سلامممم باگزی ها
سلامممم باگزی ها
اول نکشین منو میدونم چند روزه نزاشتم ولی حالم زیاد خوب نبود و امید وارم درکم کنین و میخواستم بگم اگه با شیپ کردن لیسا با جنی و جیهوپ با یونگی مشکل دارین من شیپشون نکنم
......
عاااا راستی یه داستان جدید داریم خارج از لیست به درخواست یکی از شما باگزی ها که روز های فرد آپ میشه اره همین سوپرایزززززز حیح
پارت ۲۲
ذهن کوک و کاترین: باید نزدیکش شم اروم.....اروم
پسر و دختر به هم زل زده بودن هر دو نقشه ای برای به دست آوردن همدیگه داشتن پسر اومد صحبت رو ادامه بده که الکس از در رستوران طوری که هوپی گوشش رو میکشید خارج شدن
*دیجی روانییییی گوشم رو ول کن
♤تو کاترین رو ول کن منم از زندگیت میکشم بیرون
دختر آهی کشید واقعا امروز روز مزخرفی بود
کوک با لبخند به اون دو نفر نگاه میکرد شبیه جیمین و ته بودن
_ اینا برادراتن؟
+ چی؟ نه بابا خدا نکنه من ......برادرم مرده
دختر سرش رو پایین گرفت ناراحت بود یاد برادرش براش درد داشت نامجون از رستوران خارج شد و با دیدن کاترین که ناراحت به نظر میرسید رفت و سرش رو بالا گرفت
× اتفاقی افتاده ؟ چرا ناراحتی
_ ببخشید من برادرشون رو به یادشون انداختم
نامجون نگاهی به کوک انداخت
× مشکلی نداره اتفاقی بوده
لیسا بالاخره از ماشین خارج شد و کش و قوسی به خودش داد و به اطراف نگاه کرد برادرش کجا رفته بود دم در رستوران رو نگاه کرد که برادرش رو دید اروم سمتش رفت و پرید بغلش
ویو کوک *
دلم یه لحظه گرفت نباید همچین سوالی رو ازش میکردم به رابطه ای که یا اون مرد داشت حسودیم شد داشتم تماشاشون میکردم که یهو یکی پرید بغلم
◇ داداشیییی
_ خدای من لیسا ترسیدم این چه کاریه اخه
+ لیسا؟
لیسا نگاهی به دختر رو به روش کرد
◇ شما ؟
دختره به لیسا نگاه کرد و گفت
+ دوست دختر داداشت
یهو سرفم گرفت
◇ داداشششش
_ به خودا من با کسی رل نزدم بابا یه چیزی میگه
اون مرده یهو وسط حرفمون پرید
× کیت به این خوبی از خداتم باشه
اومدم بگم هست که اونی که دیجی بود به جممون پیوست
♤ خب اینجا چی رو از دست دادم بخاطر اون الاغ
+ هوپییییاااا
♤ چیه؟
×_ الاغه کیه
من و اون مرده باهم این حرف رو گفتیم و متعجب به هم زل زدیم که لیسا و اونی که اسمش هوپی بود زدن زیر خندهخنده داشتن میخندیدن که دو دختر دیگم اومدن
^& چه خبر شده اینجا
لیسا با شنیدن صدا خندش رو خورد نگاهی بهش کردم خیره شده بود به یکی از اون دخترا .....
اول نکشین منو میدونم چند روزه نزاشتم ولی حالم زیاد خوب نبود و امید وارم درکم کنین و میخواستم بگم اگه با شیپ کردن لیسا با جنی و جیهوپ با یونگی مشکل دارین من شیپشون نکنم
......
عاااا راستی یه داستان جدید داریم خارج از لیست به درخواست یکی از شما باگزی ها که روز های فرد آپ میشه اره همین سوپرایزززززز حیح
پارت ۲۲
ذهن کوک و کاترین: باید نزدیکش شم اروم.....اروم
پسر و دختر به هم زل زده بودن هر دو نقشه ای برای به دست آوردن همدیگه داشتن پسر اومد صحبت رو ادامه بده که الکس از در رستوران طوری که هوپی گوشش رو میکشید خارج شدن
*دیجی روانییییی گوشم رو ول کن
♤تو کاترین رو ول کن منم از زندگیت میکشم بیرون
دختر آهی کشید واقعا امروز روز مزخرفی بود
کوک با لبخند به اون دو نفر نگاه میکرد شبیه جیمین و ته بودن
_ اینا برادراتن؟
+ چی؟ نه بابا خدا نکنه من ......برادرم مرده
دختر سرش رو پایین گرفت ناراحت بود یاد برادرش براش درد داشت نامجون از رستوران خارج شد و با دیدن کاترین که ناراحت به نظر میرسید رفت و سرش رو بالا گرفت
× اتفاقی افتاده ؟ چرا ناراحتی
_ ببخشید من برادرشون رو به یادشون انداختم
نامجون نگاهی به کوک انداخت
× مشکلی نداره اتفاقی بوده
لیسا بالاخره از ماشین خارج شد و کش و قوسی به خودش داد و به اطراف نگاه کرد برادرش کجا رفته بود دم در رستوران رو نگاه کرد که برادرش رو دید اروم سمتش رفت و پرید بغلش
ویو کوک *
دلم یه لحظه گرفت نباید همچین سوالی رو ازش میکردم به رابطه ای که یا اون مرد داشت حسودیم شد داشتم تماشاشون میکردم که یهو یکی پرید بغلم
◇ داداشیییی
_ خدای من لیسا ترسیدم این چه کاریه اخه
+ لیسا؟
لیسا نگاهی به دختر رو به روش کرد
◇ شما ؟
دختره به لیسا نگاه کرد و گفت
+ دوست دختر داداشت
یهو سرفم گرفت
◇ داداشششش
_ به خودا من با کسی رل نزدم بابا یه چیزی میگه
اون مرده یهو وسط حرفمون پرید
× کیت به این خوبی از خداتم باشه
اومدم بگم هست که اونی که دیجی بود به جممون پیوست
♤ خب اینجا چی رو از دست دادم بخاطر اون الاغ
+ هوپییییاااا
♤ چیه؟
×_ الاغه کیه
من و اون مرده باهم این حرف رو گفتیم و متعجب به هم زل زدیم که لیسا و اونی که اسمش هوپی بود زدن زیر خندهخنده داشتن میخندیدن که دو دختر دیگم اومدن
^& چه خبر شده اینجا
لیسا با شنیدن صدا خندش رو خورد نگاهی بهش کردم خیره شده بود به یکی از اون دخترا .....
۶.۲k
۰۷ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.