"ازدواج اجباری" P1
P1
ا/ت ویو :
مثل همیشه پاشدم از جام و رفتم اماده شم تا برم سرکار لباسامو پوشیدم و بدون اینکه چیزی بخورم رفتم سمت شرکت... امروز زیاد تو حال خودم نبودم یهو با صدای جولیا به خودم اومدم...
جولیا : هوی گوزو
هینا : عاا... اومدی
جولیا : تو از کجا میدونی من میخواستم بیام اینجا..؟
هینا : ها چی.. نمیدونم
جولیا : هینا حالت خوبه..؟
هینا : نمیدونم
جولیا : انگاری شب نتونستی خوب بخوابی اره..؟
هینا : اوهوم شب زیاد کار داشتم بخاطر همین
جولیا : خب عنتر یه ساعته بگو دیگه مشکلی نیست راستی گفته بودی امروز جلسه داری درسته..؟
هینا : اره اره باید به اونم برسم
جولیا : خب من دیگه گم میشم🗿بوص بای
هینا : یاااا
جولیا : بای بای 🗿✨
بعد از اینکه جولیا رفت پاشدم یه قهوه خوردم و رفتم سر جلسه...
کوک ویو :
اجوما : در میزنه*همچنان در میزنه ولی میبینه جواب نمیده میره تو*
اجوما : پسرم پاشو دیگه دیرت میشه باید بری سرکار
کوک : یاا اجوما ولم کن خوابم میاد
اجوما : پاشو
( اینم بگم اجوما خیلی وقته پیش کوکه و کوک هم با اجوما مهربونه دوسش داره)
کوک : اجوما تروخدا بزار بخوابممم... یدقه من امروز جلسه داشتم
بعد از اینکه یادش اومد جلسه داره مثل گاوا از جاش پاشد و با عجله حاظر شد و از خونه زد بیرون رفت سمت شرکت...
ا/ت ویو :
ا/ت : یااا این رئیستون کی میاد من کارای دیگه هم دارم
دست چب کوک شین سو*
شین سو : تو راهه داره میاد..
ا/ت : یاااا این چ وضعشههه
در وحشیانه باز شد*
که دو تا پسر خوشتیپ وارد اتاق شدن
(این دوتا پسر جوون هم اقای تهیونگ و جیمین بود)
ا/ت : مثل گاوا سرتون انداختین پایین میایین توو یاا
جیمین : از شما بعیده خانم کیم هینا...
تهیونگ : بله بله
ا/ت : این گاو کجا موند
یهو یکی وارد اتاق شد*
کوک : اون گاوی که میگی دقیقا کی رو میگی..؟
شین سو : اقای کوک خوش اومدید
کوک : نشست جلوی ا/ت و پاهاشو گذاشت روی میز*
ا/ت : بالاخره اومدین ولی اینجوری بی ادبانه نیست.؟
کوک : کار شما بی ادبانه تره به من میگین گاو..؟
ا/ت : خب عامم جلسه رو شروع کنیم🗿✨
( جیمین و تهیونگ هم کنار کوک نشستن)*
ا/ت : اقای کوک جلسمون مگه با شما نبود...؟
کوک : چرا
ا/ت : خب این دوتا خر چرا نشستن پیش شما..؟
جیمین و تهیونگ باهم گفتن : به من میگی خررر
کوک : اروم، خب این دوتا هم شریک من هستن
ا/ت : اهان خب ادامه بدیم خب من چیزایی که خواسته بودین رو براتون اوردم..
پرونده هایی که برا جلسه اماده کرده بودم رو ، روی میز جلوی کوک گذاشتم و طرحا رو بهش نشون دادم.
که یهو گوشیم زنگ خورد...
ا/ت : عاا ببخشید باید جواب بدم..
کوک : مشکلی نیست
گوشی رو برداشتم و دیدم پدرمه..
مکالمه پدر ا/ت و ا/ت ( اسم پدر ا/ت کیم یانگ هستش)
پ.ا/ت : کجایی..؟
ا/ت : عاا... سلام پدر تو جلسه هستم میشه بعدا حرف بزنیم..؟
پ.ا/ت : دارم میرم ایتالیا باید زود صحبت کنیم مهمه
ا/ت : اما پدر الان جلسم...
