تـکـپارتـی درخـ★ـواسـتی
تـکـپارتـی درخـ★ـواسـتی
#نیکی
وقـتـی پـریودیـم و درد داریـم
•
•
بخاطر دردی که داشتی اروم پتو رو تویه دستت فشار دادی
سعی میکردی زیاد تکون نخوری تا نیکی که کنارت خوابیده رو بیدار نکنی
اما خب نمیشد دردت انقدر شدید بود که نمیتونستی اروم بگیری
که یهو با دردی که زیر شکمت حس کردی ناله ارومی کردی اما خب همین کافی بود تا نیکی ای که اروم کنارت خوابیده بیدار بشه و متوجه حال بدت بشه
نیکی سریع از جاش بلند شد با نگرانی به تو ای که از درد پلکات رو رویه هم فشار میدادی نگاه کرد
اروم با دستش موهات رو که رویه صورتت بودن کنار زد و از رویه تخت بلند شد
وارد اشپزخونه شد و برات قرص چیزایی که نیاز داشتی برداشت و اورد بالا تویه اتاق اروم به سمتت اومد و کنارت نشست و بهت اب و قرص رو داد
ا. ت: ببخشید که بیدارت کردم
میکی لبخندی زد و لیوان رو ازت گرفت
نیکی: باید زود تر بیدارم میکردی درد داری؟
ا. ت: یکم
نیکی اروم پتو رو کنار گذاشت و تورو تویه بغلش کشید و شروع کرد به نوازش کردن موهات
نیکی: خیلی درد داری
ا. ت: حالا که تو اینجوری مراقبمی بهترم باشه
نیکی: مطمئنی خوبی جاییت درد نمیکنه؟
ا. ت: انقدر نگرانم نباش باشه من واقعا خوبم
خب حالا بیا بخوابیم
نیکی چند دقیقه ای بدون اینکه حرفی بزنه موهات رو نوازش میکرد
اروم به صورتت نگاه کرد که دید خوابت برده
لبخندی زد و تورو بیشتر تویه بغلش کشید
نیکی: بخواب عشقم یکم استراحت کن
~~~~~~~
#نیکی
وقـتـی پـریودیـم و درد داریـم
•
•
بخاطر دردی که داشتی اروم پتو رو تویه دستت فشار دادی
سعی میکردی زیاد تکون نخوری تا نیکی که کنارت خوابیده رو بیدار نکنی
اما خب نمیشد دردت انقدر شدید بود که نمیتونستی اروم بگیری
که یهو با دردی که زیر شکمت حس کردی ناله ارومی کردی اما خب همین کافی بود تا نیکی ای که اروم کنارت خوابیده بیدار بشه و متوجه حال بدت بشه
نیکی سریع از جاش بلند شد با نگرانی به تو ای که از درد پلکات رو رویه هم فشار میدادی نگاه کرد
اروم با دستش موهات رو که رویه صورتت بودن کنار زد و از رویه تخت بلند شد
وارد اشپزخونه شد و برات قرص چیزایی که نیاز داشتی برداشت و اورد بالا تویه اتاق اروم به سمتت اومد و کنارت نشست و بهت اب و قرص رو داد
ا. ت: ببخشید که بیدارت کردم
میکی لبخندی زد و لیوان رو ازت گرفت
نیکی: باید زود تر بیدارم میکردی درد داری؟
ا. ت: یکم
نیکی اروم پتو رو کنار گذاشت و تورو تویه بغلش کشید و شروع کرد به نوازش کردن موهات
نیکی: خیلی درد داری
ا. ت: حالا که تو اینجوری مراقبمی بهترم باشه
نیکی: مطمئنی خوبی جاییت درد نمیکنه؟
ا. ت: انقدر نگرانم نباش باشه من واقعا خوبم
خب حالا بیا بخوابیم
نیکی چند دقیقه ای بدون اینکه حرفی بزنه موهات رو نوازش میکرد
اروم به صورتت نگاه کرد که دید خوابت برده
لبخندی زد و تورو بیشتر تویه بغلش کشید
نیکی: بخواب عشقم یکم استراحت کن
~~~~~~~
۱۱.۹k
۱۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.