پارت۱۹بردگی سر قمار
تاريخ: ۲۱ فوریهٔ ۲۰۲۲
موضوع: پارت ۱۹بردگی سر قمار
که دیدم واییی جادوگرههههه اخخخخخ هوفففف میدونستم جوابش ندم زنگ میزنه پشت سر هم
تهیونگ=هان چیه باز
جادوگر=ادم با مامانش اینجوری حرف میزنههههههه مگه ادب ندری تو بچههههه
تهیونگ = باز کی بهت زر زده سرمن خالی میکنی توهم یکی مثل خواهرت هرزه اییی یادت رفته اون شبو هنوزم بغل اینو اونی ؟😏
جادوگر=کاری نکننن کل ملک املاک عمارتو ازتت بگیرمااا اومدم بگم یادت نره یک هفت دیگه عروسیته شازده
تهیونگ=من با سولدا عروسیی نمیکنمممم
جادوگر =مگه دس خودتههههههه عروسی میکنییییی خدافظظظظ
اههههههه خداااا
عصبی بودم نمیخاستم سولدا زنم شه کاش ا.ت زنم بود اهههههه
یعنی انقدر زود به ا.ت دل بستممم من پادشاه شیطانننن اه خدا اینم دردسر جدید
رفتم باز پیش ا.ت
دیدم خوابیده رفتم طرفش بغلش کردم بردمش رو تخت خون بند اومده
بود
لعنتی خیلی سبک بود از فردا باید مجبورش کنم غذا بخورهههه
رو تخت خابوندمش
تف تف عجب سینه های خوشمزه ای داش اوخ دلم خاص ولی دیگه بسشه
رو تخت خابیدم محکم چسبیدم بهشولی خدایی امشب خیلی خش گذشت
یکی دستمو زیر سرش بردم یکی دیگه رو سینه هاش گذاشت راحت برای اولین بار راحت خوابیدم
ا_ت++
افتاب تو چشمم بود چشمامو اروم بازکردم دیدم صورت یکی تو گردنمه نگاش کردم ارباب بود اتفاقای دیشب تو ذهنم مرور شد
وایییی حالا چجوررر نگا تو صورتش بکنمممممم
سریع از دستش خارج شدم طرف اینه رفتم که ....
اینم از این پارتتت لایک کامنت فراموش نشهههه
❤❤❤❤❤💋💋💋❤💋
---
شرط
۳۷۰تا فالورام شه
موضوع: پارت ۱۹بردگی سر قمار
که دیدم واییی جادوگرههههه اخخخخخ هوفففف میدونستم جوابش ندم زنگ میزنه پشت سر هم
تهیونگ=هان چیه باز
جادوگر=ادم با مامانش اینجوری حرف میزنههههههه مگه ادب ندری تو بچههههه
تهیونگ = باز کی بهت زر زده سرمن خالی میکنی توهم یکی مثل خواهرت هرزه اییی یادت رفته اون شبو هنوزم بغل اینو اونی ؟😏
جادوگر=کاری نکننن کل ملک املاک عمارتو ازتت بگیرمااا اومدم بگم یادت نره یک هفت دیگه عروسیته شازده
تهیونگ=من با سولدا عروسیی نمیکنمممم
جادوگر =مگه دس خودتههههههه عروسی میکنییییی خدافظظظظ
اههههههه خداااا
عصبی بودم نمیخاستم سولدا زنم شه کاش ا.ت زنم بود اهههههه
یعنی انقدر زود به ا.ت دل بستممم من پادشاه شیطانننن اه خدا اینم دردسر جدید
رفتم باز پیش ا.ت
دیدم خوابیده رفتم طرفش بغلش کردم بردمش رو تخت خون بند اومده
بود
لعنتی خیلی سبک بود از فردا باید مجبورش کنم غذا بخورهههه
رو تخت خابوندمش
تف تف عجب سینه های خوشمزه ای داش اوخ دلم خاص ولی دیگه بسشه
رو تخت خابیدم محکم چسبیدم بهشولی خدایی امشب خیلی خش گذشت
یکی دستمو زیر سرش بردم یکی دیگه رو سینه هاش گذاشت راحت برای اولین بار راحت خوابیدم
ا_ت++
افتاب تو چشمم بود چشمامو اروم بازکردم دیدم صورت یکی تو گردنمه نگاش کردم ارباب بود اتفاقای دیشب تو ذهنم مرور شد
وایییی حالا چجوررر نگا تو صورتش بکنمممممم
سریع از دستش خارج شدم طرف اینه رفتم که ....
اینم از این پارتتت لایک کامنت فراموش نشهههه
❤❤❤❤❤💋💋💋❤💋
---
شرط
۳۷۰تا فالورام شه
۳۵.۳k
۲۰ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۶۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.