ات : میگم تو واقعا خون آشامی یا چرت میگی
ات : میگم تو واقعا خونآشامی یا چرت میگی
تهیونگ : اگر نبودم به نظرت میتونستم نجاتت بدم خنگه
ات : نه
تهیونگ : پس چه سوال مسخره ایه که میپرسی
ات : تو که انقدر قلب مهربونی داری چرا با همه انقدر سرد و بی روح رفتار میکنی آخه
تهیونگ : یکی از دیالش همین خونآشام بودنمه اگر به یکی خیلی وابسته شم یا عاشقش بشم چی آدما که مثل ماها عمر طولانی ندارن یا اصا ولش کن چرا این سوالو پرسیدی
ات : همینجوری ولی کم کمدیگه دارم فکر میکنم که خونآشام بودن چیز مزخرفیه
تهیونگ: هر کسی که از دور به این قضیه نگا میکنه فک میکنه چیز خفنی ولی خیلی چیز چرتیه و از همه بد تر اینه که به هیچکس نمیتونی نزدیک شی
ات : ولی من فرق دارمااا از الان بت بگم اگر لخوای با من مث بقیه رفتار کنی میکشمت من تکم
تهیونگ : خودشیفته ای هستی که لنگه نداره
ات : من همیشه تو همه چیز و همه جا لنگه ندارم
تهیونگ : از دست تو ما رو باش این همه وقت با هیچ کس دوس نشدیم اینم از اولین دوست انسانم
ات : خب حالا اینارو ولش کن پرواز مال کیه
تهیونگ: وایسا نگاه کنم مال پس فرداس
ات : چی چی میگی پس فردا ما تازه فردا بر میگردیم بد پس فردا صب زود پرواز داریمممم
تهیونگ : خب چرا انقدر کفری میشی میتونیم همین الان برگردیم
ات : راس میگیااا پس من برم لباسامو جمکنم بریم
تهیونگ : اکی بیرون منتظرم لیدی
ات : رفتم لباسامو جم کردم کیلید خونه رو برداشتم درو قفل کردم و رفت سوار ماشین شدم
تهیونگ : چیزی جا نزاشتی که
ات : نه کیلیدم گزاشتم زیر گلدون جیمین یا شوگا میدنش به معلم
تهیونگ : اکی فقط لطفا نخوابب باشه
ات : سعی خودمو میکنم
دو روز بعد
ات : الو تهیونگ کجاییی دیرمون میشه هااااا
تهیونگ : برگرد پشتتو نگاه کن
ات : یا خدااا یهو مث چی جلوم سبز شدی چیزه ینی پشتمخب بریم سوار هواپیما شیم دیرمون نشه
تهیونگ ویو : اکی بریم رفتیم سوار هوا پیما شدیم ات مثل یه جوجه تو بغلم خوابش برده بود حس خاصی نسبت به ات داشتم این همون حسی بود که چند سال پیش به یه دختر دیگه داشتم همه چی خوب بود و خوب پیش میرفت اما روز عروسیمون بد ترین اتفاق ممکن افتاد ولی دیگه نمیزارم همچین اتفاقی بیفته
ات : به چی انقدر عمیق فکر میکنی
تهیونگ : عه تو کی بیدار شدی
ات : همین الان ......
تهیونگ : اگر نبودم به نظرت میتونستم نجاتت بدم خنگه
ات : نه
تهیونگ : پس چه سوال مسخره ایه که میپرسی
ات : تو که انقدر قلب مهربونی داری چرا با همه انقدر سرد و بی روح رفتار میکنی آخه
تهیونگ : یکی از دیالش همین خونآشام بودنمه اگر به یکی خیلی وابسته شم یا عاشقش بشم چی آدما که مثل ماها عمر طولانی ندارن یا اصا ولش کن چرا این سوالو پرسیدی
ات : همینجوری ولی کم کمدیگه دارم فکر میکنم که خونآشام بودن چیز مزخرفیه
تهیونگ: هر کسی که از دور به این قضیه نگا میکنه فک میکنه چیز خفنی ولی خیلی چیز چرتیه و از همه بد تر اینه که به هیچکس نمیتونی نزدیک شی
ات : ولی من فرق دارمااا از الان بت بگم اگر لخوای با من مث بقیه رفتار کنی میکشمت من تکم
تهیونگ : خودشیفته ای هستی که لنگه نداره
ات : من همیشه تو همه چیز و همه جا لنگه ندارم
تهیونگ : از دست تو ما رو باش این همه وقت با هیچ کس دوس نشدیم اینم از اولین دوست انسانم
ات : خب حالا اینارو ولش کن پرواز مال کیه
تهیونگ: وایسا نگاه کنم مال پس فرداس
ات : چی چی میگی پس فردا ما تازه فردا بر میگردیم بد پس فردا صب زود پرواز داریمممم
تهیونگ : خب چرا انقدر کفری میشی میتونیم همین الان برگردیم
ات : راس میگیااا پس من برم لباسامو جمکنم بریم
تهیونگ : اکی بیرون منتظرم لیدی
ات : رفتم لباسامو جم کردم کیلید خونه رو برداشتم درو قفل کردم و رفت سوار ماشین شدم
تهیونگ : چیزی جا نزاشتی که
ات : نه کیلیدم گزاشتم زیر گلدون جیمین یا شوگا میدنش به معلم
تهیونگ : اکی فقط لطفا نخوابب باشه
ات : سعی خودمو میکنم
دو روز بعد
ات : الو تهیونگ کجاییی دیرمون میشه هااااا
تهیونگ : برگرد پشتتو نگاه کن
ات : یا خدااا یهو مث چی جلوم سبز شدی چیزه ینی پشتمخب بریم سوار هواپیما شیم دیرمون نشه
تهیونگ ویو : اکی بریم رفتیم سوار هوا پیما شدیم ات مثل یه جوجه تو بغلم خوابش برده بود حس خاصی نسبت به ات داشتم این همون حسی بود که چند سال پیش به یه دختر دیگه داشتم همه چی خوب بود و خوب پیش میرفت اما روز عروسیمون بد ترین اتفاق ممکن افتاد ولی دیگه نمیزارم همچین اتفاقی بیفته
ات : به چی انقدر عمیق فکر میکنی
تهیونگ : عه تو کی بیدار شدی
ات : همین الان ......
۵.۷k
۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.