part²
ببخشید بچه ها ی مدت نبودم دیروز اعصابم خورد شود ویسگون رو حذف کردم الان دوباره نصبش کردم😂.ببخشید
ویو ا.ت}همچنان ت فکر بودم ک خابم برد{فردا صبح}با صدای زنگ گدشیم بیدار شدم
+کیه؟
!~معلوم هس کجایی؟؟
+واییی واسا اومدممم،با عجله خدمو آماده کردم و با ماشین شخصیم به داشگاه رفتم
+جیخخخ
¤کجا بودیییی
+ایش خاب بودم دیگ
~عجب ادمیه
+حواست هس چی میگی؟!
¤باشه بسهه،که یهو چشمم به وانگ خورد!{پدر وانگ با پدر ا.ت دوسته و پدر ا.ت سعی داره وانگ رو نزدیک ا.ت کنه و این جور چرت و پرتا}
¥چطوری؟
+ب ت چ
¥ا.ت چرا اینجوری میکنی ت ک میدونی اخرش چی میشه
+من مثل همه نیستم من سرنوشت خدمو تعیین میکنم ن تو ن پدرم نمیتونید نظرمو عوض کنید حالا هم نبینمت!
¥عه واقعا؟،بازو هامو گرفت و فشار داد
_چه خبرته؟
¥تو دیگه چی میگی؟
_بهتره یه نگاهی بهم بندازی بعد حرف بزنی
¥معلومه یکی از این بچه سالای دیگ،برگشت سمتش
¥ع..ا..من..آ_هیچی نگو دیگ!بدو فرار کن چون امروز حصله ندارم!
_نمیرم..اون نامزدمه!
+وانگ دروغ نگو!{داد}
¥خفه شو!
{کوک ویو}اعصابم بهم ریخ و یقه ی لباسش رو گرفتم
_معلوم هس چی میگی{داد}
¥به ت چه ربطی داره؟
_یکبار دیگ این دور و بر ببینمت من میدونم با ت حالا برو سرکلاست ترم اولی!
¥مطمعن باش برگردم فقط برا تو برمیگردم...بعدش رفت
{ا.ت ویو}وانگ رفت بیرون ک جونگ کوک هم رفت،من واقعا نمیتونم وانگ رو تحمل کنم...باید امروز با پدرم حرف بزنم
{کوک ویو}باید با بچه ها درمورد وانگ حرف میزدم پسره گستاخ
÷اوه سلام کوک
_سلام جین هیونگ
=چیشده؟
_نامجون هیونگ کجاست؟
#رفت پشت بوم
_تنهایی؟
÷این روز ها حالش خوب نیس
&معلوم نیس چیشده
_خیلی خب باشه مرسی
×بای،رفت پشت بوم دانشگاه
_نامجون هیونگ{داد}
@چیشده کوک؟
_هف باید درباره یکی باهات حرف بزنم
@میشنوم
_وانگ!
{ا.ت ویو}بالاخره دانشگاه تموم شد وارد حیاط دانشگاه شدم ک جئون رو دیدم
+هی واسا،برگشت سمتم
_خب گنگستر چیشده؟
+هففف،ممنون ک کمکم کردی
_خواهش میکنم ک از دست نامزد دیوونت نجاتت دادم؟
+وایییی اون نامزدم نیسسس
_خیلی خب خواهش
+میشه ک...امروز برای عصرونه بیایی خونه من؟
{کوک ویو}تعجب کردم چون تا الان کسی منو دعوت نکرده بود برای عصرونه
_عا..باشه،خداحافظ دختر گنگستر...
{ا.ت ویو}باید میرفتم خونه پدرم تا باهاش حرف بزنم....
رسیدم اونجا و زنگ زدم و وارد خونه شدم،
پ:به سلام دختر قشنگم،
م:وای چقدر دلم برات تنگ شده بود!
+ما باید درباره وانگ صحبت کنیم!
{چن مین بعد}با گریه از اونجا زدم بیرون و فقط دوییدم بدون توجه به بارون و نگهبانا و صدای مامانم فقط بدون هیچ هدفی میدوییدم و گریه میکردم سرراهم یه تاکسی گرفتم و برگشتم خونه،اگه بخاطر جئون نبود هیچوقت نمیومدم خونه لباس هامو عوض کردم و سرصورتو شستم و منتظر موندم.
