-My Lucifer-³¹
My Lucifer
Part:³¹
___________
بخاطر لباس عروسم نتونستم درست بشینم و کوک کمکم کرد چون راننده دلشت ماشین رو میروند جونگکوک و من عقب نشستیم من تو راه کلی گریه کردم در حدی که چشام قرمز شده بود وجونگکوک سعی داشت من رو آروم کنه ولی من....... ازیه طرف از این گربه میکردم که به اجبار ازدواج کردم و از یه طرف به اتفاق اونموقع (همون بودا که جونگکوک باید میگفت که ا/ت رو دوست نداره)
_چند ماه بعد جونگکوک ویو_
الان چند ماه از ازدواج اجباری من و ا/ت گذشته ا/ت با من خیلی صمیمی تر شده و.ومن هرروز عاشق تر میشم امروز میخوام موضوع اون موقع رو بش بگم ولی...ولی استرس دارم! میترسم که دوباره از دستش بدم! ولی بتید بفهمه بفهمه که من واقعا عاشقش بودم و هستم!اون باید بدونه حقشه که بدونه شاید دوباره از دستش بدم ولی بش میگم باید بدونه
_ا/ت ویو_
خب الان چندوقت از ازدواج من و کوک میگذره ولی حس میکنم بهش ی حسی پیدا کردم دوباره یعنی نکه پیدا کردم!فک کنم بیشتر شده!من تمام اون زمان سعی میکردم وانمود کنم دوسش ندارم و خودم رو گول میزدم ولی...ولی از وقتی که باهم ازدواج کردیم حسم بهش بیشتر شده دیگه...دیگه نمیتونم کنترلش کنم.......
_جونگکوک ویو_
رفتم دره اتاق ا/ت رو با کمی تردید زدم میخواستم بش بگم الان زمانشه
+:بله؟
_:ا/ت منم
+:عا بیا تو
_:رفتم داخل
_:ا/ت من باید یچیزی بهت بگم
+:راجبه چیه؟
_:ر.راجبه اون زمان که
+:که گفتی عشقت از رو هوس بوده؟
_:ا/ت من یه رقیب دارم که اسمش چوی سوجون هست من اونروز میخواستم ازت خواستگاری کنم ولی اون زنگ زد بهم نمیدونم شمارم از کجا پیداکرد ولی بهم زنگ زد و گفت اگه ازت جدا نشم تو رو میکشه و ومن اون حرف ها رو از ته دل نزدم و اون اون حرفا فقط بخواطر خودت بود.معذرت میخوام.
+:ک..کوک م.میشه.ب.بری.بیرون؟
_:باشه!
+:ا.اون راست میگفت؟ بعنی واقعا عاشقم بوده؟چرا تا الان چیزی نگفته بود؟چرا؟اینارو با خودم تکرار کردم و گریه میکردم
یعنی....چی؟نکنه داره باهام شوخی میکنه؟نه!اگه شوخی بوداینطوری باناراحتی نمگفت
+:ک..کوک؟
_:بله؟
+: حرف هات راشت بود؟
_:آره
+:چرا تا الان بهم چیزی نگفته بودی؟
_:چون.چون میترسیدم!میترسیدم از دستت بدم
+:وقتی این حرفو زد من فهمیدم عشقم یه طرفه نیست!پس بعد از تموم شدن حرفش پریدم بغلش که اونم در مقابل منو بغل کرد!
Part:³¹
___________
بخاطر لباس عروسم نتونستم درست بشینم و کوک کمکم کرد چون راننده دلشت ماشین رو میروند جونگکوک و من عقب نشستیم من تو راه کلی گریه کردم در حدی که چشام قرمز شده بود وجونگکوک سعی داشت من رو آروم کنه ولی من....... ازیه طرف از این گربه میکردم که به اجبار ازدواج کردم و از یه طرف به اتفاق اونموقع (همون بودا که جونگکوک باید میگفت که ا/ت رو دوست نداره)
_چند ماه بعد جونگکوک ویو_
الان چند ماه از ازدواج اجباری من و ا/ت گذشته ا/ت با من خیلی صمیمی تر شده و.ومن هرروز عاشق تر میشم امروز میخوام موضوع اون موقع رو بش بگم ولی...ولی استرس دارم! میترسم که دوباره از دستش بدم! ولی بتید بفهمه بفهمه که من واقعا عاشقش بودم و هستم!اون باید بدونه حقشه که بدونه شاید دوباره از دستش بدم ولی بش میگم باید بدونه
_ا/ت ویو_
خب الان چندوقت از ازدواج من و کوک میگذره ولی حس میکنم بهش ی حسی پیدا کردم دوباره یعنی نکه پیدا کردم!فک کنم بیشتر شده!من تمام اون زمان سعی میکردم وانمود کنم دوسش ندارم و خودم رو گول میزدم ولی...ولی از وقتی که باهم ازدواج کردیم حسم بهش بیشتر شده دیگه...دیگه نمیتونم کنترلش کنم.......
_جونگکوک ویو_
رفتم دره اتاق ا/ت رو با کمی تردید زدم میخواستم بش بگم الان زمانشه
+:بله؟
_:ا/ت منم
+:عا بیا تو
_:رفتم داخل
_:ا/ت من باید یچیزی بهت بگم
+:راجبه چیه؟
_:ر.راجبه اون زمان که
+:که گفتی عشقت از رو هوس بوده؟
_:ا/ت من یه رقیب دارم که اسمش چوی سوجون هست من اونروز میخواستم ازت خواستگاری کنم ولی اون زنگ زد بهم نمیدونم شمارم از کجا پیداکرد ولی بهم زنگ زد و گفت اگه ازت جدا نشم تو رو میکشه و ومن اون حرف ها رو از ته دل نزدم و اون اون حرفا فقط بخواطر خودت بود.معذرت میخوام.
+:ک..کوک م.میشه.ب.بری.بیرون؟
_:باشه!
+:ا.اون راست میگفت؟ بعنی واقعا عاشقم بوده؟چرا تا الان چیزی نگفته بود؟چرا؟اینارو با خودم تکرار کردم و گریه میکردم
یعنی....چی؟نکنه داره باهام شوخی میکنه؟نه!اگه شوخی بوداینطوری باناراحتی نمگفت
+:ک..کوک؟
_:بله؟
+: حرف هات راشت بود؟
_:آره
+:چرا تا الان بهم چیزی نگفته بودی؟
_:چون.چون میترسیدم!میترسیدم از دستت بدم
+:وقتی این حرفو زد من فهمیدم عشقم یه طرفه نیست!پس بعد از تموم شدن حرفش پریدم بغلش که اونم در مقابل منو بغل کرد!
۱۶.۸k
۲۷ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.