یک بغل آغوش سرد و باز سرما میخورم
یک بغل آغوش سرد و باز سرما میخورم
مثل کاغذ روی هم رفته فقط تا میخورم
نای من نایی ندارد "ها" کند پس لاجرم
بر دهان گِل میزنم، از این و آن، "ها" میخورم
یخ زدم، آرام و تدریجی بلوری میشوم
بی هوا سر میرسی، مبهوتم و جا میخورم
ساز بالا میزنی من سوز ِ پایین میکشم
چون زبانک در گلو پایین و بالا میخورم
مرگ میگیرم به تب راضی شوم، ای نازنین
زهر هم باشد من از دست تو حالا میخورم..
مثل کاغذ روی هم رفته فقط تا میخورم
نای من نایی ندارد "ها" کند پس لاجرم
بر دهان گِل میزنم، از این و آن، "ها" میخورم
یخ زدم، آرام و تدریجی بلوری میشوم
بی هوا سر میرسی، مبهوتم و جا میخورم
ساز بالا میزنی من سوز ِ پایین میکشم
چون زبانک در گلو پایین و بالا میخورم
مرگ میگیرم به تب راضی شوم، ای نازنین
زهر هم باشد من از دست تو حالا میخورم..
۲۲۸
۱۹ دی ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.