... خودت میفهمی ... پسرم سوار شو
تهیونگ از اون طرف رفت عقب نشست کنار جانگ می
تهیونگ : آقای لی ممنون
باباش : خواهش میکنم پسرم
و راه افتادن سمت عمارتشون
وقتی رسیدن باباش زود تهیونگ و جانگ می را پیاده کرد و رفت
تهیونگ هم دوباره جانگ می را بغل کرد و رفت داخل خونه
تهیونگ : کجا می خوای بری ؟ ببرمت اتاقت بخوابی ؟ یا جای دیگه ی خونتون کار داری ؟
جانگ می : عام نمیدونم
تهیونگ : یکم استراحت کن و بخواب ... اتاق خوابت کجاس ؟
جانگ می : طبقه بالا
تهیونگ : اها
جانگ می : بزارم زمین خودم میرم
تهیونگ : نه نمی خواد
جانگ می : کمرت درد میگیره
تهیونگ : چیزیم نمیشه
جانگ می : یاااا خب حداقل بزارم زمین دستمو میزارم روشونت ببرم بالا
تهیونگ : نه نمی خواد
جانگ می : سنگینم
تهیونگ : نیستی
جانگ می یه پس کله ای زد تو سر تهیونگ
تهیونگ : اخخخخخ ... چته ؟
جانگ می : من کمک نمی خوام
تهیونگ : زیادی زر بزنی یه بلایی سرت میارما
جانگ می : چه بلایی ؟
تهیونگ : ندونی بهتره ... حالا هم ساکت باش
جانگ می : نمی خواممممم
تهیونگ : اوکی * بم
...
لایک : ۱۲
کامنت: ۶
تهیونگ جانگ می را گزاشت رو زمین و سوار ماشینش کرد می خواست خودشم سوار شه که جانگ می درو بست و شیشه را داد پایین
جانگ می : خب دیگه آقای کیم سلامت برید خونتون ... بابای راه بیوفت
اما باباش راه نیوفتاد و تهیونگ هم هنگ کرده داشت به جانگ می نگاه میکرد
جانگ می : بابا چرا راه نمیوفتی؟
باباش : چون باید تهیونگم سوار کنیم
جانگ می: چرا ؟
باباش : چون باید بیاد خونمون * مهربون
جانگ می : خب چرا ؟
باباش : وقت توصیح ندارم ... خودت میفهمی ... پسرم سوار شو
تهیونگ از اون طرف رفت عقب نشست کنار جانگ می
تهیونگ : آقای لی ممنون
باباش : خواهش میکنم پسرم
و راه افتادن سمت عمارتشون
وقتی رسیدن باباش زود تهیونگ و جانگ می را پیاده کرد و رفت
تهیونگ هم دوباره جانگ می را بغل کرد و رفت داخل خونه
تهیونگ : کجا می خوای بری ؟ ببرمت اتاقت بخوابی ؟ یا جای دیگه ی خونتون کار داری ؟
جانگ می : عام نمیدونم
تهیونگ : یکم استراحت کن و بخواب ... اتاق خوابت کجاس ؟
جانگ می : طبقه بالا
تهیونگ : اها
جانگ می : بزارم زمین خودم میرم
تهیونگ : نه نمی خواد
جانگ می : کمرت درد میگیره
تهیونگ : چیزیم نمیشه
جانگ می : یاااا خب حداقل بزارم زمین دستمو میزارم روشونت ببرم بالا
تهیونگ : نه نمی خواد
جانگ می : سنگینم
تهیونگ : نیستی
جانگ می یه پس کله ای زد تو سر تهیونگ
تهیونگ : اخخخخخ ... چته ؟
جانگ می : من کمک نمی خوام
تهیونگ : زیادی زر بزنی یه بلایی سرت میارما
جانگ می : چه بلایی ؟
تهیونگ : ندونی بهتره ... حالا هم ساکت باش
جانگ می : نمی خواممممم
تهیونگ : اوکی * بم
...
لایک : ۱۲
کامنت: ۶
۹.۷k
۱۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.