خلافکار قسمت ۸:
تهیونگ و سه ریون از عمارت بیرون دویدن،جیمین پشت میزش بود که یهو همونطور که با تلفن حرف میزد بلند شد انگار شوکه شد،جیمین:چی؟منظورتون چیه؟یه دختر و پسر فراری؟دیشب؟احتمالا اون دختره بوده و شوگا یا کوک فراریش دادن چون اونا دیشب پیشش بودن...باشه بعدا بهت زنگ میزنم
جیمین رفت اتاق شوگا نبود رفت اتاق کوک اون هم نبود رفت زیر زمین درو باز کرد که تو و کوک داشتید حرف میزدید پریدید
کوک:یواش بابا مردیم از ترس
جیمین:عذرمیخوام
جیمین رفت و رفت طبقه بالا کمی توی اتاقش فکر میکرد که یهو داد زد:سه ریون!
اما دید سه ریون نیومد شک کرد دوباره صداش زد نیومد بعد سر خدمتکار یعنی خانم چا اومد،خانم چا:ارباب جوان چیزی میخواستید؟سه ریون نیستش از دیشب غیبش زده
تو پاهات درد گرفته بود گفتی:کوک نمیشه حداقل بازم کنی یکم راه برم؟
کوک:نمیشه
گفتی:باشه راستی جیمین چرا یهو اومد و رفت
کوک:آها اون نمیدونه سه ریون رفته احتمالا هم الان خبرش به گوشش رسیده اینجوری میکنه
کوک دو قدم رفت عقب و قیافه گرفت یه ابروش هم داد بالا با قدم های سنگین اومد جلو،کوک:خانم چا؟سه ریون کجاست؟کجا رفته؟با اجازه ی کی؟
تو هم زدی زیر خنده خودش هم خندید،گفتی:تو میدونی اون کجاست؟
کوک:خب معلومه خانم سه ریون الان باید بغله آقای تهیونگ خواب باشن اونم بیرون از عمارت یه جای دور!
گفتی:واقعا با تهیونگ رفته؟نه بابا به تهیونگ نمیاد
کوک:آره حق با توئه اصلا من چمیدونم
ویو اتاق جیمین:
جیمین:چی؟کی بهش اجازه داده از قلعه خارج بشه با اجازه ی کی؟
همون لحظه سه ریون و تهیونگ رسیدن دم دروازه
سه ریون:حالا چیکار کنیم اگر کسی ببینه چی؟
تهیونگ:من از دیوار میپرم میرم داخل حتما جیمین تا الان خوابه خیالت راحت نمیفهمه
حالا ۱،۲...
تهیونگ تا شمرد که بپره پرید و آویزون دیوار شد گیر کرد آویزون خانم چا هم در رو باز کرد که هم سه ریون رو دید هم تهیونگ رو
خانم چا:ارباب جوان معلومه کجایید؟بیاید پایین
تهیونگ به سختی:خانم چا گیر کردم نفسم داره بند میاد رو شکمم خم شدم الان میوفتم کمک بیار
خانم چا هم رفت به دوتا از نگهبان ها گفت اونا هم اومد تهیونگ رو آوردن،خانم چا:هیچ معلومه از دیشب کجا رفتی دختر؟
سه ریون:خب من..
تهیونگ زودتر رفت داخل و پشت سر خانم چا ایستاد چشمک زد و رفت سه ریون هم نگاهش کرد خشکش زد
خانم چا:حواست به منه؟انگار با دیوار حرف میزنم،سه ریون؟
سه ریون:چی؟بله خب...آه ولم کن آجوما خستم
سه ریون هم سریع رفت داخل خانم چا هم رفت دنبالش سه ریون توی راهرو دوید که تهیونگ کشیدش پشت دیوار نمیدونست خانم چا الان میاد تهیونگ دست سه ریون رو گرفته بود که خانم چا اومد تهیونگ و سه ریون برگشتن تهیونگ نگاه سه ریون کرد و خودشو به کوچه علی چپ زد
جیمین رفت اتاق شوگا نبود رفت اتاق کوک اون هم نبود رفت زیر زمین درو باز کرد که تو و کوک داشتید حرف میزدید پریدید
کوک:یواش بابا مردیم از ترس
جیمین:عذرمیخوام
جیمین رفت و رفت طبقه بالا کمی توی اتاقش فکر میکرد که یهو داد زد:سه ریون!
اما دید سه ریون نیومد شک کرد دوباره صداش زد نیومد بعد سر خدمتکار یعنی خانم چا اومد،خانم چا:ارباب جوان چیزی میخواستید؟سه ریون نیستش از دیشب غیبش زده
تو پاهات درد گرفته بود گفتی:کوک نمیشه حداقل بازم کنی یکم راه برم؟
کوک:نمیشه
گفتی:باشه راستی جیمین چرا یهو اومد و رفت
کوک:آها اون نمیدونه سه ریون رفته احتمالا هم الان خبرش به گوشش رسیده اینجوری میکنه
کوک دو قدم رفت عقب و قیافه گرفت یه ابروش هم داد بالا با قدم های سنگین اومد جلو،کوک:خانم چا؟سه ریون کجاست؟کجا رفته؟با اجازه ی کی؟
تو هم زدی زیر خنده خودش هم خندید،گفتی:تو میدونی اون کجاست؟
کوک:خب معلومه خانم سه ریون الان باید بغله آقای تهیونگ خواب باشن اونم بیرون از عمارت یه جای دور!
گفتی:واقعا با تهیونگ رفته؟نه بابا به تهیونگ نمیاد
کوک:آره حق با توئه اصلا من چمیدونم
ویو اتاق جیمین:
جیمین:چی؟کی بهش اجازه داده از قلعه خارج بشه با اجازه ی کی؟
همون لحظه سه ریون و تهیونگ رسیدن دم دروازه
سه ریون:حالا چیکار کنیم اگر کسی ببینه چی؟
تهیونگ:من از دیوار میپرم میرم داخل حتما جیمین تا الان خوابه خیالت راحت نمیفهمه
حالا ۱،۲...
تهیونگ تا شمرد که بپره پرید و آویزون دیوار شد گیر کرد آویزون خانم چا هم در رو باز کرد که هم سه ریون رو دید هم تهیونگ رو
خانم چا:ارباب جوان معلومه کجایید؟بیاید پایین
تهیونگ به سختی:خانم چا گیر کردم نفسم داره بند میاد رو شکمم خم شدم الان میوفتم کمک بیار
خانم چا هم رفت به دوتا از نگهبان ها گفت اونا هم اومد تهیونگ رو آوردن،خانم چا:هیچ معلومه از دیشب کجا رفتی دختر؟
سه ریون:خب من..
تهیونگ زودتر رفت داخل و پشت سر خانم چا ایستاد چشمک زد و رفت سه ریون هم نگاهش کرد خشکش زد
خانم چا:حواست به منه؟انگار با دیوار حرف میزنم،سه ریون؟
سه ریون:چی؟بله خب...آه ولم کن آجوما خستم
سه ریون هم سریع رفت داخل خانم چا هم رفت دنبالش سه ریون توی راهرو دوید که تهیونگ کشیدش پشت دیوار نمیدونست خانم چا الان میاد تهیونگ دست سه ریون رو گرفته بود که خانم چا اومد تهیونگ و سه ریون برگشتن تهیونگ نگاه سه ریون کرد و خودشو به کوچه علی چپ زد
۲۸۱
۱۴ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.