زخم عشق پارت 11
_ا.ت! ا.ت! چرا بیهوش شدییی؟ چشماتو باز کن.
ـــــــــــــــــــــــــــ بوم ـــــــــــــــــــــــــــ
+اینجا... اینجا چه خبره؟ من کجام؟ چرا منو بستین به صندلی؟(داد) کمک. کسی اینجا نیست؟
؟؟؟: اوه به هوش اومدی؟
+کیستی؟
؟؟؟: یه غریبه ی آشنا.
+سر تهیونگ بلایی اومده؟
؟؟؟: اها اون پسر جذابه؟ اون الان سر بدن بی جون تو توی ماشینشه!
+شم... شما کی هستین؟
؟؟؟: من اسمم... عا وایسا ببینم چرا باید اسممو به تو بگم؟
+عجب گاوی هستیا... داش منو دزدیدی الانم توی ناکجا آبادیم و دارم میپرسم کیستی. پس تو مسلما باید جواب بدی😐
؟؟؟: اها ازون لحاظ... خب من اسمم آریله.
+فرشته ای؟
آریل: آره... چرا تعجب نمیکنی؟
+چون انقدر اتفاقات عجیب غریب افتاده که این دیگه هیچی نیست.
آریل: مثل چی؟
+تاحالا سفر در زمان کردی؟
آریل: نه.
+ولی من کردم... من و اون پسر به صلاح جذاب، داریم سفر در زمان میکنیم... شاید گیج بشی ولی ما داریم آینده رو زندگی میکنیم.
آریل: جالب شد... بقیشو بزار برای بعد چون من هرشب میام به خوابت فعلا اون پسر جذابه داره ذجه میزنه... برو پیشش. بابای.
ــــــــــــــــــــــــــــ مجددا بوم ــــــــــــــــــــــــــــــ
_ا.ت خوبی؟(لحن نگران) چرا یهو بیهوش شدی؟
+من... من خواب یه آریل دیدم.
_اون چی گف؟
+هیچی... حقیقتا هیچی نگفت.
_الان خوبی؟
+ببری خان... ما الان داریم آینده رو زندگی میکنیم درسته؟
_اهوم. عجیبه... ولی خس خوبیه که کنارت باشم.
+میگما نکنه ما الان بچه ایم و داریم خواب بزرگیمون رو میبینیم؟
_چی؟... عاممم ممکنه...
+یا حضرت پشم... خدایا خودت به دادمون برس.
ـــــــــــــــــــــــــــ بوم ـــــــــــــــــــــــــ
_تو دیگه کی هستی؟ من کجام؟ مرتیکه کص*کش جواب بده.
؟؟؟: اون دختره مهربون تر بودا. یکم عفت کلام داشته باش.
_تو... تو همون آریلی؟
؟؟؟: نچ... من... لوسیفرم...
_هن؟ داداچ چی زدی؟ ساقیت کیه؟ بهش بگو جنس خراب نده دستت.
لوسیفر: فکر میکنی شوخیه؟ خیلی خب....
ـــــــــــــــــــــــــــ بوم ـــــــــــــــــــــــــــ
+اینجا... اینجا چه خبره؟ من کجام؟ چرا منو بستین به صندلی؟(داد) کمک. کسی اینجا نیست؟
؟؟؟: اوه به هوش اومدی؟
+کیستی؟
؟؟؟: یه غریبه ی آشنا.
+سر تهیونگ بلایی اومده؟
؟؟؟: اها اون پسر جذابه؟ اون الان سر بدن بی جون تو توی ماشینشه!
+شم... شما کی هستین؟
؟؟؟: من اسمم... عا وایسا ببینم چرا باید اسممو به تو بگم؟
+عجب گاوی هستیا... داش منو دزدیدی الانم توی ناکجا آبادیم و دارم میپرسم کیستی. پس تو مسلما باید جواب بدی😐
؟؟؟: اها ازون لحاظ... خب من اسمم آریله.
+فرشته ای؟
آریل: آره... چرا تعجب نمیکنی؟
+چون انقدر اتفاقات عجیب غریب افتاده که این دیگه هیچی نیست.
آریل: مثل چی؟
+تاحالا سفر در زمان کردی؟
آریل: نه.
+ولی من کردم... من و اون پسر به صلاح جذاب، داریم سفر در زمان میکنیم... شاید گیج بشی ولی ما داریم آینده رو زندگی میکنیم.
آریل: جالب شد... بقیشو بزار برای بعد چون من هرشب میام به خوابت فعلا اون پسر جذابه داره ذجه میزنه... برو پیشش. بابای.
ــــــــــــــــــــــــــــ مجددا بوم ــــــــــــــــــــــــــــــ
_ا.ت خوبی؟(لحن نگران) چرا یهو بیهوش شدی؟
+من... من خواب یه آریل دیدم.
_اون چی گف؟
+هیچی... حقیقتا هیچی نگفت.
_الان خوبی؟
+ببری خان... ما الان داریم آینده رو زندگی میکنیم درسته؟
_اهوم. عجیبه... ولی خس خوبیه که کنارت باشم.
+میگما نکنه ما الان بچه ایم و داریم خواب بزرگیمون رو میبینیم؟
_چی؟... عاممم ممکنه...
+یا حضرت پشم... خدایا خودت به دادمون برس.
ـــــــــــــــــــــــــــ بوم ـــــــــــــــــــــــــ
_تو دیگه کی هستی؟ من کجام؟ مرتیکه کص*کش جواب بده.
؟؟؟: اون دختره مهربون تر بودا. یکم عفت کلام داشته باش.
_تو... تو همون آریلی؟
؟؟؟: نچ... من... لوسیفرم...
_هن؟ داداچ چی زدی؟ ساقیت کیه؟ بهش بگو جنس خراب نده دستت.
لوسیفر: فکر میکنی شوخیه؟ خیلی خب....
۸.۶k
۱۶ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.