رمان عشق مثلث پارت ۵۰
بعد از این حرفم به یکی از دانش آموزا گفتم بره ببینه سوجون کجاست و به کلاس بیارتش
ولی برگشت
دانش آموز:استاد سوجون نمیان
+باش تو بشین من میارمش
دنبالش گشتم و تو همکف ته سالن پیداش کردم رفتم سمتش با لحن سردی بهش گفتم
+پاشو میخوام درسو شروع کنم
☆نمیخوام
+نمره منفی خیلی داری برای انکه جبرانش کنی پس به حرفم گوش بده
☆مهم نیس هرچقدر منفی بگیرم مهم نیس
+چرا؟...تو که خیلی اصرار داشتی که منفی هاتو پاک کنم الان
☆چرا میری؟...بخاطر من میری آره؟
+مسائل زندگی من به تو ربطی نداره برو سر کلاس
☆کی میری
+هه من دارم میگم به تو ربطی نداره باز تو
☆من دوست دارم
+چ..چی
☆شنیدی من دوست دارم من برای اولین بار عاشق شدم
+تو نمیتونی
☆دیدی که میتونم من واقعا عاشقت شدم
با اخم بهش نگاه کردم
+تو نمیتونی عاشق کسی که دوست پسر داره بشی میفهمی چی میگم
☆الان تو عاشق من نیستی؟
+معلومه که نیستم من عاشق جیمین هستم هفته بعد دیگه از دستت راحت میشم یا بهتره زودتر از دستت راحت بشم
برگشتم که برم ولی با حرفش یهو بغض کردم
☆کاش از همون موقع نمیومدی اینجا.....کاش منو عاشق خودت نمیکردی
(این خاطره رو یه بار دیگه تجربه کرده بود بازم یاد اونموقعی که جیمین بهش میگفت 《من عاشق هستم و میمونم》دیگه نتونست اونجا بمونه پس زودی رفت سرکلاس)
با اینکه نمیتونستم توکلاس بمونم ولی مجبور بودم.....
بلاخره زنگ آخر خورد و از مدرسه خارج شدم
که یه ماشین هی بوق میزد برگشتم طرفش
اه الان یادم اومد که تهیونگ گفت دنبالم میاد سوار شدم
@سیلام
+سلام
@چیزی شده؟
+ها نه
@باش خوب بریم؟
+بریم
@خونه رو نمیگم
+پس کجا؟
@بریم برای شب برات لباس بخرم
+تهیونگ چت شده
@مگه نمیخوای امروز با جیمین بری بیرون شام
+هوم
@پس باید لباس قشنگی بپوشی
خندیدم
+واقعا که...به توهم گفته بود؟
@ارع چی فک کردی
...
@رسیدیم بیا بریم ببینیم چه لباسایی مد نظرته
+اوک
وارد شدیم کلی لباس مجلس اونجا بود اونم همشون قشنگ و خوشگل
@سوجین اونا قشنگ نیستن
+کو کجا
بدون اینکه بهم اشاره کنه به خانم فروشنده گفت اونو بیاره
وقتی آورد
@خوب برو اینو بپوش
+ولی آخه این زیاد کوتا نیس
@نه بابا قشنگه برو دیگه
+آخه چرا باید تو انتخاب کنی برام
@برو دیگه
+باش
رفتم وقتی پرو کردم تهیونگ از پشت در گفت
@پوشیدی؟
+ارع درو باز کردم وقتی منو دید اصلا چشم ازم برنمیداشت یه ذره هم خجالت میکشیدم چون قبلا عاشقم بود یجورایی میشدم
+چطوره؟
@خی..خیل..خیلی..ق..قشنگ..قشنگه
+پس همینو بردارم؟
@اوهوم
رفتم تو وقتی خواستم درش بیارم یهو تهیونگ اومد تو و درو بست
خیلی بهم نزدیک بودیم که نفسای داغش رو تو گردنم حس میکرد
فلش بک به چند دیقه پیش
#تهیونگ
سوجین تو اتاق پرو بود که یهو سوجون رو دیدم برای اینکه مارو نبینه یهو نمیدونم چجوری شد رفتم تو اتاق پروی که سوجین توش بود وایی خدا من چیکار کردم ولی قبلا اون اکس من بود بازم دلم میخواستتش ولی نباید به زور کاری رو انجام بدم که نمیخواد
نصف بدنش نمایان میشد
دستمو دور کمرش حلقه کردم چون اگه ولش کنم میوفته روم
خیلی آروم گفت
+چیشده