خب این پارت دوم حمایت کنید🥲🫰
و بایییی
ویو ا.ت}همچنان ت فکر بودم ک خابم برد{فردا صبح}با صدای زنگ گدشیم بیدار شدم
+کیه؟
!~معلوم هس کجایی؟؟
+واییی واسا اومدممم،با عجله خدمو آماده کردم و با ماشین شخصیم به داشگاه رفتم
+جیخخخ
¤کجا بودیییی
+ایش خاب بودم دیگ
~عجب ادمیه
+حواست هس چی میگی؟!
¤باشه بسهه،که یهو چشمم به وانگ خورد!{پدر وانگ با پدر ا.ت دوسته و پدر ا.ت سعی داره وانگ رو نزدیک ا.ت کنه و این جور چرت و پرتا}
¥چطوری؟
+ب ت چ
¥ا.ت چرا اینجوری میکنی ت ک میدونی اخرش چی میشه
+من مثل همه نیستم من سرنوشت خدمو تعیین میکنم ن تو ن پدرم نمیتونید نظرمو عوض کنید حالا هم نبینمت!
¥عه واقعا؟،بازو هامو گرفت و فشار داد
_چه خبرته؟
¥تو دیگه چی میگی؟
_بهتره یه نگاهی بهم بندازی بعد حرف بزنی
¥معلومه یکی از این بچه سالای دیگ،برگشت سمتش
¥ع..ا..من..آ_هیچی نگو دیگ!بدو فرار کن چون امروز حصله ندارم!
_نمیرم..اون نامزدمه!
+وانگ دروغ نگو!{داد}
¥خفه شو!
{کوک ویو}اعصابم بهم ریخ و یقه ی لباسش رو گرفتم
_معلوم هس چی میگی{داد}
¥به ت چه ربطی داره؟
_یکبار دیگ این دور و بر ببینمت من میدونم با ت حالا برو سرکلاست ترم اولی!
¥مطمعن باش برگردم فقط برا تو برمیگردم...بعدش رفت
{ا.ت ویو}وانگ رفت بیرون ک جونگ کوک هم رفت،من واقعا نمیتونم وانگ رو تحمل کنم...باید امروز با پدرم حرف بزنم
{کوک ویو}باید با بچه ها درمورد وانگ حرف میزدم پسره گستاخ
÷اوه سلام کوک
_سلام جین هیونگ
=چیشده؟
_نامجون هیونگ کجاست؟
#رفت پشت بوم
_تنهایی؟
÷این روز ها حالش خوب نیس
&معلوم نیس چیشده
_خیلی خب باشه مرسی
×بای،رفت پشت بوم دانشگاه
_نامجون هیونگ{داد}
@چیشده کوک؟
_هف باید درباره یکی باهات حرف بزنم
@میشنوم
_وانگ!
{ا.ت ویو}بالاخره دانشگاه تموم شد وارد حیاط دانشگاه شدم ک جئون رو دیدم
+هی واسا،برگشت سمتم
_خب گنگستر چیشده؟
+هففف،ممنون ک کمکم کردی
_خواهش میکنم ک از دست نامزد دیوونت نجاتت دادم؟
+وایییی اون نامزدم نیسسس
_خیلی خب خواهش
+میشه ک...امروز برای عصرونه بیایی خونه من؟
{کوک ویو}تعجب کردم چون تا الان کسی منو دعوت نکرده بود برای عصرونه
_عا..باشه،خداحافظ دختر گنگستر...
{ا.ت ویو}باید میرفتم خونه پدرم تا باهاش حرف بزنم....
رسیدم اونجا و زنگ زدم و وارد خونه شدم،
پ:به سلام دختر قشنگم،
م:وای چقدر دلم برات تنگ شده بود!
+ما باید درباره وانگ صحبت کنیم!
{چن مین بعد}با گریه از اونجا زدم بیرون و فقط دوییدم بدون توجه به بارون و نگهبانا و صدای مامانم فقط بدون هیچ هدفی میدوییدم و گریه میکردم سرراهم یه تاکسی گرفتم و برگشتم خونه،اگه بخاطر جئون نبود هیچوقت نمیومدم خونه لباس هامو عوض کردم و سرصورتو شستم و منتظر موندم.
خب این پارت دوم حمایت کنید🥲🫰
و بایییی
۶.۲k
۱۴ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.