شاهزاده اهریمن پارت 27
#شاهزاده_اهریمن_پارت_27
×: من تنها زندگی میکنم.
: چی؟
×: از اون موقع نهار تاحالا داری میمیری ک بپرسی خانوادم کجان گفتم راحتت کنم خیلی تو فشار بودی.
: یاا خیلی بیشعوری اصلا از کجا فهمیدی ک سوالم اینه؟
×: چون اولش خیلی موأدبانه حرف میزدی وقتی کم کم فهمیدی کسی نیست خر درونت رو آزاد کردی، بعدم ک داشتی آمار میگرفتی ک چند نفریم، همون اول کافی بود بگی خانوادم کجان فضول خان.
×: فضول رو ک یکی از اعضای خانواده ترجیحا پدریته بعدشم ن ک اخلاق گلو ببلی هم داری ک ازت بپرسم.
×: گلو ک ن ولی بلبل رو دارم خواستی تعارف نزن.
بعد هر هر ب حرف مسخرش خندید.
کوسن مبل رو برداشتم زدم تو صورتش
: زهررررنبود گاو انتر
اون دهنت رو هم ببند تا نبستمش.
×: خیل خب پرو نشو یکم تو روت میخندم، الانم قضیه دیروزو بگو.
: بعد ب من میگه فضول تو خودتم ک داری از فضولی هلاک میشی.
: مگه من مث توام فقط برام عجیبه چون خیلی غیر طبیعی میزنی در حالت عادی باید ناراحتو گرفته باشی و حتی ترسیده باشی ولی تو ب عنوان کسی ک در حد مرگ کتک خورده ب هیجات نیست و این خب خیلی عجیبه.
ی لبخند گنده زدم.
: پسر اگه دعوا و کتک کاری نکنه ک پسر نیست شیربرنجه.
×: عقل نداری راحتی، آخه منگللل تو با این هیکلت ب ی فوت بندی اونوقت میخوای تنهایی با پنج نفر درگیر بشی مگه اینکه از هند اومده باشی.
: نخیـــر. درسته قدو هیکلم ی نمه کوچیک میزنه ولی توانایی مقابله با این پنجتا ابله رو دارم.
×: فقط ی نمه؟ تو کلا تا رو سینم بیشتر نیستی برا حرف زدن با من مجبوری سرت بگیری بالا اونوقت میگی ی نمه؟
: ب من چ تو قدت اندازه دکل مخابراته.
×: هـــوف، آرمیا دهنت رو ببند و بگو چ گوهی خوردی ک ریختن سرت.
: تو ک تو کلاس بودی دیدی چی شد، الان سر همون تلافی کردن، انگاری قرار بود منو بیارن تو اکیپشون ولی با اتفاق دیروز کلا منتفی شد.
×: چرا ببرنت تو اکیپ؟
نیشمو باز کردم
: توهم فضولی هااا.
×: زهرمااار بگو دیگه.
خب انگاری قرار بود از طریق من ی کارای کنن اون طوری ک من از حرفاشون متوجه شدم اگه باهاشون همکاری میکردم از مدرسه ک هیچ کلا از زندگی اخراج میشدم
آیهانم وقتی فهمیده من همون شخص مورد نظر اکیپش بودم بیشتر آتیشی میشه و تهدیدم کرد اگه ب خواستش تن ندم بلا های بدتری سرم میاره، منم گفتم حاضرم همینجا زیر دستت بمیرم ولی کاری ک تو میخوای رو انجام ندم و خب این آخرین صحنه ای بود ک دیدم چون اینقدر زدنم ک بیهوش شدم.
×: واقعا تو ی مرگیت هست، اینهمه بلا سرت اومده تهدید شدی تا حد بیهوشی زدنت اونوقت نشستی لبخند ژکوند میزنی؟؟؟ آهاان گرفتم تو خانوادت باید خیلی ثروتمند باشن ک خیالت راحته واقعا چرا از اول نفهمیدم، همین ک تو اون مدرسه ای یعنی پول داری..
