عشق بنفش
پارت 1
ا.ت ویو
علامت ا.ت *
علامت تهیونگ +
همونطور اشکامو با انگشت کوچیکه دستم پاک میکردم سعی میکردم تا خوشحالی از ته دلمو کنترل کنم
باورم نمیشه که خواهرکوچولوم(که ده دقیقه ازم کوچیکتره فقط) عروس شده
بعد اون همه سختی که کشیدیم واسه راضی کردن بابا که تقریبا همگی نا امید هم شده بودیم ولی من واسه خوشحال کردن خواهرام آسمون و زمین و بهم میدوزم
به من میگن ا.ت
ادعا نمیکنم ولی بعد از فوت مامان ، خودم بودم و خودم و رو پای خودم ایستادم
با بابا که رابطمون خیلی خشک و سرده واسه همین علاوه بر مشکلات خودم،شدم مامان برای سه خواهر کوچیکترم.
پدرمون یک فوق پولدار دورگه ایرانی کره ایه که از دیکتاتور بودن چیزی کم نداره
برای اینکه زیربار انتظارش نرم سعی کردم رو پاهای خودم وایسم و متکی به پول بابام نباشم
تا حدی هم موفق شدم و بیزنس خودم رو راه اندازی کردم
طراحی لباس حرفه ی مورد علاقمه که باوردارم توش موفق ترین میشم…
رفتم جلو و روی ماه خواهرمو با عشق بوسیدم و بعدش جیمین رو تو اغوشم گرفتم و
*مثل چشمات مراقب خواهرم باش و اشکش رو در نیار چون میدونی که قل ها هرچی که بشه حس میکنن حال همدیگه رو
جیمین-به روی چشم سیستر ، از دستوراتت پیروی میشه
یه چشمکی زدم بهشون و ازشون فاصله گرفتم
مات و مبهوت به فرد روبه روم نگاه میکردم
باورم نمیشد…این اینجا چیکار میکنه
وای خدای من
زمان برای چند دقیقه برام ایستاده بود
فلش بک به ۳ سال پیش:
بعد روز پرمشغله ای که تو شرکت بابا توی کره داشتم صمیمی ترین دوستم استفانی زنگ زد بهم تا با آنجلینا(اون یکی دوست صمیمیمون)بریم کلاب و خوش گذرونی
بلافاصله قبول کردم و بعد پوشیدن کراپ دکلته وشلوار بگ مشکی چرم موهامو دم اسبی بستم و میکاپ سطحیمو با یه رژ قرمز جلا دادم و رفتم
آنجلینا_ ا.ت بسه برای امشب دیگه نخور حالت بد میشه ها
همونطور که خودمو با ریتم اهنگ تکون میدادم یه شات دیگه رفتم بالا و گفتم
*امشب شب منه میخوام بیخیال دنیا و مکافاتش شم پس بیا فقط خوش بگذرونیم بیب
داشتم رقصیدن استفانی و انجلینارو نگاه میکردم که چشمم خورد به یه هلو
تک وتنها نشسته بود و مشروب میخورد
اخه خوشگله کی بهت گفته میتونی تنها باشی تا وقتی من هستم
به فکرم خندیدم و بطری مشروب و گرفتم رفتم سمت میزش
بدون تارف نشستم رو به روش و زل زدم بهش
وای خدای من مثل نقاشی میموند
وقتی اینطور ادمای جذابو میبینم حس میکنم خدا اینارو نقاشی کرده ولی مارو ریده
*اسمت چیه
+تهیونگ
لبخند پرملاتی زدم و دستم و به روش دراز کردم
*خوشبختم من ا.ت هستم
دستمو تو دستش فشرد و یه تای ابروشو داد بالا و زیرلب چیزی گفت که نفهمیدم
*برام سوجو بریز لطفا تهیونگ
نمیدونم پیک چندم بودیم ولی مطمئنم جفتمون خیلی بالا بودیم و فردا که بشه مطمئنا کوچیکترین چیزی یادمون نمیمونه
+ا.ت بیا بریم برقصیم
دستمو همراه خودش کشید و برد
انقد پایین و بالا پریده بودیم که نفس نفس میزدیم و مثل دیوونه ها میخندیدیم
خودمو بهش نزدیک کردم دستمو انداختم دور گردنش و به رقصیدن ادامه دادم
اونم کمرمو گرفته بود
*دوست دارم بریم یجای خلوت تر
تهیونگ لبخند خوشگلی تحویلم داد که ضعف رفتم
کت بلند و سوییچش از رو صندلی برداشت و زدیم بیرون
دم یه اپارتمان شیک ترمز زد و تو اسانسور دکمه ۱۲ رو فشار داد
چشم از هم برنمیداشتیم
در اسانسور وا شد دستمو گرفت وارد خونه شدیم
لایک وکامنت فراموش نشه💜
ا.ت ویو
علامت ا.ت *
علامت تهیونگ +
همونطور اشکامو با انگشت کوچیکه دستم پاک میکردم سعی میکردم تا خوشحالی از ته دلمو کنترل کنم
باورم نمیشه که خواهرکوچولوم(که ده دقیقه ازم کوچیکتره فقط) عروس شده
بعد اون همه سختی که کشیدیم واسه راضی کردن بابا که تقریبا همگی نا امید هم شده بودیم ولی من واسه خوشحال کردن خواهرام آسمون و زمین و بهم میدوزم
به من میگن ا.ت
ادعا نمیکنم ولی بعد از فوت مامان ، خودم بودم و خودم و رو پای خودم ایستادم
با بابا که رابطمون خیلی خشک و سرده واسه همین علاوه بر مشکلات خودم،شدم مامان برای سه خواهر کوچیکترم.
