فیک: black fate
فیک: black fate
پارت13
انیش:...سلام به همگی
همه:..سلام...انیش...
انیش: حالتون خوبه...
همه:عالی...
مینا:لباساتو عوض کن و بیا ...
=خیلی اروم.چشاشو روی هم فشار داد
انیش:..باشه...اوما
رفتم یه شلوار بگ سیاه و یه سوییشرت طوسی تنم کردم و موهامو..دم.اسبی کردم...و رفتم پایین
جویا:...انیش...بیا میز و بچینیم
انیش:.....اومدم..
داشتیم میز,و میچیدیم....زنگ در^/
=در حالی که نگاه همه به در بود
جویا:...فک کنم لینوئه
انیش:...من.باز میکنم
رفتم در و باز کردم لینو بود
=لعنت بهش دوباره...اون چشای مشکی انیش.
لینو: سلام لیدی...
انیش:..خوش اومدی...
لینو:..ممنونم...
یه بغلش کردم...
=از بچگی صمیمی بودن...ولی لعنت لینو عاشقش بود .
انیش:...بریم.شام اماده اس ...الووو..با توام
=چشاشو از چشای انیش کند...دوباره...!نمیتونست غرقش بود
لینو: بریم...
سر میز همگی داشتیم شام مبخوردیم.راستش
=خانواده ی یانگ قانون داشت مثلا هیچ کس حق نداشت سر میز غذا در مورد کار حرف بزنه
سوهو:...لیسا...کی میرسه لندن
ای ان:...تاره دو ساعته راه افتاده ۱۲ و ۱ شب میرسه
سوهو:...خوبه...
=لعنت بهش در اوج ارامش صدای گوشی
یهو گوشیم زنگ خورد/
انیش:...ببخشید الان بر میگردم
جواب دادم شماره ناشناس
انیش:...بله
=درحالی کا چشاش رو عکسای..عشق ۱۸ ساله بود..
یونجون:چطوری بیبی گرل
=چشاشو رو هم فشار داد ...فشاری به لبای پفکیه پایینش کرد
انیش:همین مونده بود...ولم کن...اگه به بابات بگم چی...
=لعنت یونجون میخواستش اما...اون ازش متنفر بود
یونجون:دوست دارم...زندگیم
انیش:...منم ازت متنفرم..
قط کردم\
کردم و رفتم نشستم
موقع غذا خوردم باز زنگ زد...قط کردم و دوباره زنگ زد...و شروع کردن پیام فرستادن ....منم زود...گوشیمو...خاموش کردم
مینا:...کیه...چرا جوابشو نمیدی
انیش:..تبلیغات...دیگه گیر دادن
مینا:....باشه غذا تو بخور
انیش:...اهم...باشه...
ویو لینو~~~~
=اون چشاش روی انیش بود اره...عشقش کسی که مخفیانه دوسش داشت هر شب رو عکس اون میخوابید ولی...اون لینو به چش برادر میدید...
و....لینو همیشه میترسید چیزی لو بره.
همهدچیز و زیر نظر داشتم ولی نه...باید عادی باشی...پسر.
=لعنت...بهش از درون اتیش بود..بغضی وقتا فک میکرد از سئول بره از کره هم بره...دوباره...اون چشارو نبینه
در حالی که زیر چشمی به انیش نگا میکرد.
ادامه دارد.
پارت13
انیش:...سلام به همگی
همه:..سلام...انیش...
انیش: حالتون خوبه...
همه:عالی...
مینا:لباساتو عوض کن و بیا ...
=خیلی اروم.چشاشو روی هم فشار داد
انیش:..باشه...اوما
رفتم یه شلوار بگ سیاه و یه سوییشرت طوسی تنم کردم و موهامو..دم.اسبی کردم...و رفتم پایین
جویا:...انیش...بیا میز و بچینیم
انیش:.....اومدم..
داشتیم میز,و میچیدیم....زنگ در^/
=در حالی که نگاه همه به در بود
جویا:...فک کنم لینوئه
انیش:...من.باز میکنم
رفتم در و باز کردم لینو بود
=لعنت بهش دوباره...اون چشای مشکی انیش.
لینو: سلام لیدی...
انیش:..خوش اومدی...
لینو:..ممنونم...
یه بغلش کردم...
=از بچگی صمیمی بودن...ولی لعنت لینو عاشقش بود .
انیش:...بریم.شام اماده اس ...الووو..با توام
=چشاشو از چشای انیش کند...دوباره...!نمیتونست غرقش بود
لینو: بریم...
سر میز همگی داشتیم شام مبخوردیم.راستش
=خانواده ی یانگ قانون داشت مثلا هیچ کس حق نداشت سر میز غذا در مورد کار حرف بزنه
سوهو:...لیسا...کی میرسه لندن
ای ان:...تاره دو ساعته راه افتاده ۱۲ و ۱ شب میرسه
سوهو:...خوبه...
=لعنت بهش در اوج ارامش صدای گوشی
یهو گوشیم زنگ خورد/
انیش:...ببخشید الان بر میگردم
جواب دادم شماره ناشناس
انیش:...بله
=درحالی کا چشاش رو عکسای..عشق ۱۸ ساله بود..
یونجون:چطوری بیبی گرل
=چشاشو رو هم فشار داد ...فشاری به لبای پفکیه پایینش کرد
انیش:همین مونده بود...ولم کن...اگه به بابات بگم چی...
=لعنت یونجون میخواستش اما...اون ازش متنفر بود
یونجون:دوست دارم...زندگیم
انیش:...منم ازت متنفرم..
قط کردم\
کردم و رفتم نشستم
موقع غذا خوردم باز زنگ زد...قط کردم و دوباره زنگ زد...و شروع کردن پیام فرستادن ....منم زود...گوشیمو...خاموش کردم
مینا:...کیه...چرا جوابشو نمیدی
انیش:..تبلیغات...دیگه گیر دادن
مینا:....باشه غذا تو بخور
انیش:...اهم...باشه...
ویو لینو~~~~
=اون چشاش روی انیش بود اره...عشقش کسی که مخفیانه دوسش داشت هر شب رو عکس اون میخوابید ولی...اون لینو به چش برادر میدید...
و....لینو همیشه میترسید چیزی لو بره.
همهدچیز و زیر نظر داشتم ولی نه...باید عادی باشی...پسر.
=لعنت...بهش از درون اتیش بود..بغضی وقتا فک میکرد از سئول بره از کره هم بره...دوباره...اون چشارو نبینه
در حالی که زیر چشمی به انیش نگا میکرد.
ادامه دارد.
۱.۷k
۳۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.