وقتی برادرش دست روت بلند میکنه..!
وقتی برادرش دست روت بلند میکنه..!
p:last
از عمارت خارج شدیم و سوار ماشین شدیم و رفتیم خونه
بعد از اینکه رسیدیم پیاده شدیم و وارد خونه شدیم
رفتم توی اتاق و مشغول عوض کردن لباسام شدم
جیمین وارد اتاق شد و لبخند بی جونی زد و گفت:کار دیگه ای باهات نکرد؟
برای اینکه دلگرم بشه بغلش کردم و گفتم:من خوبم جیمینا،چیزیم نشده عزیزم
محکم منو تو بغلش نگه داشت و موهامو نوازش میکرد
اگر میگفتم منو به دیوار کوبونده از این عصبی تر میشد پس ترجیح دادم چیزی نگم
گاهی اوقات سکوت از اتفاقات بدتری جلوگیری میکنه...
شاید سوهو نتونه جلوی خودشو بگیره ولی من هنوز اونو به عنوان برادرم دوستش دارم..!
p:last
از عمارت خارج شدیم و سوار ماشین شدیم و رفتیم خونه
بعد از اینکه رسیدیم پیاده شدیم و وارد خونه شدیم
رفتم توی اتاق و مشغول عوض کردن لباسام شدم
جیمین وارد اتاق شد و لبخند بی جونی زد و گفت:کار دیگه ای باهات نکرد؟
برای اینکه دلگرم بشه بغلش کردم و گفتم:من خوبم جیمینا،چیزیم نشده عزیزم
محکم منو تو بغلش نگه داشت و موهامو نوازش میکرد
اگر میگفتم منو به دیوار کوبونده از این عصبی تر میشد پس ترجیح دادم چیزی نگم
گاهی اوقات سکوت از اتفاقات بدتری جلوگیری میکنه...
شاید سوهو نتونه جلوی خودشو بگیره ولی من هنوز اونو به عنوان برادرم دوستش دارم..!
۲۷.۷k
۲۷ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.