Funny & fierce 22
Funny & fierce
Part22
خیلی ریلکس رفتم پیش ا.ت انگار که هیچ اتفاقی نیوفتاده
_ا.ت
+چیه
_میگم یه لباس دیگه ای نداری بپوشی
+چرا مگه نگفتی خیلی قشنگه
_اره ولی..... ام.... چیزه..... از رنگش خوشم نمیاد
+اولن که بهترین لباسم همینه دومن مگه رنگش چشه من رنگ مورد علاقم گلبهی هست
_ولی ا.ت نمیخوای باهم ست کنیم؟ من هیچ لباس گلبهی ای ندارم
+چرا باید ست کنیم
_چون که مثل یه زوج واقعی باشیم
+اوکی ولی من لباس خوب دیگه ای ندارم
_بیا بریم یکی بخریم
+باشه پی من میرم ببینم سایز اون لباسم چنده
_نههه... نمیخواد
+چته.. چرا
_من از قبل سایزتو دیدم بیا بریم
+اخه با این لباسای خونه ای برم بیرون
_ا.تتتتتتت بس کن فقط بیا بریم همینجوری دیرمون شده
به سختی ا.ت رو راضی کردم که همینجوری بریم
رفتیم سریع یه ست لباس نامزدی گرفتیم (عکسشو میزارم)و راه افتادیم به سمت خونه
(پرش زمانی)
_ا.ت اماده ای
+اره
_زود باش بیا
سوار ماشین شدیم و رفتیم به ادرسی که مامانم فرستاده بود
رسیدیم به یه تالار بزرگ و شیک
_ا.ت دستتو بده به من
+برای چی
به زور دستشو گرفتمو رفتیم داخل تالار
تا وارد شدیم همه بلند شدن و دست زدن
رفتیم روی جایگاهی که برای ما اماده کرده بودند نشستیم و به هم سلام کردیم
(ویو ا.ت)
نشسته بودیم که مامان من و مامان جیمین اومدن پیش ما
(علامت مادر جیمین&)
&حالا وقتشه که عشقی که به هم دارید رو ثابت کنید
+اما فکر نمیکنید زیاده رویه
&نه اخه هر زوجی که ازدواج میکنن جلوی همه همو میبوسن
+اخه....
_ا.ت بس کن میدونی که مامان من کوتاه نمیاد
بلند شدیم وایسادیم که همو ببوسیم و......
#فیک #جیمین #bts
Part22
خیلی ریلکس رفتم پیش ا.ت انگار که هیچ اتفاقی نیوفتاده
_ا.ت
+چیه
_میگم یه لباس دیگه ای نداری بپوشی
+چرا مگه نگفتی خیلی قشنگه
_اره ولی..... ام.... چیزه..... از رنگش خوشم نمیاد
+اولن که بهترین لباسم همینه دومن مگه رنگش چشه من رنگ مورد علاقم گلبهی هست
_ولی ا.ت نمیخوای باهم ست کنیم؟ من هیچ لباس گلبهی ای ندارم
+چرا باید ست کنیم
_چون که مثل یه زوج واقعی باشیم
+اوکی ولی من لباس خوب دیگه ای ندارم
_بیا بریم یکی بخریم
+باشه پی من میرم ببینم سایز اون لباسم چنده
_نههه... نمیخواد
+چته.. چرا
_من از قبل سایزتو دیدم بیا بریم
+اخه با این لباسای خونه ای برم بیرون
_ا.تتتتتتت بس کن فقط بیا بریم همینجوری دیرمون شده
به سختی ا.ت رو راضی کردم که همینجوری بریم
رفتیم سریع یه ست لباس نامزدی گرفتیم (عکسشو میزارم)و راه افتادیم به سمت خونه
(پرش زمانی)
_ا.ت اماده ای
+اره
_زود باش بیا
سوار ماشین شدیم و رفتیم به ادرسی که مامانم فرستاده بود
رسیدیم به یه تالار بزرگ و شیک
_ا.ت دستتو بده به من
+برای چی
به زور دستشو گرفتمو رفتیم داخل تالار
تا وارد شدیم همه بلند شدن و دست زدن
رفتیم روی جایگاهی که برای ما اماده کرده بودند نشستیم و به هم سلام کردیم
(ویو ا.ت)
نشسته بودیم که مامان من و مامان جیمین اومدن پیش ما
(علامت مادر جیمین&)
&حالا وقتشه که عشقی که به هم دارید رو ثابت کنید
+اما فکر نمیکنید زیاده رویه
&نه اخه هر زوجی که ازدواج میکنن جلوی همه همو میبوسن
+اخه....
_ا.ت بس کن میدونی که مامان من کوتاه نمیاد
بلند شدیم وایسادیم که همو ببوسیم و......
#فیک #جیمین #bts
۱۳.۰k
۰۱ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.