×: من تنها زندگی میکنم.
: چی؟
×: از اون موقع نهار تاحالا داری میمیری ک بپرسی خانوادم کجان گفتم راحتت کنم خیلی تو فشار بودی.
: یاا خیلی بیشعوری اصلا از کجا فهمیدی ک سوالم اینه؟
×: چون اولش خیلی موأدبانه حرف میزدی وقتی کم کم فهمیدی کسی نیست خر درونت رو آزاد کردی، بعدم ک داشتی آمار میگرفتی ک چند نفریم، همون اول کافی بود بگی خانوادم کجان فضول خان.
×: فضول رو ک یکی از اعضای خانواده ترجیحا پدریته بعدشم ن ک اخلاق گلو ببلی هم داری ک ازت بپرسم.
×: گلو ک ن ولی بلبل رو دارم خواستی تعارف نزن.
بعد هر هر ب حرف مسخرش خندید.
کوسن مبل رو برداشتم زدم تو صورتش
: زهررررنبود گاو انتر
اون دهنت رو هم ببند تا نبستمش.
×: خیل خب پرو نشو یکم تو روت میخندم، الانم قضیه دیروزو بگو.
: بعد ب من میگه فضول تو خودتم ک داری از فضولی هلاک میشی.
: مگه من مث توام فقط برام عجیبه چون خیلی غیر طبیعی میزنی در حالت عادی باید ناراحتو گرفته باشی و حتی ترسیده باشی ولی تو ب عنوان کسی ک در حد مرگ کتک خورده ب هیجات نیست و این خب خیلی عجیبه.
ی لبخند گنده زدم.
: پسر اگه دعوا و کتک کاری نکنه ک پسر نیست شیربرنجه.
×: عقل نداری راحتی، آخه منگللل تو با این هیکلت ب ی فوت بندی اونوقت میخوای تنهایی با پنج نفر درگیر بشی مگه اینکه از هند اومده باشی.
: نخیـــر. درسته قدو هیکلم ی نمه کوچیک میزنه ولی توانایی مقابله با این پنجتا ابله رو دارم.
×: فقط ی نمه؟ تو کلا تا رو سینم بیشتر نیستی برا حرف زدن با من مجبوری سرت بگیری بالا اونوقت میگی ی نمه؟
: ب من چ تو قدت اندازه دکل مخابراته.
×: هـــوف، آرمیا دهنت رو ببند و بگو چ گوهی خوردی ک ریختن سرت.
: تو ک تو کلاس بودی دیدی چی شد، الان سر همون تلافی کردن، انگاری قرار بود منو بیارن تو اکیپشون ولی با اتفاق دیروز کلا منتفی شد.
×: چرا ببرنت تو اکیپ؟
نیشمو باز کردم
: توهم فضولی هااا.
×: زهرمااار بگو دیگه.
خب انگاری قرار بود از طریق من ی کارای کنن اون طوری ک من از حرفاشون متوجه شدم اگه باهاشون همکاری میکردم از مدرسه ک هیچ کلا از زندگی اخراج میشدم
آیهانم وقتی فهمیده من همون شخص مورد نظر اکیپش بودم بیشتر آتیشی میشه و تهدیدم کرد اگه ب خواستش تن ندم بلا های بدتری سرم میاره، منم گفتم حاضرم همینجا زیر دستت بمیرم ولی کاری ک تو میخوای رو انجام ندم و خب این آخرین صحنه ای بود ک دیدم چون اینقدر زدنم ک بیهوش شدم.
×: واقعا تو ی مرگیت هست، اینهمه بلا سرت اومده تهدید شدی تا حد بیهوشی زدنت اونوقت نشستی لبخند ژکوند میزنی؟؟؟ آهاان گرفتم تو خانوادت باید خیلی ثروتمند باشن ک خیالت راحته واقعا چرا از اول نفهمیدم، همین ک تو اون مدرسه ای یعنی پول داری..
۶.۵k
۰۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.