سناریو
#سناریو
وقتی بهشون میگی برام یه کار خاص انجام بده
نامجون_
[نامجون میخواست امشب از دستگاه پروژکتوری که تازه خریده بود رونمایی کنه و فیلم بزاره تا باهم ببینید.روی مبل نشسته بودی و به نامجون نگاه میکردی که مشغول وصل کردن پرده ی پروژکتور بود.یادت افتاد خوراکی نیاوردی.]
ا/ت:میرم خوراکی بیارم!!
نامجون:باشه.
[وقتی داشتی از آشپزخونه برمیگشتی،یهو پای نامجون به سیم گیر کرد و با سر رفت توی پرده ی پروژکتور.
ترسیده خوراکیا رو روی میز گذاشتی و به سمتش دویدی]
ا/ت:نامجون!! نامجونا!!! خوبی!؟
[وقتی سرش رو بلند کرد،متوجه پارگی پرده شدی درحالی که توی گردنش بود...همون موقع بود که به شدت شروع به خندیدن کری و نامجون با نگاهی پر از "دارم برات" بهت خیره شده بود]
جین_
[چندشب پیش تو بازی براش شرط گذاشته بودی که اگه ببازه باید یه کار خاص تو کنسرت امشب برات بکنه فکر نمیکردی همچین برنامهی خاصی برات چیده باشه اما با حرفایی که بعداز اجرای اسپرینگدی زد اشک تو چشمات حلقه زد اون رسما داخل کنسرت ازت خواستگاری کرد!]
یونگی
[امروز قرار بود آهنگ جدیدش منتشر بشه،تمام این مدت که داشت برای امادگیش تلاش میکرد حتی بهت اجازه نداده بود قسمت کوتاهی از آهنگ یا لیریک رو ببینی و بشنوی یا حتی ایدهاش برای موزیک ویدیو رو هم بهت نگفته بود،ولی بهت گقته بود زمانی که آهنگ منتشر میشه پیشته و قول میده که باهم ببینیدش،چنددقیقه تا انتشار آهنگ مونده بود که با ذوق لبتاب رو به تلویزیون وصل کردی و منتظر روی مبل نشستی....]
ا/ت:یونگیااااا،بیا دیگه
یونگی:اومدم!
[یونگی با لبخند و درحالی که داشت نارنگیش رو پوست میکند سمتت اومد و کنارت نشست،که یهویی کمرتو گرفت و تورو بین پاش نشوند و مجبورت کرد روش دراز بکشی و بهش تکیه بدی،خم شد و توی گوشت زمزمه کرد...]
یونگی:امیدوارم دوسش داشته باشی
[گیج بهش خیره شدی که موزیک ویدیو رو صفحه ی یوتیوب کمپانی بالا اومد،با ذوق پلیش کردی و بهش خیره شدی،با شنیدن آهنگی که یونگی برای تو نوشته بود و عکس و فیلم های دونفرتون که حالا تو موزیک ویدیو بود لبخندی از خوشحالی زدی و یه قطره اشک از خوشحالی رو گونهات چکید...]
یونگی:اینم اون کاره ویژهای که میخواستی!
(برای خوندن ادامه تو پیچ بیاید)
وقتی بهشون میگی برام یه کار خاص انجام بده
نامجون_
[نامجون میخواست امشب از دستگاه پروژکتوری که تازه خریده بود رونمایی کنه و فیلم بزاره تا باهم ببینید.روی مبل نشسته بودی و به نامجون نگاه میکردی که مشغول وصل کردن پرده ی پروژکتور بود.یادت افتاد خوراکی نیاوردی.]
ا/ت:میرم خوراکی بیارم!!
نامجون:باشه.
[وقتی داشتی از آشپزخونه برمیگشتی،یهو پای نامجون به سیم گیر کرد و با سر رفت توی پرده ی پروژکتور.
ترسیده خوراکیا رو روی میز گذاشتی و به سمتش دویدی]
ا/ت:نامجون!! نامجونا!!! خوبی!؟
[وقتی سرش رو بلند کرد،متوجه پارگی پرده شدی درحالی که توی گردنش بود...همون موقع بود که به شدت شروع به خندیدن کری و نامجون با نگاهی پر از "دارم برات" بهت خیره شده بود]
جین_
[چندشب پیش تو بازی براش شرط گذاشته بودی که اگه ببازه باید یه کار خاص تو کنسرت امشب برات بکنه فکر نمیکردی همچین برنامهی خاصی برات چیده باشه اما با حرفایی که بعداز اجرای اسپرینگدی زد اشک تو چشمات حلقه زد اون رسما داخل کنسرت ازت خواستگاری کرد!]
یونگی
[امروز قرار بود آهنگ جدیدش منتشر بشه،تمام این مدت که داشت برای امادگیش تلاش میکرد حتی بهت اجازه نداده بود قسمت کوتاهی از آهنگ یا لیریک رو ببینی و بشنوی یا حتی ایدهاش برای موزیک ویدیو رو هم بهت نگفته بود،ولی بهت گقته بود زمانی که آهنگ منتشر میشه پیشته و قول میده که باهم ببینیدش،چنددقیقه تا انتشار آهنگ مونده بود که با ذوق لبتاب رو به تلویزیون وصل کردی و منتظر روی مبل نشستی....]
ا/ت:یونگیااااا،بیا دیگه
یونگی:اومدم!
[یونگی با لبخند و درحالی که داشت نارنگیش رو پوست میکند سمتت اومد و کنارت نشست،که یهویی کمرتو گرفت و تورو بین پاش نشوند و مجبورت کرد روش دراز بکشی و بهش تکیه بدی،خم شد و توی گوشت زمزمه کرد...]
یونگی:امیدوارم دوسش داشته باشی
[گیج بهش خیره شدی که موزیک ویدیو رو صفحه ی یوتیوب کمپانی بالا اومد،با ذوق پلیش کردی و بهش خیره شدی،با شنیدن آهنگی که یونگی برای تو نوشته بود و عکس و فیلم های دونفرتون که حالا تو موزیک ویدیو بود لبخندی از خوشحالی زدی و یه قطره اشک از خوشحالی رو گونهات چکید...]
یونگی:اینم اون کاره ویژهای که میخواستی!
(برای خوندن ادامه تو پیچ بیاید)
۶۲۹
۲۲ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.