فیک شوگا عشق نا تمام
فیک شوگا عشق نا تمام
(پارت۸)
از زبان ات
داشتماز جلوی در اتاق شوگا رد میشدم که دیدم باز با کرواتش مشکل داره رفتم گفتم قبل من کی میبست گفت دستیار قبلیم بهش نگاه کردم چشماشو بسته بود گفتم حالاچرا چشماتو بستی گفت خب بهترین راه چشم بستن سپر تا عاشق نشم گفتم چرا گفت ات تاحالا من کلی دستیار داشتم که شش ماه تحمل کردن و بعد اتمام قرداد فرار کردن خیلی بهم نزدیکمیشین بهترین راه چشمامو ببیندم حتی یکی از دستیارقبلیم چهار ماه پیشم بود وفوت کرد گفتم یعنی انقدر ظالمانه ازش کار کشیدی گفت نه بیماری داشت گفتم خب اگه منم برم وایسا ببینم اثلان دلتنگ دستیارات نشدی گفت نه چون سعی میکنم دور باشم حتی شما خانم ات مشخص اثلان راضی نیستی گفتم انقدر تابلو عه گفت پدرت قراره چیوبهت بده شرت گذاشته بیرون کار کنی گفتم جلل خالق انقدر سیستم بالا از کجا فهمیدی گفت متاسفم اتفاقی شنیدم برای اینکه طبیعی رفتار کنم گفتم اوه رد خنج کیه گفت این چیزی نیست عوضی ازم مخفی کرد رفتیم شرکت توی اتاق شوگانشسته بودم و اونم سرش توی لت تابش بود حوصلم سر رفت بود رفتم توی اینستاگرام هی کیلیپ خنده دار میدیم سعی میکردم جلوی خنده بگیرم اما نمشد شوگاگفت ات چرا انقدر رو اعصابی تو دستیارمی نه ...گفتم نه چی من چی گفت ات بیا بغلم گفتم چی بغلت گفت نه منظورم اینه بیا بغل دستم بشین باید یه متنیو بنویسی گفتم اها باش
(پارت۸)
از زبان ات
داشتماز جلوی در اتاق شوگا رد میشدم که دیدم باز با کرواتش مشکل داره رفتم گفتم قبل من کی میبست گفت دستیار قبلیم بهش نگاه کردم چشماشو بسته بود گفتم حالاچرا چشماتو بستی گفت خب بهترین راه چشم بستن سپر تا عاشق نشم گفتم چرا گفت ات تاحالا من کلی دستیار داشتم که شش ماه تحمل کردن و بعد اتمام قرداد فرار کردن خیلی بهم نزدیکمیشین بهترین راه چشمامو ببیندم حتی یکی از دستیارقبلیم چهار ماه پیشم بود وفوت کرد گفتم یعنی انقدر ظالمانه ازش کار کشیدی گفت نه بیماری داشت گفتم خب اگه منم برم وایسا ببینم اثلان دلتنگ دستیارات نشدی گفت نه چون سعی میکنم دور باشم حتی شما خانم ات مشخص اثلان راضی نیستی گفتم انقدر تابلو عه گفت پدرت قراره چیوبهت بده شرت گذاشته بیرون کار کنی گفتم جلل خالق انقدر سیستم بالا از کجا فهمیدی گفت متاسفم اتفاقی شنیدم برای اینکه طبیعی رفتار کنم گفتم اوه رد خنج کیه گفت این چیزی نیست عوضی ازم مخفی کرد رفتیم شرکت توی اتاق شوگانشسته بودم و اونم سرش توی لت تابش بود حوصلم سر رفت بود رفتم توی اینستاگرام هی کیلیپ خنده دار میدیم سعی میکردم جلوی خنده بگیرم اما نمشد شوگاگفت ات چرا انقدر رو اعصابی تو دستیارمی نه ...گفتم نه چی من چی گفت ات بیا بغلم گفتم چی بغلت گفت نه منظورم اینه بیا بغل دستم بشین باید یه متنیو بنویسی گفتم اها باش
۳.۶k
۲۶ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.