پدرمون یک فوق پولدار دورگه ایرانی کره ایه که از دیکتاتور بودن چیزی کم نداره
برای اینکه زیربار انتظارش نرم سعی کردم رو پاهای خودم وایسم و متکی به پول بابام نباشم
تا حدی هم موفق شدم و بیزنس خودم رو راه اندازی کردم
طراحی لباس حرفه ی مورد علاقمه که باوردارم توش موفق ترین میشم…
رفتم جلو و روی ماه خواهرمو با عشق بوسیدم و بعدش جیمین رو تو اغوشم گرفتم و
*مثل چشمات مراقب خواهرم باش و اشکش رو در نیار چون میدونی که قل ها هرچی که بشه حس میکنن حال همدیگه رو
جیمین-به روی چشم سیستر ، از دستوراتت پیروی میشه
یه چشمکی زدم بهشون و ازشون فاصله گرفتم
مات و مبهوت به فرد روبه روم نگاه میکردم
باورم نمیشد…این اینجا چیکار میکنه
وای خدای من
زمان برای چند دقیقه برام ایستاده بود
فلش بک به ۳ سال پیش:
بعد روز پرمشغله ای که تو شرکت بابا توی کره داشتم صمیمی ترین دوستم استفانی زنگ زد بهم تا با آنجلینا(اون یکی دوست صمیمیمون)بریم کلاب و خوش گذرونی
بلافاصله قبول کردم و بعد پوشیدن کراپ دکلته وشلوار بگ مشکی چرم موهامو دم اسبی بستم و میکاپ سطحیمو با یه رژ قرمز جلا دادم و رفتم
آنجلینا_ ا.ت بسه برای امشب دیگه نخور حالت بد میشه ها
همونطور که خودمو با ریتم اهنگ تکون میدادم یه شات دیگه رفتم بالا و گفتم
*امشب شب منه میخوام بیخیال دنیا و مکافاتش شم پس بیا فقط خوش بگذرونیم بیب
داشتم رقصیدن استفانی و انجلینارو نگاه میکردم که چشمم خورد به یه هلو
تک وتنها نشسته بود و مشروب میخورد
اخه خوشگله کی بهت گفته میتونی تنها باشی تا وقتی من هستم
به فکرم خندیدم و بطری مشروب و گرفتم رفتم سمت میزش
بدون تارف نشستم رو به روش و زل زدم بهش
وای خدای من مثل نقاشی میموند
وقتی اینطور ادمای جذابو میبینم حس میکنم خدا اینارو نقاشی کرده ولی مارو ریده
*اسمت چیه
+تهیونگ
لبخند پرملاتی زدم و دستم و به روش دراز کردم
*خوشبختم من ا.ت هستم
دستمو تو دستش فشرد و یه تای ابروشو داد بالا و زیرلب چیزی گفت که نفهمیدم
*برام سوجو بریز لطفا تهیونگ
نمیدونم پیک چندم بودیم ولی مطمئنم جفتمون خیلی بالا بودیم و فردا که بشه مطمئنا کوچیکترین چیزی یادمون نمیمونه
+ا.ت بیا بریم برقصیم
دستمو همراه خودش کشید و برد
انقد پایین و بالا پریده بودیم که نفس نفس میزدیم و مثل دیوونه ها میخندیدیم
خودمو بهش نزدیک کردم دستمو انداختم دور گردنش و به رقصیدن ادامه دادم
اونم کمرمو گرفته بود
*دوست دارم بریم یجای خلوت تر
تهیونگ لبخند خوشگلی تحویلم داد که ضعف رفتم
کت بلند و سوییچش از رو صندلی برداشت و زدیم بیرون
دم یه اپارتمان شیک ترمز زد و تو اسانسور دکمه ۱۲ رو فشار داد
چشم از هم برنمیداشتیم
در اسانسور وا شد دستمو گرفت وارد خونه شدیم
لایک وکامنت فراموش نشه💜
۱۶.۴k
۲۸ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.