پارت 1
پارت 1
خیانت
ا.ت ویو : سلام من ا.ت هستم 22 سالمه
و 1 سال نیم میشه با فیلیکس ازدواج کردم ما خیلی عاشق هم هستیم ، هه یعنی بودیم چند روزه احساس میکنم فیلیکس داره بهم خیانت میکنه اما چون برام سابت نشده هست
چیزی نمیگم
30مین بعد
دیدیم در میزنن وا کردم دیدیم فیلیکسه
ا.ت : سلام عشقم
فیلیکس: سلام (جوری سرد که من بودم چمدونشو دستش میدادم میفرستادم خونه ننش)
ا.ت: بیا قربونت بشم ناهار امادس
فیلیکس: نمیخورم فعلا
ا.ت : ولی من غذای مورد علاقه تو درست کردم
فیلیکس : گفتمممم نمیخوردم دختر احمق کری مگههههه گمشو از جلو چشمم هرزه
ا.ت : هرزه
مگه من چیکارت کردم که چند روزه داری این کارارو میکنی
فیلیکس: گمشو بهت میگم (با داد)
ا.ت : چرا چراااااا گمشمممم میدونم داری بهم خیانت میکنی (با گریه عصبانیت ) یهو سوزشی رو صورتم حس کردم
اون بهم سیلی زد. 🥺
فیلیکس : گمشو دختره هرزه
پرش زمانی به ۶ بعد ظهر
فیلیکس : ا.تتتت وضو اماده شو خونه مامانم دعوتیم
ا.ت : باشه اومدم
۳۰ مین بعد خونه مامان فیلیکس:
ا.ت : مامان فیلیکس با ازدواج ما مخالف بود
وقتی وارد شدم مامانش برام دهن کجی کرد و دست اون دختره هرزه خواهر زاده اش لیا رو گرفت به سمت ما اومد
م . فیلیکس : خوش اومدی پسر گلم سلام دختره
لیا: سلام ا.ت
سلام ددی جونم (پرید بغل فیلیکس )
م. فیلیکس : آخ قوربون عروس گلم بشم
ا.ت : فیلیکس که داداش نداره تک فرزنده
پس معنی ددی و عروس گلم یعنی چی
جالب اینه فیلیکس هم با خوشحالی زیاددد داشت حرف مادرشو تایید میکرد و ی دستشمم دور کمر لیا بود آنگار من اونجا نبودم !
بعد چند دقیقه لیا و فیلیکس پیش هم رو مبل دو نفره نشستن و دست همو گرفتن فیلیکس هم جوری رفتار میکرد انگار من اینجا نبودم مادرشم داشت در مورد لیا و فیلیکس به مهموناش با خوشحالی میگفت
اینجا چه خبره ؟؟؟
من متوجه نمیشم
.
.
.
م. فیلیکس : خداحافظ پسرم
لیا : بای ددی (با، ی چشمک)
بهت زنگ میزنم
ا.ت : یعنی چی بهت زنگ میزنم ؟؟؟
.
.
.
تو خونه :
ا.ت: فیلیکس
فیلیکس : چیه
ا.ت: دلیل اون همه صمیمیت و ددی گفتن لیا به تو چیه ها و هی میگه بهت زنگ میزنم
ما ههمون میدونیم مامانت قبلاً قرار بوده لیا رو وایت بگیره و لیا رو تو کراش بوده در اون شکی نی ولی چرا الااااننن لیا باید همچین حرفی بزنه بهت
فیلیکس: بلاخره دختر خالهه باهم صمیمیم چرا انقد قلبت سیاهه صمیمیت نمیبینی
خیلی جدیدا حساس شدی
ا.ت : حساسسسس هه اوکی ، شب بخیر
خیانت
ا.ت ویو : سلام من ا.ت هستم 22 سالمه
و 1 سال نیم میشه با فیلیکس ازدواج کردم ما خیلی عاشق هم هستیم ، هه یعنی بودیم چند روزه احساس میکنم فیلیکس داره بهم خیانت میکنه اما چون برام سابت نشده هست
چیزی نمیگم
30مین بعد
دیدیم در میزنن وا کردم دیدیم فیلیکسه
ا.ت : سلام عشقم
فیلیکس: سلام (جوری سرد که من بودم چمدونشو دستش میدادم میفرستادم خونه ننش)
ا.ت: بیا قربونت بشم ناهار امادس
فیلیکس: نمیخورم فعلا
ا.ت : ولی من غذای مورد علاقه تو درست کردم
فیلیکس : گفتمممم نمیخوردم دختر احمق کری مگههههه گمشو از جلو چشمم هرزه
ا.ت : هرزه
مگه من چیکارت کردم که چند روزه داری این کارارو میکنی
فیلیکس: گمشو بهت میگم (با داد)
ا.ت : چرا چراااااا گمشمممم میدونم داری بهم خیانت میکنی (با گریه عصبانیت ) یهو سوزشی رو صورتم حس کردم
اون بهم سیلی زد. 🥺
فیلیکس : گمشو دختره هرزه
پرش زمانی به ۶ بعد ظهر
فیلیکس : ا.تتتت وضو اماده شو خونه مامانم دعوتیم
ا.ت : باشه اومدم
۳۰ مین بعد خونه مامان فیلیکس:
ا.ت : مامان فیلیکس با ازدواج ما مخالف بود
وقتی وارد شدم مامانش برام دهن کجی کرد و دست اون دختره هرزه خواهر زاده اش لیا رو گرفت به سمت ما اومد
م . فیلیکس : خوش اومدی پسر گلم سلام دختره
لیا: سلام ا.ت
سلام ددی جونم (پرید بغل فیلیکس )
م. فیلیکس : آخ قوربون عروس گلم بشم
ا.ت : فیلیکس که داداش نداره تک فرزنده
پس معنی ددی و عروس گلم یعنی چی
جالب اینه فیلیکس هم با خوشحالی زیاددد داشت حرف مادرشو تایید میکرد و ی دستشمم دور کمر لیا بود آنگار من اونجا نبودم !
بعد چند دقیقه لیا و فیلیکس پیش هم رو مبل دو نفره نشستن و دست همو گرفتن فیلیکس هم جوری رفتار میکرد انگار من اینجا نبودم مادرشم داشت در مورد لیا و فیلیکس به مهموناش با خوشحالی میگفت
اینجا چه خبره ؟؟؟
من متوجه نمیشم
.
.
.
م. فیلیکس : خداحافظ پسرم
لیا : بای ددی (با، ی چشمک)
بهت زنگ میزنم
ا.ت : یعنی چی بهت زنگ میزنم ؟؟؟
.
.
.
تو خونه :
ا.ت: فیلیکس
فیلیکس : چیه
ا.ت: دلیل اون همه صمیمیت و ددی گفتن لیا به تو چیه ها و هی میگه بهت زنگ میزنم
ما ههمون میدونیم مامانت قبلاً قرار بوده لیا رو وایت بگیره و لیا رو تو کراش بوده در اون شکی نی ولی چرا الااااننن لیا باید همچین حرفی بزنه بهت
فیلیکس: بلاخره دختر خالهه باهم صمیمیم چرا انقد قلبت سیاهه صمیمیت نمیبینی
خیلی جدیدا حساس شدی
ا.ت : حساسسسس هه اوکی ، شب بخیر
۲۴.۱k
۱۷ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.