Fan Fiction Seven Only Part.۱۷
~••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••~
《چند هفته بعد》
ویو دیوید
الان دیگه کاملا آماده بودم که برم پیش اون پسرا، حداقل یه چیز هایی دربارشون میدونم (چون مینهو تا اون موقع دیگه بقیه اعضا رو دیده بود ولی بازم فقط فامیلی شون رو میدونست)
امروز سوار ماشین شدم و رفتم به آدرسی که مینهو داده بود همراه با دوتا از افرادم
چقدر هم جای دوریه.
وقتی رسیدیم دوتا نگهبان مارو جلوی در دید و عین برق گرفته ها اومدن جلو تا مارو دستگیر کنن ولی یکی از افرادم قبل از اینکه عابروم بره و اون نگهبان گنده منو عین بز بلند کنه (✌😂) براش توضیح داد که میخوایم با رئیساش قرار داد ببندیم و فقط میخوایم باهاشون حرف بزنیم، ولی بازم سرسخت بودن و گفتن که اول باید به رئیس بگیم که میتونید بیاد تو یانه، خوب خلاصه که بلخره گذاشتن بریم تو.
《داخل》
نامجون: چطور میتونم کمکتون بکنم؟ (با چهره پوکر و عصبی)
دیوید: چرا اینقدر عصبی؟
نامجون: چرا حرفت رو نمیزنی؟
دیوید: من باید با شخص خاصی حرف بزنم، به هرحال رئیستون کیه؟
جین: خب من بزرگترینشونم
دیوید: هه (پوزخند) مشخصه...
جونگ کوک: تو الان به داداش من خندیدی؟! (جدی)
دیوید: (لبخندش محو میشه)
جونگ کوک و تهیونگ با بد ترین حالت نگاهش میکنن!
دیوید: (کمی دستپاچه) درسته اون بزرگ ترینه و توام گنده ترینی، به من گفتن اسم رئیستون نامجونه و حدس میزنم که اون تو باشی (به نامجون نگاه میکنه) چونکه از بالا تا پایین منو نگاه میکنی انگاری که یه تارتم لعنتش کنن (فحش بد👀)
همه ی اعضا با بد ترین حالت ممکن نگاهش میکنن مخصوصا شوگا و جی هوپ و خود نامجون○~○
نامجون: میخوام بدونم دقیقا چی میخوای!
《چند هفته بعد》
ویو دیوید
الان دیگه کاملا آماده بودم که برم پیش اون پسرا، حداقل یه چیز هایی دربارشون میدونم (چون مینهو تا اون موقع دیگه بقیه اعضا رو دیده بود ولی بازم فقط فامیلی شون رو میدونست)
امروز سوار ماشین شدم و رفتم به آدرسی که مینهو داده بود همراه با دوتا از افرادم
چقدر هم جای دوریه.
وقتی رسیدیم دوتا نگهبان مارو جلوی در دید و عین برق گرفته ها اومدن جلو تا مارو دستگیر کنن ولی یکی از افرادم قبل از اینکه عابروم بره و اون نگهبان گنده منو عین بز بلند کنه (✌😂) براش توضیح داد که میخوایم با رئیساش قرار داد ببندیم و فقط میخوایم باهاشون حرف بزنیم، ولی بازم سرسخت بودن و گفتن که اول باید به رئیس بگیم که میتونید بیاد تو یانه، خوب خلاصه که بلخره گذاشتن بریم تو.
《داخل》
نامجون: چطور میتونم کمکتون بکنم؟ (با چهره پوکر و عصبی)
دیوید: چرا اینقدر عصبی؟
نامجون: چرا حرفت رو نمیزنی؟
دیوید: من باید با شخص خاصی حرف بزنم، به هرحال رئیستون کیه؟
جین: خب من بزرگترینشونم
دیوید: هه (پوزخند) مشخصه...
جونگ کوک: تو الان به داداش من خندیدی؟! (جدی)
دیوید: (لبخندش محو میشه)
جونگ کوک و تهیونگ با بد ترین حالت نگاهش میکنن!
دیوید: (کمی دستپاچه) درسته اون بزرگ ترینه و توام گنده ترینی، به من گفتن اسم رئیستون نامجونه و حدس میزنم که اون تو باشی (به نامجون نگاه میکنه) چونکه از بالا تا پایین منو نگاه میکنی انگاری که یه تارتم لعنتش کنن (فحش بد👀)
همه ی اعضا با بد ترین حالت ممکن نگاهش میکنن مخصوصا شوگا و جی هوپ و خود نامجون○~○
نامجون: میخوام بدونم دقیقا چی میخوای!
۱.۶k
۰۱ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.