@خوب راستش سوجون اینجاست
ولی برگشت
دانش آموز:استاد سوجون نمیان
+باش تو بشین من میارمش
دنبالش گشتم و تو همکف ته سالن پیداش کردم رفتم سمتش با لحن سردی بهش گفتم
+پاشو میخوام درسو شروع کنم
☆نمیخوام
+نمره منفی خیلی داری برای انکه جبرانش کنی پس به حرفم گوش بده
☆مهم نیس هرچقدر منفی بگیرم مهم نیس
+چرا؟...تو که خیلی اصرار داشتی که منفی هاتو پاک کنم الان
☆چرا میری؟...بخاطر من میری آره؟
+مسائل زندگی من به تو ربطی نداره برو سر کلاس
☆کی میری
+هه من دارم میگم به تو ربطی نداره باز تو
☆من دوست دارم
+چ..چی
☆شنیدی من دوست دارم من برای اولین بار عاشق شدم
+تو نمیتونی
☆دیدی که میتونم من واقعا عاشقت شدم
با اخم بهش نگاه کردم
+تو نمیتونی عاشق کسی که دوست پسر داره بشی میفهمی چی میگم
☆الان تو عاشق من نیستی؟
+معلومه که نیستم من عاشق جیمین هستم هفته بعد دیگه از دستت راحت میشم یا بهتره زودتر از دستت راحت بشم
برگشتم که برم ولی با حرفش یهو بغض کردم
☆کاش از همون موقع نمیومدی اینجا.....کاش منو عاشق خودت نمیکردی
(این خاطره رو یه بار دیگه تجربه کرده بود بازم یاد اونموقعی که جیمین بهش میگفت 《من عاشق هستم و میمونم》دیگه نتونست اونجا بمونه پس زودی رفت سرکلاس)
با اینکه نمیتونستم توکلاس بمونم ولی مجبور بودم.....
بلاخره زنگ آخر خورد و از مدرسه خارج شدم
که یه ماشین هی بوق میزد برگشتم طرفش
اه الان یادم اومد که تهیونگ گفت دنبالم میاد سوار شدم
@سیلام
+سلام
@چیزی شده؟
+ها نه
@باش خوب بریم؟
+بریم
@خونه رو نمیگم
+پس کجا؟
@بریم برای شب برات لباس بخرم
+تهیونگ چت شده
@مگه نمیخوای امروز با جیمین بری بیرون شام
+هوم
@پس باید لباس قشنگی بپوشی
خندیدم
+واقعا که...به توهم گفته بود؟
@ارع چی فک کردی
...
@رسیدیم بیا بریم ببینیم چه لباسایی مد نظرته
+اوک
وارد شدیم کلی لباس مجلس اونجا بود اونم همشون قشنگ و خوشگل
@سوجین اونا قشنگ نیستن
+کو کجا
بدون اینکه بهم اشاره کنه به خانم فروشنده گفت اونو بیاره
وقتی آورد
@خوب برو اینو بپوش
+ولی آخه این زیاد کوتا نیس
@نه بابا قشنگه برو دیگه
+آخه چرا باید تو انتخاب کنی برام
@برو دیگه
+باش
رفتم وقتی پرو کردم تهیونگ از پشت در گفت
@پوشیدی؟
+ارع درو باز کردم وقتی منو دید اصلا چشم ازم برنمیداشت یه ذره هم خجالت میکشیدم چون قبلا عاشقم بود یجورایی میشدم
+چطوره؟
@خی..خیل..خیلی..ق..قشنگ..قشنگه
+پس همینو بردارم؟
@اوهوم
رفتم تو وقتی خواستم درش بیارم یهو تهیونگ اومد تو و درو بست
خیلی بهم نزدیک بودیم که نفسای داغش رو تو گردنم حس میکرد
فلش بک به چند دیقه پیش
#تهیونگ
سوجین تو اتاق پرو بود که یهو سوجون رو دیدم برای اینکه مارو نبینه یهو نمیدونم چجوری شد رفتم تو اتاق پروی که سوجین توش بود وایی خدا من چیکار کردم ولی قبلا اون اکس من بود بازم دلم میخواستتش ولی نباید به زور کاری رو انجام بدم که نمیخواد
نصف بدنش نمایان میشد
دستمو دور کمرش حلقه کردم چون اگه ولش کنم میوفته روم
خیلی آروم گفت
+چیشده
@خوب راستش سوجون اینجاست
۵.۳k
۲۲ دی ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.