" شوهر من مافیاست" p7
" شوهر من مافیاست "
پارت هفت :
*چند دقیقه ای میگذره که اریکا و کوک تو بغل هم اند و با صدای یه دختر به خودشون میان و از هم جدا میشن*
* علامت دختره &*
& هی تو...* رو به کوک * پارتنر نمیخوای؟
-: نخیر * دوباره میخواست اریکا رو بغل کنه و دختره خودش رو به بازوی کوک میچسبونه *
& اون دختر بدن خوبی نداره ولی...من اینجام * نگاه های شیطون*
-: * کوک دختره رو با بازوش هول میده * گفتم که نمیخوام
& منو دست کم نگیر
-: کوک دستش یه پسر دیگه رو میگیره و میچسبونتش به دختره *
-: بیا اینو بگیر فقط برو تا خونتو نریختم
* اریکا که داره خندشو کنترل میکنه ، با چشماش رفتن اون دختره رو دنبال میکنه*
+: میبینم که اصلا از دخترا خوشت نمیاد
-: عااا خب ، من از بقیه خوشم نمیاد فقط یه نفر به چشمم میاد
+: او جدی؟
-: آره من این روزا ، از یه دختر خوشم اومده که...خودش نمیدونه
+: چرا خب بهش نمیگی؟
-: چون که ممکنه از من خوشش نیاد و ردم کنه
+: خب تو بهش بگو شاید ازت خوشش بیاد تو از کجا میدونی
-: آخه اون منو به چشم یه دوست معمولی میبینه
+: خب میخوای من بهش بگم؟ ببین تو به من بگو دختره کجاست بعد من فردا برم پیشش بهش بگم که دوستش داری
-: خب چرا فردا ، دخترا همین الانم اینجاست
+: عه جدییی؟ خب بگو ببینم کجاست؟
-: ایناهاش دیگه رو به روم ایستاده
* اریکا شوکه میشه*
-: اریکا لطفا الان تصمیم نگیر ، بزار قشنگ فکر کنی باشه؟
+: * وی هنوز تو شوکه *
-: بیا ..بریم خونه اصن ها؟
+: * هنگ *
-: خیل خب بیا..بریم دیگه * بازو هاشو میگیره و میرن تو ماشین و کوک میبرتش خونه *
خمارییییی
لایک و کامنت یادتون نره:)))
پارت هفت :
*چند دقیقه ای میگذره که اریکا و کوک تو بغل هم اند و با صدای یه دختر به خودشون میان و از هم جدا میشن*
* علامت دختره &*
& هی تو...* رو به کوک * پارتنر نمیخوای؟
-: نخیر * دوباره میخواست اریکا رو بغل کنه و دختره خودش رو به بازوی کوک میچسبونه *
& اون دختر بدن خوبی نداره ولی...من اینجام * نگاه های شیطون*
-: * کوک دختره رو با بازوش هول میده * گفتم که نمیخوام
& منو دست کم نگیر
-: کوک دستش یه پسر دیگه رو میگیره و میچسبونتش به دختره *
-: بیا اینو بگیر فقط برو تا خونتو نریختم
* اریکا که داره خندشو کنترل میکنه ، با چشماش رفتن اون دختره رو دنبال میکنه*
+: میبینم که اصلا از دخترا خوشت نمیاد
-: عااا خب ، من از بقیه خوشم نمیاد فقط یه نفر به چشمم میاد
+: او جدی؟
-: آره من این روزا ، از یه دختر خوشم اومده که...خودش نمیدونه
+: چرا خب بهش نمیگی؟
-: چون که ممکنه از من خوشش نیاد و ردم کنه
+: خب تو بهش بگو شاید ازت خوشش بیاد تو از کجا میدونی
-: آخه اون منو به چشم یه دوست معمولی میبینه
+: خب میخوای من بهش بگم؟ ببین تو به من بگو دختره کجاست بعد من فردا برم پیشش بهش بگم که دوستش داری
-: خب چرا فردا ، دخترا همین الانم اینجاست
+: عه جدییی؟ خب بگو ببینم کجاست؟
-: ایناهاش دیگه رو به روم ایستاده
* اریکا شوکه میشه*
-: اریکا لطفا الان تصمیم نگیر ، بزار قشنگ فکر کنی باشه؟
+: * وی هنوز تو شوکه *
-: بیا ..بریم خونه اصن ها؟
+: * هنگ *
-: خیل خب بیا..بریم دیگه * بازو هاشو میگیره و میرن تو ماشین و کوک میبرتش خونه *
خمارییییی
لایک و کامنت یادتون نره:)))
۶.۸k
۲۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.