This is my powerful girl(Part2)
زمان حال...
تهیونگ:ا.ت ضربه بزن.
ا.ت:چشم پدر.
تهیونگ:تا عمل نکنی چشم پدرت به هیچ دردی نمیخوره محکم تر بزن(جدی)
ا.ت:ضربه میزنه.
تهیونگ:محکم تررررررر.
ا.ت:پدر میشه یکم استرا...
تهیونگ:نه!
ا.ت:اما پدر الان واقعا نمیتونم ادامه بدم.
تهیونگ:گفتم نه برو حیاط پشتیه عمارت باید باهات تیر اندازی رو کار کنم.
ا.ت:بله پدر الان میرم(تعظیم)
ویو ا.ت:
هوفففففف خسته شدم چرا این آقای کیم نمیخواد ولم کنه از ساعت 4 و نیمه صبحه منو واسه تمرین بیدار کرده الان که 5 و ربعه نمیخواد ولم کنه خسته شدم هیچ چیزی هم نخوردم.
تهیونگ:آماده ای ا.ت؟
ا.ت:بله پدر.
تهیونگ:سه دو یک.....شلیک.
ا.ت شلیک میکنه و یکم از هدفش اونور تر میزنه.
تهیونگ:از اول ا.ت اصلا خوب نبود.
ا.ت آماده ی شلیک میشه.
تهیونگ:آماده....هدف....شلیک.
ا.ت میزنه به هدف.
تهیونگ:بد نبود.
بورام:سلام جنابه کیم نمیخواید بیایید خونه؟
تهیونگ:عزیزم هنوز تمیرنامون تا هشته شب ادامه داره.
بورام:آخه واسه ی ناهار نیومدید و فقط یه ظرف کوچیکه برنج خوردید مطمئنم ا.ت هم خسته اس.
ا.ت:بله مادر یکم خسته ام.
بورام:مولا مامانتما یکم باهام راحت باش ا.ت(خنده)
ا.ت:چشم مامان بفرما خوبه؟(خنده)
بورام:حالا شد راستی تهیونگ امشب به یه مهمونی دعوتیم.
تهیونگ:الان میام آماده میشم راه میوفتیم بیب.
بورام:باشه عزیزم.
ا.ت هم راه میوفته میره داخله خونه...
ا.ت:خدایا دیگه آدم نبود منو تو این مخمصه انداختی صبح خروس خون که بیدارم میکنه بهم ناهار به طرف کوچولو نودل که میده هنوز بهم استراحتم نمیده بابا بسه دیگه خسته شدم.
لیا:وای باز چته تو؟عمارتو گذاشتی رو سرت سرم رفت.
ا.ت:برو از بابا جونت بپرس به تو که میرسه یه بابای مهربونه ولی به من که میرسه میشه پدر هنوز مودب هم نباشی جلوش تنبیهت میکنه خسته شدمممممم.
لیا:خب حالا یه چیز بگم از سرت برق بپره؟
ا.ت:چیشده بابا برات یه ماشینه جدید گرفته؟
لیا:نه خره امشب دختر عمو و پسر عمو با دختر خاله و پسر خاله میان خونمون.
ا.ت:آها باشه.....صبر کن چییییی؟؟؟؟
لیا:من بهشون گفتم بیان نظرت چیه؟
ا.ت:خره لباس از کجا بیارم همه لباسای من ارتشیه و برای جنگ و ماموریتههه؟
لیا:آروم برات یه چند دست لباسم گرفتم یکیشونو بپوش.
ا.ت:خوبه حداقل توی این بدبختی تو و مامانو دارم.
لیا:آره اگه مارو نداشتی چیکار میکردی؟😂😂😂
ا.ت:بامزه😂😂😂
من میرم یه دوش بگیرم.
لیا:باشه برو آبجی جون بعدشم برو استراحت کن تا شب سرحال باشی.
ا.ت رفت حموم و بعدش رفت یکم خوابید تا واسه ی شب سرحال باشه.
لیا:خداحافظ بابا خداحافظ مامان.
بورام:خداحافظ عزیزم مراقب خواهرت باش.
تهیونگ:خداحافظ دخترم خواهرت کجاس؟
لیا:خوابه بابا و راستی.....میشه یکم از تمریناتش کم کنی؟واقعا داره بهش فشار میاره با این کارتون ممکنه ازتون خیلی دور بشه.
تهیونگ:باشه عزیزم ما میریم.
لیا:مرسی بابا جون بای.
ببخشید اگه غلط املایی دارم😂😂😂
فعلا💜👋🏻
تهیونگ:ا.ت ضربه بزن.
