ازداوج اجباری

ازداوج اجباری
پارت نمیدونم چند 🗿💔
اویو ا/ت
شاید درکش سخت باشه ولی اون لحظه ای که روم خیمه زده بود اون تایم حس عجیبی داشتم یه حسی که نمیشد توصیف کرد این عشق بود یا هوس ...؟ اون لحظه داشت باهام حرف میزد اما نفهمیدم چی میگفت که یهو داد زد : هی با توعم
+ها؟چی چی داشتی میگفتی (خنده مصنوعی)
ویو کوک
داشتم سرزنشش میکردمش ولی اون فقط داشت چشامو نگاه میکردو هیچی نمیگفت وقتی صداش زدم خیلی عجیب رفتار میکرد که یهو گفت :
+ خب داشتی میگفتی
که یهو صدای هیسونگ تهیونگ از پشت در اومد : بچه ها دارین چه گوهی میخورین جونگکوک نکنه بلایی سر ا/ت اوردی ؟
ویو ا/ت
کوک نگام کرد گفت :بهشون بگو حالت خوبه ..(سرشو به سمت در اشاره کرد )
تهیونگ : وا کن درو
هیسونگ: آره ا/ت حالت خوبه؟
_د..بهشون..بگو دیگه
+ حالم خوبه نگران من نباشید(لبخند)
کوک یه نگا سرتاپام انداخت گفت :
د مگه نگفتم با هرکسی نکرد تو حتی جلو خودمم با دوستام صمیمی رفتار میکنی ..؟
ا/ت دستشو سمت دسته در گذاشت و بی تفاوت میخواست بره که همون موقع کوک هم دستشو سمت دسته در گذاشت باهم بیرون اومدن (یه رمانتیک بازیمون نشه😔)
جهت دیر گذاشتن عذر میخوام
میدونم همتون پارم کردین ولی خب
دیگه زود زود میزارم 🗿👍🏻