ادامه پارت ۶۲ عشق مثلث
+یاااا بچه نشو بدو برو
رفتیم اتاق منتظرش موندم تا حموم کنه واسش لباس گذاشتم کنار و حولشو برداشتم بعد اینکه اومد بیرون دورش حوله نبود بهش پشت کردم
+ججیییممیینن چرا حوله دورت نبستی؟
_خوب نبود
+میگفتی میوردم
_الان که اومدم بده
درحالی که بهش پشت کرده بودم رفتم نزدیکش و بهش حوله رو دادم
_دیگه لازم نیست بهم بدی بیا خشکم کن
+عمم جیمین راستش منصرف شدم میشه خودت
_خیر بدوووو
+پس پایین تنت رو خودت میکنی
_نوچ همه جامو خودت خشک میکنی
+چیییییی
_سوجین ما دیگه زن و شوهریم از چی خجالت میکشی؟
+خوب عادت ندارم
_عادت میکنی بیبی بدو
+اهم باش
سعی میکردم زیاد به بدنش که خیلی نمایان بود رو نگا نکنم و بالا تنش رو خشک کردم و در آخر پایین تنش موند (برش زمانی) همه جاشو خشک کردم و لباساشو برداشتم و تنش کردم میخوام تیشرتشو تنش کنم ولی دستمو گرفت
_اول موهام
+پشت کن
پشت نکرد
فهمیدم نمیخواد پشت کنه پس منم سشوار رو برداشتم و رفتم پشتش تا موهاشو خشک کنم ولی اون بازم طرفم برگشت منم به کارم ادامه دادم موهاشو خشک میکردم بهم نگا میکرد
+با نگات آخر میخوریم
_اتفاقا میخوام صورت بی نقصتو بخورم
+دیگه منحرف نشو فقط خشکت میکنم بعد میخوابیم
هیچی نگفت و منم موهاشو خشک کردم و وسایلارو جابه جا کردم
+هعییی بلاخره راحت شدیم دیگه بگیر بخواب
_نه خیر یه بوس بهم بدهکاری
+اینکه چیزه سختی نیس
رفتم پیشش دراز کشیدم و یه کیس روی لباش کاشتم و بغلش کردم و خوابیدیم
(صبح)
بیدار شدم جیمین رو تخت نبود ولی کاغذ روی میز رو دیدم رفتم و برش داشتم
(سلام بیب معذرت میخوام نتونستم بیدارت کنم تا صبحونه بخوریم انقدر قشنگ خوابیده بودی که نتونستم بیدارت کنم ولی صبحونه آمادست شایدم شب دیر بیام خونه شب منتظرم نمون و بخواب)
اوفف جیمینا حداقل بیدارم میکردی
رفتم پایین صبحونه درست کرده بود نشستم خوردمو جمع کردم آماده شدم و راه افتادم کمی دیر میرفتم تا وقتی رسیدم بچه هه تو کلاس باشن بعد اینکه رسیدم همه بچه ها تو کلاس بودن
+سلام
همشون پاشدن و سلام کردن و نشستن چشمم به مینهو خورد که کیوت بهم نگا میکرد منم از هولم نمیدونستم چیکار کنم
+ام..خوب...میخوام برای رفع اشکالتون ازتون امتحان بگیرم و هرجایی که اشکال داشتین رو برطرف کنیم
بچه ها قبول کردن و منم ورقه هارو دادم که بچه ها شروع کردن به نوشتن منم نشستم و با گوشیم ور میرفتم که نگاه مینهو رو ردی خودم دیدم با سر تکید کردم (نوشتی)
اونم با سرش تاکید کرد (ارع)
نمیدونستم تعجب کنم یا خوشحال بشم خوشحالم از اینکه دیروز هرچی تمرین کرده بودیم و امتحان گرفتم تعجبم از اینکه خیلی زود یاد میگیره و درحد پنج دیقه تموم کرد بعضی از بچه هام هن کم کم تموم میکردن و بلاخره همشون تموم کردن منم کسایی که اشکال داشتن رو نگاه میکردم و تو تخته توضیح میدادم ولی وسط درس در به صدا در اومد
+بفرماین
در باز شد و یه پسر بچه که تقریبا ۲یا ۳ ساله میشد داخل اومد و دور خودش میچرخید
مینهو:سوهو
میخواست بیوفته که زود رفتم گرفتمش
+ام کسی میشناستش؟
مینهو:سوهو ارع من میشناسم
