تکپارتی وی
شخصیت ها
ا/ت ۲۶سالشع
وی ۲۷سالشه
یونتان۲سالشه
خدمتکار وی ۲۷سالشه
سگ ا/ت اسمش(ژرمن) میکی هست
و اون یکی سگ ا/ت لوکاس##### هست نژاد اون هم ژرمنه
ویو ا/ت
ساعت سه نصفه شب دلم نودل خواست پس رفتم بیرون به نزدیک ترین سوپر مارکت رفتم که فروشندش آجوما بود وقتی داشتم برمی گشتم از کوچه خیلی تاریکی رد میشدم یکی با دستمال دستش رو گذاشت رو دهنم چشمام رو بست و تو ماشین من رو انداخت میکی رو هم با خودم آورده بودم (نژاد میکی ژرمن شپرد است)لوکاس هم با خودم آورده بودم وقتی تو ماشین انداختن من رو فقط نگران میکی و لوکاس بودم که گم نشن صدای واق واق کرد شنیدم فهمیدم میکی و لوکاس هستن چیزی نمیتونستم ببینم
فلش بک به دو روز قبل
من پارکور کار خیابونی بودم که از روی یک ماشین پریدم
ته : مشخصات ش رو برام بیارید
برگشت فلش بک ¡
چشمام رو باز کردم دیدم یه پسر خیلی جذاب تو استخر داره سیگار میکشه یاد دو روز پیش افتادم همونی بود که از رو ماشینش پریدم صدا لوکاس و میکی از توی اتاق میومد دویدم ولی چند نفر منو گرفتن دوباره سمت استخر منو بیارن خیلی ترسیده بودم اونور استخر هیچ نگهبانی نبود اصلا فکر اینو نکردم که شنا بلد نیستم شیرجه زدم توی استخر و داشتم غرق میشدم که منو گرفت و خودشو بهم چسبوند و لباش رو گذاشت رو لبام سعی میکردم از خودم جداش کنم ولی نمیزاشت بزور ازش فرار کردم رفتم سمت لوکاس و میکی و فقط باهم فرار کردیم یکی از خدمتکار هاش خیلی جذاب بود اما وقتی برای این کارها نداشتم و فقط فرار کردم سمت یک اتاق امارت بزرگ اونجا پشت در کلید بود در رو قفل کردم قلاده میکی و لوکاس رو به تخت بستم و خدارو شکر اون پایین زباله بود لول میکی رو انداختم پایین بعد لوکاس رو بعد قلاده هارو بستم به خودم تا اومدم فرار کنم دیدم اونجا هم بخشی از عمارت بوده ساعت حدود ۵صبح بود از دیوار کشیدم بالا و افتادم رو یکچیز سفت پشتم رو کردم دیدم از بالا پشت بوم افتادم تو استخر که مثل سیمان بود آبش افتاده بودم رو همون پسره فقط بجای اینکه توی آب غرق بشم غرق نگاهش شدم اون همون موقع بهم گفت میخوام بوی فرندت باشم منم قبول کردم و باهم پیش یونتان لوکاس و میکی زندگی کردیم
میدونم خیلی چرت بود لازم نیست بگید
ا/ت ۲۶سالشع
وی ۲۷سالشه
یونتان۲سالشه
خدمتکار وی ۲۷سالشه
سگ ا/ت اسمش(ژرمن) میکی هست
و اون یکی سگ ا/ت لوکاس##### هست نژاد اون هم ژرمنه
ویو ا/ت
ساعت سه نصفه شب دلم نودل خواست پس رفتم بیرون به نزدیک ترین سوپر مارکت رفتم که فروشندش آجوما بود وقتی داشتم برمی گشتم از کوچه خیلی تاریکی رد میشدم یکی با دستمال دستش رو گذاشت رو دهنم چشمام رو بست و تو ماشین من رو انداخت میکی رو هم با خودم آورده بودم (نژاد میکی ژرمن شپرد است)لوکاس هم با خودم آورده بودم وقتی تو ماشین انداختن من رو فقط نگران میکی و لوکاس بودم که گم نشن صدای واق واق کرد شنیدم فهمیدم میکی و لوکاس هستن چیزی نمیتونستم ببینم
فلش بک به دو روز قبل
من پارکور کار خیابونی بودم که از روی یک ماشین پریدم
ته : مشخصات ش رو برام بیارید
برگشت فلش بک ¡
چشمام رو باز کردم دیدم یه پسر خیلی جذاب تو استخر داره سیگار میکشه یاد دو روز پیش افتادم همونی بود که از رو ماشینش پریدم صدا لوکاس و میکی از توی اتاق میومد دویدم ولی چند نفر منو گرفتن دوباره سمت استخر منو بیارن خیلی ترسیده بودم اونور استخر هیچ نگهبانی نبود اصلا فکر اینو نکردم که شنا بلد نیستم شیرجه زدم توی استخر و داشتم غرق میشدم که منو گرفت و خودشو بهم چسبوند و لباش رو گذاشت رو لبام سعی میکردم از خودم جداش کنم ولی نمیزاشت بزور ازش فرار کردم رفتم سمت لوکاس و میکی و فقط باهم فرار کردیم یکی از خدمتکار هاش خیلی جذاب بود اما وقتی برای این کارها نداشتم و فقط فرار کردم سمت یک اتاق امارت بزرگ اونجا پشت در کلید بود در رو قفل کردم قلاده میکی و لوکاس رو به تخت بستم و خدارو شکر اون پایین زباله بود لول میکی رو انداختم پایین بعد لوکاس رو بعد قلاده هارو بستم به خودم تا اومدم فرار کنم دیدم اونجا هم بخشی از عمارت بوده ساعت حدود ۵صبح بود از دیوار کشیدم بالا و افتادم رو یکچیز سفت پشتم رو کردم دیدم از بالا پشت بوم افتادم تو استخر که مثل سیمان بود آبش افتاده بودم رو همون پسره فقط بجای اینکه توی آب غرق بشم غرق نگاهش شدم اون همون موقع بهم گفت میخوام بوی فرندت باشم منم قبول کردم و باهم پیش یونتان لوکاس و میکی زندگی کردیم
میدونم خیلی چرت بود لازم نیست بگید
۳.۵k
۱۴ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.