پارت7

پارت7
لیسا: داشتیم راه میومدیم که جیسو اومد جلو و جنی گفت
: جیسو بیا پیش لیسا اخه داره از خجالت اب میشه من برم پیش اون یکی دوستام
جیسو: باشه برو..........................................
لیسا
لیسا: هوم
جیسو: میگم کوکی جذاب شده نه؟
لیسا: اره لعنتی خیلیم جذاب شده
جیسو: اخه چرا نمیری بهش بگی که عاشقشی دیوونه
لیسا: من نمیتونم نودتم میدونی من یزره مغرورم
جیسو: اه اره ولی باید بهش بگی تا نگی که اون نمیاد پیشت
لیسا: جیسو بسه به اندازه ی کافی خودم اعصابم خورد هست تو دیگه اینجوری نکن تو رو خداااااا
جیسو: باشه باشه من دارم کار درست و بهت میگم دیگه نمیخوای گوش کنی نکن
لیسا: ......
جیسو: من برم دوستام اونجان خاستی بیا باهم دیگه اشناشید
لیسا: باشه فعلا حوصله ی هیچ دوستی رو ندارم
جیسو: باشه پس من برم
لیسا: باشه برو
بعد رفتن جیسو من همش به جونگ کوک نگاه میکردم
که یهو برگشت از هول اینکه نبینه دارم نگاش میکنم سریع برگشتم که امیوه ریخت روم
جونگ کوک: عه چرا اینجوری شد الان داشت به من نگاه میکرد؟
ته: اخه نکه تو رو خیلی میپسنده 😏
کوکی : تهیونگ یکاری دستت میدما
ته: باشه بابا حالا تو هم جو گرفتت من رفتم
کوکی: کجا
ته: برم یه چی بخورم از گشنگی مردم
کوکی: باشه برو
ته: