Part 5
ویو کوک :
بعد چند دقیقه بالاخره حرف زد . هیچی نفهمیده بود جرررررر( همون اتفاقا افتاد تا حرف معلم ) ات دستش رو گرفته بود رو دلش و سریع دویدرفت بیرون . همه تعجب کرده بودن .
معلم : خب ... یکم عجیب بود ... جونگ کوک میشه بری ببینی چی شده ؟
با کلافگی پاشدم و از کلاس رفتم بیرون .
ویو ات :
رفتم دستشویی . دلم بدجور درد میکرد . قرمز شده بودم و سرم گیج میرفت .
سعی کروم به صورتم آب بزنم که یهو چشمام تار شد و پام لیز خورد ولی یک چیزی
صدام کرد و سیاهی ...
ویو کوک :
اول رفتم سمت دستشویی دنبالش شاید اونجا باشه .
وقتی رفتم تو دیدم ات داره میوفته .
_ ات !
افتاد روی زمین ، قرمز شده بود و عرق کرده بود ، خیلی عجیب بود . بغلش کردم و بردمش
درمونگاه و برگشتم سر کلاس .
معلم : پیداش نکردی ؟
_ توی دستشویی بود ولی وقتی رسیدم یهو افتاد غش کرد منم بردمش درمونگاه ، خیلی داع بود و قرمز شده بود .
معلم : باشه ، برو بشین .
ویو ات :
دوباره اون زن رو دیدم ، بازم ازم کمک میخواست
؟؟ لطفا یک کاری بکن ، امشب ، آنشب باید حتما برو به اون جشن ، اگه نری ممکنه من برای همیشه بمیرم و هیچوقت آزاد نشم ، لطفا ، تو منو نمیشناسی ، اما من تورو بهتر از هرکسی میشناسم ، همه چیز رو درباره خودت و گذشتت میدونم ، چیزایی که خودت هم نمیدونی
+اگه اینجوریه من کیم ؟ گذشتم چجوری بوده ؟ بهم بگو .. اصلا من که نمیتونم نجاتت بدم ، چرا انقدر داری قانعم میکنی ؟ تو ک....
؟؟ چون میدونم امشب کاری رو میکنی که هیچوقت به ذهنتم خطور نمیکرد انجامش بدی ، تا امشب صبر کن تا بتونی بفهمی واقعا کی هستی . امشب تولد ۱۸ سالگیته و ماه قرمزه ، تو یکی از دختر های خوش شانس بین مایی
+ ما ؟....
با صدای یک نفر بیدار شدم ، دوباره خواب دیدم ، اون زن !
پرستار : دخترم ، بهوش اومدی ؟ خداروشکر .
+ خانم ، دلدردم برای چی بود ؟
پرستار : منم نفهمیدم ، کاملا سالمی اما تب داشتی ، واقعا چیزی به ذهنم نمیرسه
+ آها .... من میتونم برم ؟
پرستار : حتما
پاشدم برگشتم توی کلاس .
معلم : خب ، ات ، مشکلت چی بود ؟
+ خب .... راستش .... پرستار هم نفهمید ...
؟؟ شاید پریود شده ( تمسخر )
همه شروع کردن به خندیدن
÷ حتی اگه بشه هم در آینده بدرد نمیخوره ، آخه کدوم پسری از این خوشش میاد ؟( تمسخر )
بازهم همه خندیدن . بی تفاوت رفتم نشستم سر جام .
معلم : خب برمیگردیم سر درسمون .
کلاس همینجوری گذشت تا مدرسه تموم شد . برگشتم خونه ، مستقیم رفتم بالا و خودمو پرت کردم رو تخت . تقصیر خودم نبود ولی اشکام همینجوری میریخت . پریود هم نشدم ، پس چم بود ؟ چرا بیهوش شدم ؟ چرا دلم درد میکرد ؟
بعد چند دقیقه بالاخره حرف زد . هیچی نفهمیده بود جرررررر( همون اتفاقا افتاد تا حرف معلم ) ات دستش رو گرفته بود رو دلش و سریع دویدرفت بیرون . همه تعجب کرده بودن .
معلم : خب ... یکم عجیب بود ... جونگ کوک میشه بری ببینی چی شده ؟
با کلافگی پاشدم و از کلاس رفتم بیرون .
ویو ات :
رفتم دستشویی . دلم بدجور درد میکرد . قرمز شده بودم و سرم گیج میرفت .
سعی کروم به صورتم آب بزنم که یهو چشمام تار شد و پام لیز خورد ولی یک چیزی
صدام کرد و سیاهی ...
ویو کوک :
اول رفتم سمت دستشویی دنبالش شاید اونجا باشه .
وقتی رفتم تو دیدم ات داره میوفته .
_ ات !
افتاد روی زمین ، قرمز شده بود و عرق کرده بود ، خیلی عجیب بود . بغلش کردم و بردمش
درمونگاه و برگشتم سر کلاس .
معلم : پیداش نکردی ؟
_ توی دستشویی بود ولی وقتی رسیدم یهو افتاد غش کرد منم بردمش درمونگاه ، خیلی داع بود و قرمز شده بود .
معلم : باشه ، برو بشین .
ویو ات :
دوباره اون زن رو دیدم ، بازم ازم کمک میخواست
؟؟ لطفا یک کاری بکن ، امشب ، آنشب باید حتما برو به اون جشن ، اگه نری ممکنه من برای همیشه بمیرم و هیچوقت آزاد نشم ، لطفا ، تو منو نمیشناسی ، اما من تورو بهتر از هرکسی میشناسم ، همه چیز رو درباره خودت و گذشتت میدونم ، چیزایی که خودت هم نمیدونی
+اگه اینجوریه من کیم ؟ گذشتم چجوری بوده ؟ بهم بگو .. اصلا من که نمیتونم نجاتت بدم ، چرا انقدر داری قانعم میکنی ؟ تو ک....
؟؟ چون میدونم امشب کاری رو میکنی که هیچوقت به ذهنتم خطور نمیکرد انجامش بدی ، تا امشب صبر کن تا بتونی بفهمی واقعا کی هستی . امشب تولد ۱۸ سالگیته و ماه قرمزه ، تو یکی از دختر های خوش شانس بین مایی
+ ما ؟....
با صدای یک نفر بیدار شدم ، دوباره خواب دیدم ، اون زن !
پرستار : دخترم ، بهوش اومدی ؟ خداروشکر .
+ خانم ، دلدردم برای چی بود ؟
پرستار : منم نفهمیدم ، کاملا سالمی اما تب داشتی ، واقعا چیزی به ذهنم نمیرسه
+ آها .... من میتونم برم ؟
پرستار : حتما
پاشدم برگشتم توی کلاس .
معلم : خب ، ات ، مشکلت چی بود ؟
+ خب .... راستش .... پرستار هم نفهمید ...
؟؟ شاید پریود شده ( تمسخر )
همه شروع کردن به خندیدن
÷ حتی اگه بشه هم در آینده بدرد نمیخوره ، آخه کدوم پسری از این خوشش میاد ؟( تمسخر )
بازهم همه خندیدن . بی تفاوت رفتم نشستم سر جام .
معلم : خب برمیگردیم سر درسمون .
کلاس همینجوری گذشت تا مدرسه تموم شد . برگشتم خونه ، مستقیم رفتم بالا و خودمو پرت کردم رو تخت . تقصیر خودم نبود ولی اشکام همینجوری میریخت . پریود هم نشدم ، پس چم بود ؟ چرا بیهوش شدم ؟ چرا دلم درد میکرد ؟
۶.۸k
۰۲ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.