بهش گفتم :
بهش گفتم :
میترسم، میترسم یه روزی بیاد
ڪه حضورت رو احساس نڪنم..
گفت:
«من ڪه جایی نمیرم
همیشه هستم»
چشماش هیچوقت
دروغگوهای خوبی نبودن..
بهشون خیره شدم و گفتم:
بودن داریم تا بودن..
میشه ڪیلومترها از هم دور بود،
میشه روزها و ماهها
همدیگه رو ندید
اما به یاد هم بود..
و به اندازهی هزار سال
از هم خاطره داشت...
من میترسم، میترسم
این روزا یادت بره..
سڪوت ڪرد....
دستش رو گرفتم
و گفتم :
بیا یه قولی بهم بده
قول بده با من یا بی من
هرجای دنیا ڪه نفس میڪشی
منو از یاد نبری
من فوبیای فراموش شدن دارم ..
#پویا_جمشیدی
میترسم، میترسم یه روزی بیاد
ڪه حضورت رو احساس نڪنم..
گفت:
«من ڪه جایی نمیرم
همیشه هستم»
چشماش هیچوقت
دروغگوهای خوبی نبودن..
بهشون خیره شدم و گفتم:
بودن داریم تا بودن..
میشه ڪیلومترها از هم دور بود،
میشه روزها و ماهها
همدیگه رو ندید
اما به یاد هم بود..
و به اندازهی هزار سال
از هم خاطره داشت...
من میترسم، میترسم
این روزا یادت بره..
سڪوت ڪرد....
دستش رو گرفتم
و گفتم :
بیا یه قولی بهم بده
قول بده با من یا بی من
هرجای دنیا ڪه نفس میڪشی
منو از یاد نبری
من فوبیای فراموش شدن دارم ..
#پویا_جمشیدی
۹.۶k
۱۱ خرداد ۱۴۰۲