فیک : فقط من، فقط تو
پارت _۸۷
آروم ب عقب رفتم کل اتاق بهم ریخته بود.
و کوک هم تعجب کرده بود
تهیونگ : ات کجایی ات!
و سمت اتاق رفتم و همه چیز بهم ریخته بود و آیینه ی میز شکسته بود ات تو اتاق نبود و ترسیده بودم
و سریع ب سمت سرویس بهداشتی و حموم رفتم نبود و ب سمت تراس رفتم ک
دیدم ات زانو هاشو رو بغل کرده و آروم گریه میکنه
ات : میتونستی بهم بگی ک نمیخوایم نیاز ب تظاهر نبود کیم تهیونگ
تهیونگ : ات ! چی شده ها کی اینجا بود
ات حرف بزن چرا اینطوری شدی بیا بریم تو
کوک : چی بهت گفته ک انقد بهم ریختگی لعنتی
تهیونگ : کی کی اومده اینجا « با داد»
کوک: یو یونگی
تهیونگ: کی!!؟
کوک : گفتم دیگه باور کن من فقط فک کردم میخواد ببینتش همین
تهیونگ ب سمت کوک رفت و از یقه ش گرفت
ته: تو غلط کردی
ات : واسه چی نگفتی لیا باعث تموم بدبختی های منه خب میتونستی برنگردی !
قسطط کشتن منع اره؟
خب اگه اینطور راحتی باشه اوکی
تهیونگ ات رو بغل کرد و
ته. : چی میگی اون چی بهت گفته ات! قسم میخورم قسم میخورم قضیه منو لیا همونی بود ک گفتم من بهش علاقه ای نداشتمو ندارم
ات: هق پس چرا یونگی گفت ک تموم اینا نقشه تو و لیا بوده ک تا تو بتونی لیا رو بیاری عمارت هق
تهیونگ : دروغ گفته ات دروغ گفته!
ات داد زد و گفت
ات : پس ثابت کنننن
تهیونگ : ثابت میکنم قول میدم فقط آروم باش
و چند دقیقه گذشت و تهیونگ ات رو برد بیرون و ب خدمتکار ها گفت ک اتاق رو ب شکل اولش برگردونن
و تو راه بودن. ک تهیونگ وایستاد
ات : چرا ایستادی
تهیونگ : چند دقیقه صبر کن الان برمیگردم
و بعد از چندمین تهیونگ با ی دسته گله آنمون برگشت
ات ذوق کرده با لبخند رو ب تهیونگ گفت
ات : یادتهههه
تهیونگ: معلومه ک یادمه !
ولی یادم هستا تو فرودگاه چ گلی آورده بودی برام
ات خنده ای کرد و
ات : آره یادمه
و بعد از کلی مسخره بازی و اینا ب عمارت برگشتن ک ات با اتاق تمیز و مرتب مواجه شد
ات : اوه کار توعه نه؟
ته : معلومه
و ات خسته بود چون زحمت ویران کردن اتاق رو کشیدن بود و هم ناراحت بود و الآنم ک تازه برگشته بود پس همونجا رو تخت بیهوش شد و تو حال خواب و بیداری آروم زمزمه کرد
ات : تهیونگا من دیگه ب کسی اعتماد نمیکنم فقط میخوام ب خودت اعتماد کنم هوم؟ پس لطفاً از اعتمادم سو استفاده نکن
تهیونگ : قول میدم همیشه باهات رو راست باشم
ات : ی چیز بگم دعوا م نمیکنی
تهیونگ تک خنده ای کرد و : چی
ات : من وقتی یونگی اومد بغلش کردم چند دقیقه بودا
اخم های تهیونگ در هم رفت
تهیونگ : چیکار کردی!
ات: قرار شد دعوام نکنی
و در عین حال چشماش رو هم قرار گرفت
و ب خواب رفت
ته از پیشونیش بوسید و پاشد آماده شد تا ب سراغ یونگی بره دیگه داشت زیاده روی میکرد و اعصاب ش رو خورد کرده بود درسته تقصیر خودش بود ک إمی رو برای یونگی انتخاب کردن و چون میخواست از سر راه ات برش داره ولی این دیگه زیاده روی بود و کتش رو برداشت و اول ب سراغ کوک رفت و.....
شرط پارت بعد:۹۰ تا لایک 🦔
نگید ک چی شد تو پارت های بعد فلش بک میخوره برای ادامه صحبت های ات و یونگی داخل اتاق
آروم ب عقب رفتم کل اتاق بهم ریخته بود.
