پارت ۹ هیونلیکس
هیونجین به سازمان پلیسی کره رفت و وقتی رسید به سازمان چوی سای گفت: هیونجین هیونجین بیا بشین ببینم درست فهمیدم
هیونجین: چ...چشمم
چوی سای گفت: ببین انگار بابات مواد جابهجا میکرده و انگار یه اتفاقی بین پدرت و کسی که مواد رو میگرفته اتفاق افتاده که پدرت رو کشته
هیونجین گفت: یعنی پدر من قاچاقچی بوده؟!!!!
چوی سای گفت: این یه فرضی ست و نمیتونم بهش تاکید کنم ، ایکاش میتونستی بری زمان قدیم
هیونجین که از قبل به فکر رفتن به زمان قدیم افتاده بود گفت: استاد میشه منو ببرین با یچیزی به زمان قدیم؟
چوی سای گفت: نه، این دیوونگیه!
هیونجین به فکر این بود که چجوری بن زمان قدیم بره، بتونه بفهمه پدرش چجوری به قتل رسیده و گفت ایکاش میتونستم فلیکس رو ببینم
فلیکس که تو دبیرستان نشسته بود، تنها بود و مدادش رو میزد به میز و تو مغز به هیونجین فکر میکرد و فلیکس تو دلش گفت: هیونجین رو فک کنم یبار تو دبیرستان کناری دیدم، شاید اونجا تحصیل میکرددهههههههههه باید بعد مدرسه یه سر به اونجا بزنممم
هیونجین دقیقا همون موقع از کنار دبیرستان شون گذشت و کنار دبیرستان شون یه پارک بود که هیونجین اونجا نشست و داشت نکته برداری میکرد که ببینه طبق چیزای که میدونه و چوی سای گفته میتونه پرونده رو حل کنه.
فلیکس که اصلا تو باغ نبود با صدای لینو و هان پرید و گفت: عه شما ها اینجاینن
هان گفت: داری به چی فکر میکنی، هااا؟
فلیکس گفت: ااا...ممم ههه...یچیی هیچی
لینو گفت : بگوو ببینیممم
فلیکس گفت من باید برم بایی.
فلیکس با سرعت تمام بعد شنیدن صدای زنگ خونه به طرف دبیرستان سایکو حرکت کرد و گفت : هههههههههههههههههههههههههههییییییییییییییووووووووووووونننننننننججججججیییییییینننننننن *هیونجین*
و یهو هیونجین از جاش بلند شد و یهو فلیکس رو دید.
هیونجین گفت: او فلیکس و اونو بغل کرد و گفت خوبیی؟
فلیکس گفت: هیونجینننننن و سفت بغلش کرد و یهو یه خودش امد و گفت: ا...اره تو چ.. یییی؟
هیونجین گفت: خیلی هم عالی منم خوبم فقط فلیکس
فلیکس گفت: ببببب....ع...لههه؟
هیونجین گفت: ببین این ادرسه خونمه و اینم شمارمه و اینجام محله کارمه *اینارو از قبل نوشته بود* و گفت توم برام بنویس
فلیکس گفت: امم ببین میتونم بیام خونتون؟
هیونجین گفت: بهم زنگ بزن و اگه خونه بودم بیا.
فلیکس گفت :بباااششههههه
و هیونجین گفت : من باید برم دیگه کاری نداری
فلیکس گفت: نهه باییی
__★_
ببخشید انقد دیر گذاشتمشششششششش و لایک و کامنت و فالو یادتون نرهههه💓
هیونجین: چ...چشمم
چوی سای گفت: ببین انگار بابات مواد جابهجا میکرده و انگار یه اتفاقی بین پدرت و کسی که مواد رو میگرفته اتفاق افتاده که پدرت رو کشته
هیونجین گفت: یعنی پدر من قاچاقچی بوده؟!!!!
چوی سای گفت: این یه فرضی ست و نمیتونم بهش تاکید کنم ، ایکاش میتونستی بری زمان قدیم
هیونجین که از قبل به فکر رفتن به زمان قدیم افتاده بود گفت: استاد میشه منو ببرین با یچیزی به زمان قدیم؟
چوی سای گفت: نه، این دیوونگیه!
هیونجین به فکر این بود که چجوری بن زمان قدیم بره، بتونه بفهمه پدرش چجوری به قتل رسیده و گفت ایکاش میتونستم فلیکس رو ببینم
فلیکس که تو دبیرستان نشسته بود، تنها بود و مدادش رو میزد به میز و تو مغز به هیونجین فکر میکرد و فلیکس تو دلش گفت: هیونجین رو فک کنم یبار تو دبیرستان کناری دیدم، شاید اونجا تحصیل میکرددهههههههههه باید بعد مدرسه یه سر به اونجا بزنممم
هیونجین دقیقا همون موقع از کنار دبیرستان شون گذشت و کنار دبیرستان شون یه پارک بود که هیونجین اونجا نشست و داشت نکته برداری میکرد که ببینه طبق چیزای که میدونه و چوی سای گفته میتونه پرونده رو حل کنه.
فلیکس که اصلا تو باغ نبود با صدای لینو و هان پرید و گفت: عه شما ها اینجاینن
هان گفت: داری به چی فکر میکنی، هااا؟
فلیکس گفت: ااا...ممم ههه...یچیی هیچی
لینو گفت : بگوو ببینیممم
فلیکس گفت من باید برم بایی.
فلیکس با سرعت تمام بعد شنیدن صدای زنگ خونه به طرف دبیرستان سایکو حرکت کرد و گفت : هههههههههههههههههههههههههههییییییییییییییووووووووووووونننننننننججججججیییییییینننننننن *هیونجین*
و یهو هیونجین از جاش بلند شد و یهو فلیکس رو دید.
هیونجین گفت: او فلیکس و اونو بغل کرد و گفت خوبیی؟
فلیکس گفت: هیونجینننننن و سفت بغلش کرد و یهو یه خودش امد و گفت: ا...اره تو چ.. یییی؟
هیونجین گفت: خیلی هم عالی منم خوبم فقط فلیکس
فلیکس گفت: ببببب....ع...لههه؟
هیونجین گفت: ببین این ادرسه خونمه و اینم شمارمه و اینجام محله کارمه *اینارو از قبل نوشته بود* و گفت توم برام بنویس
فلیکس گفت: امم ببین میتونم بیام خونتون؟
هیونجین گفت: بهم زنگ بزن و اگه خونه بودم بیا.
فلیکس گفت :بباااششههههه
و هیونجین گفت : من باید برم دیگه کاری نداری
فلیکس گفت: نهه باییی
__★_
ببخشید انقد دیر گذاشتمشششششششش و لایک و کامنت و فالو یادتون نرهههه💓
۲.۹k
۱۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.