شوهر سخت گیر من فصل دوم پارت ۶
«شوهر سخت گیر من فصل دوم»
ℙ𝕒𝕣𝕥 𝟞
ا.ت:
حرفامو با بچم تموم کردم و یه حوله برداشتم و رفتم حموم لباسامو دراوردم وان رو از اب ولرم پر کرد و نشستم توش یه حس خیلی خوبی میداد چشمامو بستم چشمام کم کم گرم شد و خوابیدم یه چند دقیقه همینجوری بود که صدای در اومد
کوک:ا.ت اونجای ا.ت*داد*
اووف بازم این راحتم نمیزاره که شبا تو تخت الانم که اه از وان درومد و حوله رو تنم کردم
در حموم باز کردو از حموم اومدم بیرون هنوز داشت در میزد رفتم در رو هم باز کردم و گفتم:چته در رو شکوندی که بغلم کرد
کوک:فکر کردم بلای سر خودت اوردی
پسش زدم و گفتم:چرا
کوک:هیچی ولش چرا در و بستی
ا.ت:هیچی حواسم نبود
کوک:باشه، بیا واسم نهار درست کن
ا.ت:باشه تو برو همون اتاق کارت تا من درست کنم باشه
کوک:باشه
ا.ت:
یه هودی تنم کردم و موهامو خشک و راه افتادم سمت اشپزخونه واسه اقا نهار درست کنم همه چیز لازم رو برای پختن غذا برداشتم و شروع به پختنش کردم
*چند دقیقه بعد* غذا دیگه پخته از بوی غذا بدم میومد و حالت تهوع میگرفتم
#فیک
#فیک_جونگکوک
#فیک_بی_تی_اس
#سناریو
#اسمات
#وانشات
ℙ𝕒𝕣𝕥 𝟞
ا.ت:
حرفامو با بچم تموم کردم و یه حوله برداشتم و رفتم حموم لباسامو دراوردم وان رو از اب ولرم پر کرد و نشستم توش یه حس خیلی خوبی میداد چشمامو بستم چشمام کم کم گرم شد و خوابیدم یه چند دقیقه همینجوری بود که صدای در اومد
کوک:ا.ت اونجای ا.ت*داد*
اووف بازم این راحتم نمیزاره که شبا تو تخت الانم که اه از وان درومد و حوله رو تنم کردم
در حموم باز کردو از حموم اومدم بیرون هنوز داشت در میزد رفتم در رو هم باز کردم و گفتم:چته در رو شکوندی که بغلم کرد
کوک:فکر کردم بلای سر خودت اوردی
پسش زدم و گفتم:چرا
کوک:هیچی ولش چرا در و بستی
ا.ت:هیچی حواسم نبود
کوک:باشه، بیا واسم نهار درست کن
ا.ت:باشه تو برو همون اتاق کارت تا من درست کنم باشه
کوک:باشه
ا.ت:
یه هودی تنم کردم و موهامو خشک و راه افتادم سمت اشپزخونه واسه اقا نهار درست کنم همه چیز لازم رو برای پختن غذا برداشتم و شروع به پختنش کردم
*چند دقیقه بعد* غذا دیگه پخته از بوی غذا بدم میومد و حالت تهوع میگرفتم
#فیک
#فیک_جونگکوک
#فیک_بی_تی_اس
#سناریو
#اسمات
#وانشات
۷۷.۱k
۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.