و کوک هم تعجب کرده بود
تهیونگ : ات کجایی ات!
و سمت اتاق رفتم و همه چیز بهم ریخته بود و آیینه ی میز شکسته بود ات تو اتاق نبود و ترسیده بودم
و سریع ب سمت سرویس بهداشتی و حموم رفتم نبود و ب سمت تراس رفتم ک
دیدم ات زانو هاشو رو بغل کرده و آروم گریه میکنه
ات : میتونستی بهم بگی ک نمیخوایم نیاز ب تظاهر نبود کیم تهیونگ
تهیونگ : ات ! چی شده ها کی اینجا بود
ات حرف بزن چرا اینطوری شدی بیا بریم تو
کوک : چی بهت گفته ک انقد بهم ریختگی لعنتی
تهیونگ : کی کی اومده اینجا « با داد»
کوک: یو یونگی
تهیونگ: کی!!؟
کوک : گفتم دیگه باور کن من فقط فک کردم میخواد ببینتش همین
تهیونگ ب سمت کوک رفت و از یقه ش گرفت
ته: تو غلط کردی
ات : واسه چی نگفتی لیا باعث تموم بدبختی های منه خب میتونستی برنگردی !
قسطط کشتن منع اره؟
خب اگه اینطور راحتی باشه اوکی
تهیونگ ات رو بغل کرد و
ته. : چی میگی اون چی بهت گفته ات! قسم میخورم قسم میخورم قضیه منو لیا همونی بود ک گفتم من بهش علاقه ای نداشتمو ندارم
ات: هق پس چرا یونگی گفت ک تموم اینا نقشه تو و لیا بوده ک تا تو بتونی لیا رو بیاری عمارت هق
تهیونگ : دروغ گفته ات دروغ گفته!
ات داد زد و گفت
ات : پس ثابت کنننن
تهیونگ : ثابت میکنم قول میدم فقط آروم باش
و چند دقیقه گذشت و تهیونگ ات رو برد بیرون و ب خدمتکار ها گفت ک اتاق رو ب شکل اولش برگردونن
و تو راه بودن. ک تهیونگ وایستاد
ات : چرا ایستادی
تهیونگ : چند دقیقه صبر کن الان برمیگردم
و بعد از چندمین تهیونگ با ی دسته گله آنمون برگشت
ات ذوق کرده با لبخند رو ب تهیونگ گفت
ات : یادتهههه
تهیونگ: معلومه ک یادمه !
ولی یادم هستا تو فرودگاه چ گلی آورده بودی برام
ات خنده ای کرد و
ات : آره یادمه
و بعد از کلی مسخره بازی و اینا ب عمارت برگشتن ک ات با اتاق تمیز و مرتب مواجه شد
ات : اوه کار توعه نه؟
ته : معلومه
و ات خسته بود چون زحمت ویران کردن اتاق رو کشیدن بود و هم ناراحت بود و الآنم ک تازه برگشته بود پس همونجا رو تخت بیهوش شد و تو حال خواب و بیداری آروم زمزمه کرد
ات : تهیونگا من دیگه ب کسی اعتماد نمیکنم فقط میخوام ب خودت اعتماد کنم هوم؟ پس لطفاً از اعتمادم سو استفاده نکن
تهیونگ : قول میدم همیشه باهات رو راست باشم
ات : ی چیز بگم دعوا م نمیکنی
تهیونگ تک خنده ای کرد و : چی
ات : من وقتی یونگی اومد بغلش کردم چند دقیقه بودا
اخم های تهیونگ در هم رفت
تهیونگ : چیکار کردی!
ات: قرار شد دعوام نکنی
و در عین حال چشماش رو هم قرار گرفت
و ب خواب رفت
ته از پیشونیش بوسید و پاشد آماده شد تا ب سراغ یونگی بره دیگه داشت زیاده روی میکرد و اعصاب ش رو خورد کرده بود درسته تقصیر خودش بود ک إمی رو برای یونگی انتخاب کردن و چون میخواست از سر راه ات برش داره ولی این دیگه زیاده روی بود و کتش رو برداشت و اول ب سراغ کوک رفت و.....
شرط پارت بعد:۹۰ تا لایک 🦔
نگید ک چی شد تو پارت های بعد فلش بک میخوره برای ادامه صحبت های ات و یونگی داخل اتاق
۱۲۹.۲k
۱۹ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.