+خوب مامانش کجاست
یکی
رفتیم اتاق منتظرش موندم تا حموم کنه واسش لباس گذاشتم کنار و حولشو برداشتم بعد اینکه اومد بیرون دورش حوله نبود بهش پشت کردم
+ججیییممیینن چرا حوله دورت نبستی؟
_خوب نبود
+میگفتی میوردم
_الان که اومدم بده
درحالی که بهش پشت کرده بودم رفتم نزدیکش و بهش حوله رو دادم
_دیگه لازم نیست بهم بدی بیا خشکم کن
+عمم جیمین راستش منصرف شدم میشه خودت
_خیر بدوووو
+پس پایین تنت رو خودت میکنی
_نوچ همه جامو خودت خشک میکنی
+چیییییی
_سوجین ما دیگه زن و شوهریم از چی خجالت میکشی؟
+خوب عادت ندارم
_عادت میکنی بیبی بدو
+اهم باش
سعی میکردم زیاد به بدنش که خیلی نمایان بود رو نگا نکنم و بالا تنش رو خشک کردم و در آخر پایین تنش موند (برش زمانی) همه جاشو خشک کردم و لباساشو برداشتم و تنش کردم میخوام تیشرتشو تنش کنم ولی دستمو گرفت
_اول موهام
+پشت کن
پشت نکرد
فهمیدم نمیخواد پشت کنه پس منم سشوار رو برداشتم و رفتم پشتش تا موهاشو خشک کنم ولی اون بازم طرفم برگشت منم به کارم ادامه دادم موهاشو خشک میکردم بهم نگا میکرد
+با نگات آخر میخوریم
_اتفاقا میخوام صورت بی نقصتو بخورم
+دیگه منحرف نشو فقط خشکت میکنم بعد میخوابیم
هیچی نگفت و منم موهاشو خشک کردم و وسایلارو جابه جا کردم
+هعییی بلاخره راحت شدیم دیگه بگیر بخواب
_نه خیر یه بوس بهم بدهکاری
+اینکه چیزه سختی نیس
رفتم پیشش دراز کشیدم و یه کیس روی لباش کاشتم و بغلش کردم و خوابیدیم
(صبح)
بیدار شدم جیمین رو تخت نبود ولی کاغذ روی میز رو دیدم رفتم و برش داشتم
(سلام بیب معذرت میخوام نتونستم بیدارت کنم تا صبحونه بخوریم انقدر قشنگ خوابیده بودی که نتونستم بیدارت کنم ولی صبحونه آمادست شایدم شب دیر بیام خونه شب منتظرم نمون و بخواب)
اوفف جیمینا حداقل بیدارم میکردی
رفتم پایین صبحونه درست کرده بود نشستم خوردمو جمع کردم آماده شدم و راه افتادم کمی دیر میرفتم تا وقتی رسیدم بچه هه تو کلاس باشن بعد اینکه رسیدم همه بچه ها تو کلاس بودن
+سلام
همشون پاشدن و سلام کردن و نشستن چشمم به مینهو خورد که کیوت بهم نگا میکرد منم از هولم نمیدونستم چیکار کنم
+ام..خوب...میخوام برای رفع اشکالتون ازتون امتحان بگیرم و هرجایی که اشکال داشتین رو برطرف کنیم
بچه ها قبول کردن و منم ورقه هارو دادم که بچه ها شروع کردن به نوشتن منم نشستم و با گوشیم ور میرفتم که نگاه مینهو رو ردی خودم دیدم با سر تکید کردم (نوشتی)
اونم با سرش تاکید کرد (ارع)
نمیدونستم تعجب کنم یا خوشحال بشم خوشحالم از اینکه دیروز هرچی تمرین کرده بودیم و امتحان گرفتم تعجبم از اینکه خیلی زود یاد میگیره و درحد پنج دیقه تموم کرد بعضی از بچه هام هن کم کم تموم میکردن و بلاخره همشون تموم کردن منم کسایی که اشکال داشتن رو نگاه میکردم و تو تخته توضیح میدادم ولی وسط درس در به صدا در اومد
+بفرماین
در باز شد و یه پسر بچه که تقریبا ۲یا ۳ ساله میشد داخل اومد و دور خودش میچرخید
مینهو:سوهو
میخواست بیوفته که زود رفتم گرفتمش
+ام کسی میشناستش؟
مینهو:سوهو ارع من میشناسم
+خوب مامانش کجاست
یکی
۴.۹k
۲۹ دی ۱۴۰۰