کوک ویو :
تو راه بودم و زنگ زدم به جیمین و تهیونگ تا برن شرکت پیش اون دختره تا یکم سرش رو گرم کنن..
بعد از اینکه زنگ زدم رسیدم دم در شرکت و خودمو رسوندم به دفتر.... وارد اتاق شدم دیدم یه دختر مو بلند .. خوشگل و یه تیپ خاص زده و داره به من میگه گاو..؟
وارد اتاق شدم نشستم رو صندلی و جلسه رو شروع کردیم... بعد از اینکه طرح هارو دیدم گوشی اون دختره زنگ خورد ولی پشت تلفن یه چیزایی عجیب غریب میگفت...
کوک : جیمین ببین اون دختره چی میگه..
جیمین : اوکی
به جیمین گفتم حواسش به مکالمش باشه و بهم بگه داره چ زری میزنه...
جیمین از صندلیش پاشد و به بهانه اب خوردن رفت پیش ا/ت ( اینم بگم بطری اب کنار میز ا/ت بود) و اروم اروم داشت به حرفاش گوش میداد..
ا/ت ویو :
پ.ا/ت : اما چیزی نداریم زود خودتو برسون خونه
ا/ت : چشم...
اتمام مکالمه*
ا/ت : ببخشید من باید جلسه رو به پایان برسونم یه کار مهم برام پیش اومده..
کوک : مشکلی نیست میتونین برین..
ا/ت : خیلی ممنون بازم عذر میخوام..
از اتاق زدم بیرون و رفتم کیفم رو برداشتم سوار ماشین شدم و به سمت خونه حرکت کردم...
کوک ویو :
بعد از اینکه اون دختره از اتاق خارج شد از جیمین خواستم تا بهم بگه داشت چی میگفت..
کوک : داشت با کی حرف میزد..؟
جیمین : با پدرش ولی احساس کردم یچیزی شده
کوک : ازت میخوام درباره ی پدر این دختره اطلاعات بگیری..
جیمین : اوکیه...
پایان پارت 1
برا پارت بعدی 7 لایک ^^💓
ا/ت ویو :
مثل همیشه پاشدم از جام و رفتم اماده شم تا برم سرکار لباسامو پوشیدم و بدون اینکه چیزی بخورم رفتم سمت شرکت... امروز زیاد تو حال خودم نبودم یهو با صدای جولیا به خودم اومدم...
جولیا : هوی گوزو
هینا : عاا... اومدی
جولیا : تو از کجا میدونی من میخواستم بیام اینجا..؟
هینا : ها چی.. نمیدونم
جولیا : هینا حالت خوبه..؟
هینا : نمیدونم
جولیا : انگاری شب نتونستی خوب بخوابی اره..؟
هینا : اوهوم شب زیاد کار داشتم بخاطر همین
جولیا : خب عنتر یه ساعته بگو دیگه مشکلی نیست راستی گفته بودی امروز جلسه داری درسته..؟
هینا : اره اره باید به اونم برسم
جولیا : خب من دیگه گم میشم🗿بوص بای
هینا : یاااا
جولیا : بای بای 🗿✨
بعد از اینکه جولیا رفت پاشدم یه قهوه خوردم و رفتم سر جلسه...
کوک ویو :
اجوما : در میزنه*همچنان در میزنه ولی میبینه جواب نمیده میره تو*
اجوما : پسرم پاشو دیگه دیرت میشه باید بری سرکار
کوک : یاا اجوما ولم کن خوابم میاد
اجوما : پاشو
( اینم بگم اجوما خیلی وقته پیش کوکه و کوک هم با اجوما مهربونه دوسش داره)
کوک : اجوما تروخدا بزار بخوابممم... یدقه من امروز جلسه داشتم
بعد از اینکه یادش اومد جلسه داره مثل گاوا از جاش پاشد و با عجله حاظر شد و از خونه زد بیرون رفت سمت شرکت...
ا/ت ویو :
ا/ت : یااا این رئیستون کی میاد من کارای دیگه هم دارم
دست چب کوک شین سو*
شین سو : تو راهه داره میاد..