ا.ت:چشم پدر.
تهیونگ:تا عمل نکنی چشم پدرت به هیچ دردی نمیخوره محکم تر بزن(جدی)
ا.ت:ضربه میزنه.
تهیونگ:محکم تررررررر.
ا.ت:پدر میشه یکم استرا...
تهیونگ:نه!
ا.ت:اما پدر الان واقعا نمیتونم ادامه بدم.
تهیونگ:گفتم نه برو حیاط پشتیه عمارت باید باهات تیر اندازی رو کار کنم.
ا.ت:بله پدر الان میرم(تعظیم)
ویو ا.ت:
هوفففففف خسته شدم چرا این آقای کیم نمیخواد ولم کنه از ساعت 4 و نیمه صبحه منو واسه تمرین بیدار کرده الان که 5 و ربعه نمیخواد ولم کنه خسته شدم هیچ چیزی هم نخوردم.
تهیونگ:آماده ای ا.ت؟
ا.ت:بله پدر.
تهیونگ:سه دو یک.....شلیک.
ا.ت شلیک میکنه و یکم از هدفش اونور تر میزنه.
تهیونگ:از اول ا.ت اصلا خوب نبود.
ا.ت آماده ی شلیک میشه.
تهیونگ:آماده....هدف....شلیک.
ا.ت میزنه به هدف.
تهیونگ:بد نبود.
بورام:سلام جنابه کیم نمیخواید بیایید خونه؟
تهیونگ:عزیزم هنوز تمیرنامون تا هشته شب ادامه داره.
بورام:آخه واسه ی ناهار نیومدید و فقط یه ظرف کوچیکه برنج خوردید مطمئنم ا.ت هم خسته اس.
ا.ت:بله مادر یکم خسته ام.
بورام:مولا مامانتما یکم باهام راحت باش ا.ت(خنده)
ا.ت:چشم مامان بفرما خوبه؟(خنده)
بورام:حالا شد راستی تهیونگ امشب به یه مهمونی دعوتیم.
تهیونگ:الان میام آماده میشم راه میوفتیم بیب.
بورام:باشه عزیزم.
ا.ت هم راه میوفته میره داخله خونه...
ا.ت:خدایا دیگه آدم نبود منو تو این مخمصه انداختی صبح خروس خون که بیدارم میکنه بهم ناهار به طرف کوچولو نودل که میده هنوز بهم استراحتم نمیده بابا بسه دیگه خسته شدم.
لیا:وای باز چته تو؟عمارتو گذاشتی رو سرت سرم رفت.
ا.ت:برو از بابا جونت بپرس به تو که میرسه یه بابای مهربونه ولی به من که میرسه میشه پدر هنوز مودب هم نباشی جلوش تنبیهت میکنه خسته شدمممممم.
لیا:خب حالا یه چیز بگم از سرت برق بپره؟
ا.ت:چیشده بابا برات یه ماشینه جدید گرفته؟
لیا:نه خره امشب دختر عمو و پسر عمو با دختر خاله و پسر خاله میان خونمون.
ا.ت:آها باشه.....صبر کن چییییی؟؟؟؟
لیا:من بهشون گفتم بیان نظرت چیه؟
ا.ت:خره لباس از کجا بیارم همه لباسای من ارتشیه و برای جنگ و ماموریتههه؟
لیا:آروم برات یه چند دست لباسم گرفتم یکیشونو بپوش.
ا.ت:خوبه حداقل توی این بدبختی تو و مامانو دارم.
لیا:آره اگه مارو نداشتی چیکار میکردی؟😂😂😂
ا.ت:بامزه😂😂😂
من میرم یه دوش بگیرم.
لیا:باشه برو آبجی جون بعدشم برو استراحت کن تا شب سرحال باشی.
ا.ت رفت حموم و بعدش رفت یکم خوابید تا واسه ی شب سرحال باشه.
لیا:خداحافظ بابا خداحافظ مامان.
بورام:خداحافظ عزیزم مراقب خواهرت باش.
تهیونگ:خداحافظ دخترم خواهرت کجاس؟
لیا:خوابه بابا و راستی.....میشه یکم از تمریناتش کم کنی؟واقعا داره بهش فشار میاره با این کارتون ممکنه ازتون خیلی دور بشه.
تهیونگ:باشه عزیزم ما میریم.
لیا:مرسی بابا جون بای.
ببخشید اگه غلط املایی دارم😂😂😂
فعلا💜👋🏻
۳.۳k
۱۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.