عشق یا قتل ادامه پارت ۱۰
پارت ۱۰ ق ۶ : لباسا رو پوشیدم و از اتاق خارج شدم تا اینکه خواستم از پذیرایی بگذرم یونگی صدام کرد
یونگی...ا/ت بیا باید چند چیز رو بهتر بگم
رفتم و مقابلش ایستادم
+ بگو
یونگی...اونجا نباید حرف اضافه بزنی....حتی اگه سوالی هم پرسیدن جواب نمیدی از کنار رئیس تکون نمیخوری ....، خجالت نمیکشی .... اگه خواستن بهت نزدیک شن ازشون فاصله میگیری فهمیدی
+ میخواستم بگم ک من همه ی کارای بابابزرگم رو به تنهایی انجام دادم هیچ مردی هم کنارم نبود پس چ احتیاجیه اینطوری منو محدود کنین؟
جونگ کوک ... کافیه باید بریم!
اومد دستمو گرفت کشید دنبال خودش ..... هنوزم این عادتشو ترک نکرده خو مگه مرض داری!؟ میتونم راه برم دیگه ......در ماشین و باز کرد و سوار شدم خودشم جلو فرمون سوار شد ..... در لحظه ای همه ی ماشینا با هم روشن شدن و حرکت کردیم...... از تو آینه ماشین ماشینایی ک پشتمون بودن رو نگاه میکردم ولی اون کامیونی ک حاضر کرده بودیم نبود! ....فقط چهار تا ماشینی ک دنبالمون میومدن بودن ...... مگه قرار نیست ک جنس ها رو تحویل بدیم پس چرا کامیون جنس ها نیست؟ طرف جونگ کوک سوال پرسیدم
+ مگه قرار نیست جنس ها رو تحویل بدیم؟
- اهوم
+ پس چرا کامیونی ک آماده کرده بودیم نیست؟
- آخه تو کدوم خری رو دیدی ساعت ۸ مواد جا به جا کنه؟
+ من فک کردم حتما راهش دوره ک این موقع راه افتادین!
- من هیچ وقت جنس هامو تا جاهای دور نمیبرم چون خطر لو رفتن بالاس بعدم ما یه کار دیگه داریم
+ چه کاری!؟
- دیدی متوجه میشی!
اینم از جواب خو مث آدم جواب بده...... اوفف حالا دیگه یعنی یا منو میخوان معامله کنن یا یه چیز دیگه...... فقط امیدوارم من نباشم
( انتقال پارت ۱۰ به ۱۱ ) جونگ کوک دستمو محکم گرفت........ یارو نگاهی بهم کرد و نیشخندی زد...... جونگ کوک اسلحه اش رو کشید و یه گلوله تو سر یارو رئیسشون خالی کرد....من نمیتونم....میترسم جونگ کوک......تیر خوردم.......خوبه!....گیر پلیسا نیوفتن ک راجب من حرف بزنن .......هواستون هست یا هواس بیارم خدمتتون؟........بگو زیاد تابلو بازی در نیارن عادی بگیرنش!.....برو تو خونه هر چی لازم داری پیدا کن بیا اتاق من......... اگه یه روز کیلر کویین شدم بدون همش تقصیر شماست! ( کیلر کویین : معنی : ملکه ی قاتل )
یونگی...ا/ت بیا باید چند چیز رو بهتر بگم
رفتم و مقابلش ایستادم
+ بگو
یونگی...اونجا نباید حرف اضافه بزنی....حتی اگه سوالی هم پرسیدن جواب نمیدی از کنار رئیس تکون نمیخوری ....، خجالت نمیکشی .... اگه خواستن بهت نزدیک شن ازشون فاصله میگیری فهمیدی
+ میخواستم بگم ک من همه ی کارای بابابزرگم رو به تنهایی انجام دادم هیچ مردی هم کنارم نبود پس چ احتیاجیه اینطوری منو محدود کنین؟
جونگ کوک ... کافیه باید بریم!
اومد دستمو گرفت کشید دنبال خودش ..... هنوزم این عادتشو ترک نکرده خو مگه مرض داری!؟ میتونم راه برم دیگه ......در ماشین و باز کرد و سوار شدم خودشم جلو فرمون سوار شد ..... در لحظه ای همه ی ماشینا با هم روشن شدن و حرکت کردیم...... از تو آینه ماشین ماشینایی ک پشتمون بودن رو نگاه میکردم ولی اون کامیونی ک حاضر کرده بودیم نبود! ....فقط چهار تا ماشینی ک دنبالمون میومدن بودن ...... مگه قرار نیست ک جنس ها رو تحویل بدیم پس چرا کامیون جنس ها نیست؟ طرف جونگ کوک سوال پرسیدم
+ مگه قرار نیست جنس ها رو تحویل بدیم؟
- اهوم
+ پس چرا کامیونی ک آماده کرده بودیم نیست؟
- آخه تو کدوم خری رو دیدی ساعت ۸ مواد جا به جا کنه؟
+ من فک کردم حتما راهش دوره ک این موقع راه افتادین!
- من هیچ وقت جنس هامو تا جاهای دور نمیبرم چون خطر لو رفتن بالاس بعدم ما یه کار دیگه داریم
+ چه کاری!؟
- دیدی متوجه میشی!
اینم از جواب خو مث آدم جواب بده...... اوفف حالا دیگه یعنی یا منو میخوان معامله کنن یا یه چیز دیگه...... فقط امیدوارم من نباشم
( انتقال پارت ۱۰ به ۱۱ ) جونگ کوک دستمو محکم گرفت........ یارو نگاهی بهم کرد و نیشخندی زد...... جونگ کوک اسلحه اش رو کشید و یه گلوله تو سر یارو رئیسشون خالی کرد....من نمیتونم....میترسم جونگ کوک......تیر خوردم.......خوبه!....گیر پلیسا نیوفتن ک راجب من حرف بزنن .......هواستون هست یا هواس بیارم خدمتتون؟........بگو زیاد تابلو بازی در نیارن عادی بگیرنش!.....برو تو خونه هر چی لازم داری پیدا کن بیا اتاق من......... اگه یه روز کیلر کویین شدم بدون همش تقصیر شماست! ( کیلر کویین : معنی : ملکه ی قاتل )
۳۲.۲k
۱۵ تیر ۱۴۰۰