ا/ت : یاااا این چ وضعشههه
در وحشیانه باز شد*
که دو تا پسر خوشتیپ وارد اتاق شدن
(این دوتا پسر جوون هم اقای تهیونگ و جیمین بود)
ا/ت : مثل گاوا سرتون انداختین پایین میایین توو یاا
جیمین : از شما بعیده خانم کیم هینا...
تهیونگ : بله بله
ا/ت : این گاو کجا موند
یهو یکی وارد اتاق شد*
کوک : اون گاوی که میگی دقیقا کی رو میگی..؟
شین سو : اقای کوک خوش اومدید
کوک : نشست جلوی ا/ت و پاهاشو گذاشت روی میز*
ا/ت : بالاخره اومدین ولی اینجوری بی ادبانه نیست.؟
کوک : کار شما بی ادبانه تره به من میگین گاو..؟
ا/ت : خب عامم جلسه رو شروع کنیم🗿✨
( جیمین و تهیونگ هم کنار کوک نشستن)*
ا/ت : اقای کوک جلسمون مگه با شما نبود...؟
کوک : چرا
ا/ت : خب این دوتا خر چرا نشستن پیش شما..؟
جیمین و تهیونگ باهم گفتن : به من میگی خررر
کوک : اروم، خب این دوتا هم شریک من هستن
ا/ت : اهان خب ادامه بدیم خب من چیزایی که خواسته بودین رو براتون اوردم..
پرونده هایی که برا جلسه اماده کرده بودم رو ، روی میز جلوی کوک گذاشتم و طرحا رو بهش نشون دادم.
که یهو گوشیم زنگ خورد...
ا/ت : عاا ببخشید باید جواب بدم..
کوک : مشکلی نیست
گوشی رو برداشتم و دیدم پدرمه..
مکالمه پدر ا/ت و ا/ت ( اسم پدر ا/ت کیم یانگ هستش)
پ.ا/ت : کجایی..؟
ا/ت : عاا... سلام پدر تو جلسه هستم میشه بعدا حرف بزنیم..؟
پ.ا/ت : دارم میرم ایتالیا باید زود صحبت کنیم مهمه
ا/ت : اما پدر الان جلسم...
کوک ویو :
تو راه بودم و زنگ زدم به جیمین و تهیونگ تا برن شرکت پیش اون دختره تا یکم سرش رو گرم کنن..
بعد از اینکه زنگ زدم رسیدم دم در شرکت و خودمو رسوندم به دفتر.... وارد اتاق شدم دیدم یه دختر مو بلند .. خوشگل و یه تیپ خاص زده و داره به من میگه گاو..؟
وارد اتاق شدم نشستم رو صندلی و جلسه رو شروع کردیم... بعد از اینکه طرح هارو دیدم گوشی اون دختره زنگ خورد ولی پشت تلفن یه چیزایی عجیب غریب میگفت...
کوک : جیمین ببین اون دختره چی میگه..
جیمین : اوکی
به جیمین گفتم حواسش به مکالمش باشه و بهم بگه داره چ زری میزنه...
جیمین از صندلیش پاشد و به بهانه اب خوردن رفت پیش ا/ت ( اینم بگم بطری اب کنار میز ا/ت بود) و اروم اروم داشت به حرفاش گوش میداد..
ا/ت ویو :
پ.ا/ت : اما چیزی نداریم زود خودتو برسون خونه
ا/ت : چشم...
اتمام مکالمه*
ا/ت : ببخشید من باید جلسه رو به پایان برسونم یه کار مهم برام پیش اومده..
کوک : مشکلی نیست میتونین برین..
ا/ت : خیلی ممنون بازم عذر میخوام..
از اتاق زدم بیرون و رفتم کیفم رو برداشتم سوار ماشین شدم و به سمت خونه حرکت کردم...
کوک ویو :
بعد از اینکه اون دختره از اتاق خارج شد از جیمین خواستم تا بهم بگه داشت چی میگفت..
کوک : داشت با کی حرف میزد..؟
جیمین : با پدرش ولی احساس کردم یچیزی شده
کوک : ازت میخوام درباره ی پدر این دختره اطلاعات بگیری..
جیمین : اوکیه...
پایان پارت 1
برا پارت بعدی 7 لایک ^^💓
۱۷.۶k
۲۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.